نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
چکیده
کلیدواژهها
امروزه در دورهای زندگی میکنیم که کاربردهای فناوری اطلاعات و ارتباطات و اینترنت محاورهای بهویژه به طور مصداقی استفاده از رسانههای اجتماعی رایانهای و موبایلی، بر سبک زندگی افراد سایه انداخته است، تا آنجا که میتوانیم بگوییم همة ما به نوعی تحت تأثیر رسانههای اجتماعی قرار گرفته و بسیاری از امور زندگی خود را از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی به انجام میرسانیم. «رسانههای اجتماعی» واژهای است که برای تکاملیافتهترین رسانههای عصر حاضر به کار میرود. بر اساس تعریف «آندره کاپلن و مایکل هانلین»، «رسانههای اجتماعی، گروهی از برنامههای کاربردی (applications) مبتنی بر اینترنت هستند که با اتکا به بنیانهای فناورانۀ وب 2، امکان ایجاد و تبادل محتوای تولید شده به وسیلۀ کاربران را میدهند» (کاپلن و هانلین، 1389: 22). برخی صاحبنظران به جای استفاده از واژۀ رسانههای اجتماعی، با توجه به کارکرد شبکهایِ این دسته از رسانهها، استفاده از واژۀ شبکههای اجتماعی را ترجیح میدهند. «هلن صدیق بنای» معتقد است هرچند شبکههای اجتماعی (social network) واژهای است که برای نامیدن گروهی از افراد که در میان خود دارای ارتباطات وسیع و مستمر هستند و یک حلقۀ منسجم ارتباطاتی را تشکیل میدهند، بهکار میرود، اما این واژه امروزه عمدتاً برای نامیدن پایگاههای اینترنتی استفاده میشود که افراد با عضویت در آنها امکان دستیابی به اطلاعات سایر اعضا، آشنایی با علایق آنها، به اشتراکگذاری تولیدات متنی، صوتی و تصویری و نیز تشکیل گروههایی بر اساس علایق مشترک با برخی از دیگر اعضای پایگاه را پیدا میکنند (صدیق بنای، 1387). «جسیکا هیلبرمن»، مؤلف آمریکایی و گزارشگر ویژة تارنمای گفت و شنود با جهان وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا، در مقالة «روابط اجتماعی، انبوه جوانان از طریق شبکههای ارتباطی اینترنت» میگوید: امروزه، بسیاری از نوجوانان و جوانان به فعالیتهای اجتماعی شبکهای اشتغال دارند و برای ساختن زندگی خود و ایجاد تغییرهای غیراینترنتی، از روابط و مناسبات اینترنتی استفاده میکنند. فعالیت در شبکههای اجتماعی دربرگیرندۀ همۀ ابعاد زندگی است؛ از قرار گذاشتن با دوستان گرفته، تا ترتیب دادن تظاهرات و کاریابی برای افراد کمدرآمد. طبق مطالعات انجام شده از سوی مشاوران «روبیکان» دربارة انجمنهای اینترنتی و زندگی اجتماعی، نوجوانان و جوانان بیست و چند ساله، بیشترین افرادی که از مایاسپیس و فیسبوک استفاده میکنند را تشکیل میدهند. رسانههای اجتماعی تأثیر بیشتری بر جوانان دارند و اینترنت نقش بسیار با اهمیتی در زندگی کاربران اینترنت یافته است (هیلبرمن، 2009: 6-7). اما تأثیرهای رسانههای اجتماعی بر سبک زندگی افراد، به حوزههای فرهنگی و اجتماعی منحصر نشده و عرصههای علمی و پژوهشی را هم در برگرفته است. بر اساس مطالعات «تانکارد، سوربن، معتمدنژاد و دادگران» مهمترین کارکردهایی که برای رسانههای جمعی ذکر شده، عبارتند از: کارکرد نظارتی شامل اطلاعرسانی و انتشار اخبار (تانکارد و سورین، 1386: 1-450)، کارکرد آموزشی یا انتقال فرهنگ، شامل انتقال دانش و شکل دادن به ارزشها (معتمدنژاد، 1385: 110-109) و کارکرد سرگرمی و تفریح شامل پخش برنامههای سرگرمکننده و انتشار مطالبی صرفاً برای سرگرمی و تفریح مخاطب (دادگران، 1385: 106). بنابراین، یکی از کارکردهای هر رسانه میتواند کارکرد آموزشی باشد. در این میان، بر اساس نتایج پژوهش شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان، مشاهده میشود که کسب اطلاعات و دانش یکی از انگیزههای پرطرفدار برای عضویت در شبکههای اجتماعی است، به طوری که 4/55% زنان و 6/54% مردان معتقدند کسب اطلاعات و دانش در مقادیر بالا (کاملاً، خیلی زیاد، زیاد) انگیزه اصلی ایشان برای عضویت در بزرگترین جامعة مجازی ایرانیان (کلوب) به عنوان یکی از رسانههای پرمخاطب اجتماعی ایران بوده است (بشیر و افراسیابی، 1389: 20). بر همین اساس، برای درک بهتر جایگاه رسانههای اجتماعی در فرایندهای علمی، آموزشی و پژوهشی، لازم است بیش از گذشته با ماهیت این رسانهها و تأثیرهای آنها در ابعاد مختلف آشنا شویم تا پس از آن بتوانیم بر کارکردهای آموزشی این رسانهها تمرکز کنیم. رسانههای اجتماعی با ایجاد ارتباطهای مستقیم و غیر مستقیم میان اعضای خود، زمینهای را فراهم کردهاند تا شاهد شکلگیری مفهومی جدید در این خصوص باشیم. چنان که به نظر میرسد، این عبارت «مارشال مک لوهان» که رسانه همان پیام است، به عبارت دیگری با این مضمون تبدیل شده است که پیام همان رسانه است (فرقانی، 1381: 50). برای توضیح این مطلب، میتوان به این موضوع اشاره کرد که رسانههای اجتماعی، امروزه مفهوم بازاری را تداعی میکند که در آن دانش و اطلاعات، سرگرمی، کاریابی، دوستیابی و همسریابی و به طور خلاصه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، در آن یافت میشود. علت این امر ماهیت نحوة عضویت و حضور افراد در رسانههای اجتماعی است. نظریة بازار پیام «محسنیانراد» بیانگر همین مطلب است. بر اساس این نظریه، «اگر وضع فعلی «جهانی شدن» را «شرایط درگذر» بدانیم، عصر بعدی دورانی خواهد بود که با شکلگیری فناوریهای انتقال، ذخیره و پردازش اطلاعات، شرایطی فراهم خواهد شد که ساکنان کره زمین بتوانند با دستگاههای کوچک ترجمة همزمان و بدون حضور هرگونه دیوار و دروازهبانی، هرنوع پیام را در باندهای پهن جابهجا کنند، آنگاه فضایی به وجود خواهد آمد که آن را بازار پیام نامیدهاند؛ بازاری که شبیه بازارهای کهن ایرانی است (محسنیان راد، 1388). نمونة قرن چهارم هجری قمری این بازار این گونه توصیف شده است: «در بازار ورّاقان فیلسوف و شاعر و منجم، کنار همدیگر در میان نشریات جدید، تفحص و جستجو میکردند و در همانجا بود که طبیب و تاریخدان و دوستداران کتاب، دنبال مجلدات کهنه میگشتند، ضمن آنکه با یکدیگر بحث میکردند و قطعاتی را برای یکدیگر میخواندند. آنجا مرکز مبادلات علمی بود». در آن زمان، به تعبیر یک سیاح فرانسوی، همهچیز از بازار سرچشمه میگیرد. آنجا مردم همچنان که دربارة مسائل و منافع شخصی و تجاری خود بحث و گفتگو میکردند، دربارة مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادل نظر میپرداختند.» (همان: 30).
با توجه به آنچه بیان شد، در این مقاله تلاش خواهیم کرد با بیان نظریات مربوط به عرصة رسانههای اجتماعی، برداشتی کلی از رابطه میان حضور در شبکههای اجتماعی و تغییر سبک زندگی جوانان با هدف درک مدل استفاده دانشمحور از رسانههای اجتماعی به دست آوریم.
رسانههای اجتماعی، آموزش و مدیریت دانش
نحوة بررسی رابطه میان توسعة رسانههای اجتماعی و تغییر در سبک زندگی عموم مردم، از زوایای مختلف قابل بررسی است. به عبارت دیگر، ظرفیت رسانههای اجتماعی به گونهای است که میتواند از زوایای مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. گاهی اوقات رسانههای اجتماعی با رسانههای دیگر مقایسه شده و گاهی نیز به عنوان شیوهای جدید از شکلگیری جوامع، مورد مطالعه قرار میگیرند. در این خصوص، «فرانک وبستر» عقیده دارد در عصر حاضر با این پدیده روبرو هستیم که مردم در راستای توسعة مبادله اطلاعات، به شدت از فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی استفاده میکنند. وبستر همچنین منتقدان فناوریهای شبکهای نوین را به چشم مبارزانی نگاه میکند که در برابر رشد و توسعة مدیریت اطلاعات و عرضة اطلاعات کالایی شده، به شدت ایستادهاند (وبستر، 1391: 59).
از منظر و دیدگاه «مانوئل کاستلز» (1389: 382) نیز دسترسی مستقیم و همزمان به اطلاعات و ارتباطات مبتنی بر رسانههای اجتماعی، امکاناتی را برای تعامل و مباحثه در عرصههای مختلف جامعه فراهم میکند که به نظر میرسد این فرصت میتواند در خدمت علمآموزی و دانش نیز قرار گیرد. کاستلز معتقد است اینترنت یک ابزار صرفاً ارتباطی نیست، بلکه نمایندة تشکیل یک شبکه تعاملی ارتباط جهانی نیز هست و در اینباره به اتصال 95 % مدارس به شبکة جهانی اینترنت اشاره میکند و مسئلة اساسی را دربارة فضای مجازی، نحوة مدیریت این موضوع میداند (کاستلز،1381: 53). او بر این موضوع تأکید میکند که هماکنون عصر اطلاعات با استفاده از فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی در حال شکلگیری است. کاستلز در این خصوص میگوید: «در واقع، عصر اطلاعات به همان اندازة انقلاب صنعتی یا انقلاب نوسنگی مهم است. البته، در این میان تمایزی وجود دارد. عصر اطلاعات بر ارتباطات و پردازش اطلاعات متکی است و از همین رو بر چیزی مختص انسان دلالت دارد؛ یعنی بر توانایی تولید دانشی جدید که محصول ارتباطات متقابل و معنادار از طریق زبان و آگاهی است.» (کاستلز، 1382 : 4). از دیدگاه برخی، اقتصاد بازار آزاد با عصر اطلاعات ناسازگار است، چون بازار با اطلاعات همچون کالا برخورد میکند و در نتیجه، سازوکارهای بازار مانع گردش کاملاً آزادانة اطلاعات و تولید و توزیع علم و دانش میشود. اما کاستلز در اینباره معتقد است: «عصر اطلاعات، جبر تکنولوژیک است. در واقع، عصر اطلاعات به نوعی ارتباط تنگاتنگی با توسعة یک اقتصاد جدید و پویا دارد که ویژگی آن گردش آزادانة نوآوریهاست.» (کاستلز، 1382 : 5). بنابراین، با توجه به این رویکرد کاستلز میتوان گفت استفاده از رسانههای اجتماعی در مجامع دانشگاهی از یک سو میتواند سبب توزیع بهتر و مناسبتر اطلاعات در میان علاقهمندان شود و از طرف دیگر، افزایش خلاقیت افراد را در پی دارد. خلاقیت فرایندی است که در ذهن فرد اتفاق افتاده و حاصل آن شکلگیری یک ایدة جدید یا یک راه حل ابتکاری است (طاهری و دیگران، 2:1392).
«آلبرشت» (1987) مراحل خلاقیت را به پنج مرحله تقسیم میکند: جذب اطلاعات، الهام، آزمون، پالایش و عرضه. وی معتقد است فرد خلّاق اطلاعات پیرامون خود را جذب و برای دسترسی به مسائل، رهیافتهای مختلفی را بررسی میکند. زمانی که ذهن فرد خلّاق از اطلاعات خام انباشته شد، به طور غیر محسوس شروع به کار میکند و پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب اطلاعات، رهیافتی را ارائه میدهد (شهرآرای و مدنیپور، 40:1375). اطلاعات ارائه شده در رسانههای اجتماعی از این منظر هر چند شاید در نگاه اول خام و گاه غیر مرتبط با هم باشد، اما همان طور که آلبرشت توضیح میدهد، پس از انباشته شدن ذهن افراد، بهویژه ذهن علاقهمندان موضوعات علمی از اطلاعات خام، ذهن آنها به طور غیرمحسوس شروع به کار میکند و سبب کشف ایدههای جدید علمی میگردد. در این میان، باید به این نکته توجه داشته باشیم، چنان که کاستلز هم توضیح میدهد، شاید یکی از فایدههای مهم رسانههای اجتماعی که سبب بروز خلاقیت و همکاریهای علمی میان اعضای شبکههای اجتماعی میشود، نقش رسانههای اجتماعی در تسریع جریان گردش و مبادلة اطلاعات است (کاوسی و کیاسی، 99:1387). در همین ارتباط، توجه به این نکته نیز ضروری مینماید که یکی از عادتهای نامناسب آموزشی ما در فرایند یاددهی و یادگیری، تکیة بیش از حد بر تکرار اطلاعات و انباشتن آنها در حافظه است. از این منظر، دانشجوی موفق فردی است که رفتار و عملکردش جامعهپسند و قابل پیشبینی باشد و نمرههای بالایی در واحدهای درسی کسب کند. این فرایند یادگیری است که برای حفظ سیستم موجود و بازسازی شیوههای متداول زندگی، طرحریزی شده و نیازهای ثابت و مشخصی را باید پاسخگو باشد. نتیجة این فرایند از بین رفتن روحیة کنجکاوی، کاوش، چالشگری، خلاقیت و نوآوری در دانشجویان است (Treffinger,1955: 301-312). رسانهها و شبکههای اجتماعی در نقطة مقابل این مسیر قرار دارند و زمانی که افراد از طریق این محصولِ فضای مجازی به صورت گروهی با مسائل درگیر میشوند، راهحلهای مؤثر بیشتری خلق میکنند و در این میان ارائة فرصتهایی برای دادن پیشنهادها و ایدههای جدید، به تقویت و تحکیم تفکر علمی، خلاق و انتقادی کمک میکند (Shalley,2007: 289-304). تشکیل رسانههای اجتماعی علمی و تخصصی و حمایت از این رسانهها، از این منظر بسیار مهم است و به عنوان یکی از راهکارهای ظهور و بروز خلاقیت علمی مطرح میشود. «الکس اس اسبورن» (1375) در اینباره معتقد است اجرای این شیوه سبب انباشت تمام ایدههای اعضا میشود و اعضا از این طریق کوشش میکنند راهحلی برای مسائل مطرح شده پیدا کنند (صمد آقایی، 1385). بنابراین، رسانههای اجتماعی بهویژه شبکههای اجتماعی تخصصی، میتوانند یکی از مکملهای نظام آموزشی در کشور شمرده شوند. چنان که پیش از این گفته شد، تقویت خلاقیت و نوآوری تنها کارکرد رسانههای اجتماعی در ارتباط با توسعة علمی نیست. از دیگر کارکردهای رسانههای اجتماعی در این بخش، مدیریت دانش است. اهمیت قابلیت اجتماعىسازى، خارجىسازى، جستجو و بازیابى، حافظة تعاملى و فرادانش و سایر ظرفیتهای موجود در رسانهها و شبکههای اجتماعی، باعث شده از این شبکهها به عنوان ابزاری برای مدیریت دانش یاد شود (سپهری و ریاحی، 81:1389).
جدا از آنچه گفته شد، نکتة مهم دیگری که در بررسی ارتباط میان استفاده از رسانههای اجتماعی و تغییر سبک زندگی علمی جوانان مهم است، توجه به این نکته است که مطالعة فرایند کسب، انتقال و یادگیرى دانش در محیطهاى اجتماعی، به شدت بر الگوها، اقدامها و فرایندهاى اجتماعى تکیه دارد (Huang,2003,167-76). یکى از پیشرفتهاى اخیر در حوزة مدیریت دانش، قبول نقش مهمى است که فرایندها، اقدامها و الگوهاى اجتماعى بهویژه سرمایة اجتماعى و رسانههای اجتماعی در مدیریت دانش دارد. اگر دانش بخواهد بهطور مؤثر مدیریت شود، نیاز به توسعه ورودیهای کسب دانش بر اساس فرایندها، اقدامها و الگوهاى اجتماعى مربوط به محیط دارد (Brookes,2006, 474-482). در بسیارى اوقات، بهترین تجربههاى افراد از طریق همکارى و ارتباطات غیررسمى موجود بین آنها انتقال مىیابد (Meenan, 2010142-151). این در حالی است که شبکههای اجتماعی فرصت بسیار ارزشمندی را برای انتقال تجربههای افراد از طریق یک فضای غیر رسمی فراهم میکنند. در توضیح این مطلب میتوان به این موضوع اشاره کرد که مدیریت دانش بر سه موضوع اصلى انسان، ساختار و فناورى تأکید و سعى دارد با ایجاد ساختار مناسب و زیرساختهاى فناورى لازم با محور قرار دادن انسان، با تولید و استفادة صحیح از منابع دانش، به اهداف مشخص دستیابد (Becerra,2004). در این خصوص، باید توضیح داد که دانش را مىتوان به دو نوع دانش صریح و ضمنى تقسیم کرد. «نوناکا» و نویسندگانى دیگر از جمله «هال» و «آندریانى» دانش صریح را دانشى مىدانند که قابل رمزگذارى وکدگذارى است و میتوان آن را به سادگى مخابره، پردازش، منتقل و در پایگاه دادهها ذخیره کرد. این نوع از دانش را مىتوان شکل داد و در قالب یک فرمول علمى یا کتابچه راهنما بین افراد منتشر کرد. دستورالعملها، مقررات، قوانین، رویّههاى انجام کار، آئیننامهها، شرح جزئیات و ... که به صورت رسمى در بین افراد به آسانى قابل انتقال هستند، دانش صریح به شمار مىآیند. در مقابل، دانش ضمنى، شخصى است و فرموله کردن آن ساده نیست. این نوع از دانش که از طریق به اشتراکگذاری تجربیات با مشاهده و تقلید کسب مىشود، ریشه در اعمال، رویّهها، ارزشها و احساسات افراد دارد. همچنین، قابل کدگذارى نیست و از طریق یک زبان مخابره نمىشود (سپهری و ریاحی، 1389: 83). در این بخش، رسانهها و شبکههای اجتماعیِ مجازی، نقش بسیار مهم و انکارناپذیری دارند که نمیتوان به راحتی از آن صرف نظر کرد. محققان، شبکههاى اجتماعى را به یک عامل کلیدى در درک فرایند خلق دانش دانستهاند. براى مثال، «هیلدرت وکیمبل» (Hildreth,2004) اظهار کردهاند که خلق دانش و شبکههاى اجتماعى رابطهای جدانشدنى دارند و ارتباط مثبتی میان آنها وجود دارد. همچنین، «نیلسون» (HUNG,2006:122) یک مدل مفهومى پایه را توسعه داد که تلاش مىکرد نقش ارتباطات را در فرایند خلق دانش جدید تشریح کند. او معتقد بود در ارتباطات موجود در شبکه، دانشى جاگرفته که براى بیان آن میتوان از مفهوم (KnowledgeEmbeddedness) استفاده کرد. این مفهوم بیانکنندة همافزایى در دانش است. به عبارت دیگر، اشتراک دانش بین افراد مختلف سبب ایجاد دانشى فراتر از مجموع دانش هر فرد میشود. بنابراین، ارتباطات میان افراد در شبکه، خلق دانش را تسهیل مىکند. از آنجا که دانش در ارتباطات موجود در شبکه جاگرفته شده است، هرچه ارتباطات قوىتر و چگالى شبکه بیشتر باشد، مقدار دانشى که در شبکه جاگرفته شده، بیشتر است. همچنین، شبکههاى اجتماعى شانس همکارى را فراهم مىکنند که سبب اشتراک و ادغام مدلهاى ذهنى مختلف و نظریههاى مرتبط از حوزههاى مختلف تجارب مىشود (Jyrama,2005: 4-14). از این منظر، شبکههاى اجتماعى نهتنها ارتباط میان اعضا، بلکه دسترسپذیرى و تبادل منابع دانش در شبکه را نیز نشان مىدهند (HUNG,2006). بر همین اساس، میتوان گفت شبکههای اجتماعیِ اینترنتی، شامل شبکههای رایانهمحور و شبکههای موبایلمحور، در صورت ارائة سواد رسانهای به دانشجویان و آموزش نحوة استفادة صحیح از این شبکهها، میتوانند به منابع و ابزاری برای اشتراکگذاری و مدیریت دانش تبدیل شوند. شبکههای اجتماعی جریان گردش و مبادله اطلاعات را سرعت و سادگی میبخشند و اطلاعات مفیدی دربارة فرصتها و گزینههای مختلف در اختیار فرد قرار داده، هزینهها را در تعاملات اجتماعی به مقدار زیادی کاهش میدهند. آنچه تاکنون بیان شد، بیانگر نقش شبکههای اجتماعی اینترنتی در فرایند تولید و تبادل دانش است. اما چنان که پیش از این اشاره کردیم، رسانههای اجتماعی علاوه بر مسائل علمی دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز هستند که گاه همین ابعاد نیز میتواند در خدمت هدفهای علمی و آموزشی قرار گیرد. در این زمینه، شبکهها پیوندهای اجتماعی را تقویت میکنند و سبب انباشت قدرت اجتماعی میشوند. این امر نقش مهمی در تصمیمها و گزینش خطمشی کنشگران اجتماعی دارد. شبکههای اجتماعی هویّت و شناخت فرد را تقویت میکنند و فرد از این طریق به وسیلة پیوندهای اجتماعی، شایستگی خود را تقویت میکند(علاقبند،1384). تقویت شایستگی اجتماعی به واسطة حضور فعّال در شبکههای اجتماعی، ارتباطی گسستناپذیر با نظریه میدان و سرمایة «پیر بوردیو» دارد. پیشینة بحث سرمایة اجتماعی را شاید بتوان در سال 1831 جستجو کرد؛ هنگامی که «آلکسی دوتوکویل» فرانسوی برای بررسی دموکراسی در آمریکا به این کشور سفر کرد. وی در مشاهدات خود به روابط انجمن مردم آمریکا که داوطلبانه و غیررسمی است پی برد که در برابر روابط رسمی و الزامآور نهادهای اروپا پویاتر بوده و مردم را در کنار هم نگاه میدارد و دموکراسی را حفظ میکند (محمدی، 1384: 4). بعدها «بوردیو» در بحث از انواع سرمایه، به سه نوع سرمایة اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اشاره کرد. از نظر بوردیو سرمایة اجتماعی بر تعهدات و ارتباطات اجتماعی مبتنی است و خود او آن را چنین تعریف میکند: «سرمایة اجتماعی، انباشت منابع بالفعل و بالقوهای است که مربوط به داشتن شبکهای نسبتاً پایدار از روابط کم و بیش نهادی شده از آشنایی و شناخت متقابل است«. یا به عبارت دیگر، عضویت در یک گروه برای هر یک از اعضایش از طریق حمایت یک سرمایة جمعی، صلاحیتی را فراهم میسازد که آنان را مستحق «اعتبار» به معانی مختلف کلمه میکند (Bourdieu,1997: 51).
به اعتقاد «کلمن»، سرمایة اجتماعی بخشی از ساختار اجتماعی است که به کنشگر اجازه میدهد تا با استفاده از آن به منافع خود دست یابد: «روابط اجتماعی هنگامی به وجود میآیند که افراد کوشش میکنند از منابع فردی خود به بهترین شکل استفاده کنند و نباید تنها به عنوان اجزای ساختارهای اجتماعی در نظر گرفته شوند. آنها را میتوان منابعی برای افراد نیز در نظر گرفت. این منابع اجتماعی، دارای ساختاری سرمایهای برای فرد، یعنی سرمایه اجتماعی، در نظر گرفته میشوند.» (کلمن، 1377: 458 -462).
از بین نویسندگان پیشکسوت، «پاتنام» متفاوتترین رویکرد را به سرمایة اجتماعی اتخاذ کرده است. او مفهوم سرمایة اجتماعی را در مقیاسی متفاوت از بوردیو و کلمن به کار میبرد. اگر چه تعریف او از مفهوم سرمایه اجتماعی به طور مستقیم تحت تأثیر کلمن است. «پاتنام» سرمایة اجتماعی را مجموعهای از ارتباطهای افقی بین افراد میبیند که همکاری در جهت کسب منافع متقابل را در اجتماع تقویت میکند. پاتنام سرمایه اجتماعی را به این شکل تعریف میکند که «ویژگیهایی از سازمان اجتماعی مانند اعتماد، هنجارها و شبکههای اجتماعی که میتوانند کارایی جامعه را از طریق تسهیل کنشهای تعاونی بهبود دهند، سرمایة اجتماعی است». (فیلد، 11:1386).
در همین راستا «مانوئل کاستلز» نیز ارتباطهای الکترونی را فرصتی برای تقویت مشارکت سیاسی و ارتباط افقی میان شهروندان میداند. از دیدگاه او دسترسی مستقیم و همزمان به اطلاعات و ارتباطات رایانهای، سبب تسهیل انتشار و اصلاح اطلاعات میشود و امکاناتی برای تعامل و مباحثه در عرصههای خودمختار و الکترونی عرضه میکند که از کنترل رسانهها خارج است. کاستلز معتقد است این فرایند، سبب انعطاف و انطباقپذیری عرصه سیاسی میشود. وی کاهش قدرت نمادین فرستندههای سنتی بهوسیلة رسانههای نوین را گامی در جهت عرفی کردن جوامع و راززدایی از آنها میداند (فرقانی، 53:1381).
در حقیقت، این بیان کاستلز بیانگر قدرت نمادینی است که از ناحیة حضور در شبکههای اجتماعی اینترنتی متوجه اعضای آن میشود و به نظر میرسد افزایش سرمایههای اجتماعی و قدرت نمادین افراد در شبکههای اجتماعی اینترنتی، یکی از عوامل حضور استادان دانشگاهها و نخبگان جامعه در شبکههای اجتماعی است که خود به خود سبب افزایش کارکرد علمی و آموزشی در شبکههای اجتماعی شده است. به عبارت دیگر، همزمان با فراگیرشدن حضور در شبکههای اجتماعی، مفهوم قدرت نمادین از نگاه حاکمیتی و دولتی آن فاصله گرفته و به قدرتی همسو با میزان سرمایههای اجتماعی افراد تبدیل شده است. کاستلز در همین زمینه معتقد است: «دولتها دیگر نمیتوانند جریان جهانی ثروت، اطلاعات، فناوریها و دانش علمی را کنترل کنند. دولت همچنین در حال تجربة یک بحران مشروعیت است. دنیای متکثر هویتها دیگر اندیشه یکپارچگی و همگرایی در جهان ملیگرای مبهم لیبرالیسم اقتصادی یا مارکسیسم یا همگرایی یا قالب هویت مدنی را نمیپذیرد» (کاستلز، 54:1381).
«وینداک» نیز در همین خصوص معتقد است: «ایدة جامعة شبکهای مدل متفاوتی از اقتصاد سرمایهداری ارائه میدهد و نوعی بازاندیشی پیوند بین ارتباطات و سیاست و ملاحظة تغییراتی است که در زندگی ما رخ میدهد. پس جامعة شبکهای تلاشی برای ارائة یک نظریة اجتماعی ارتباطات جمعی است که به طور جدی به ظهور رسانههای جدید و گذار به جوامع مبتنی بر دانش میپردازد. فناوریهای جدید اطلاعات و ارتباطات، جامعة جدید پدید نمیآورند بلکه ابزارهایی فراهم میکنند که ایجاد یک جامعه جدید را امکانپذیر میسازد.» (نیک استیونسن، 79:1384).
اگر بخواهیم از عبارت وین داک فهم بوردیویی داشته باشیم، این عبارت بدان معناست که شبکههای اجتماعی میدانهای جدیدی را برای کسب سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سرمایة نمادین خلق میکنند. میدان (field) از منظر بوردیو، نظام ساختیافتة موقعیتهایی است که به وسیلة افراد یا نهادها اشغال میشود. یک میدان از درون خود بر اساس روابط قدرت ساخت مییابد. دستیابی به کالاها / سرمایهها در این میدانها محل نزاع عاملان است. این کالاها به چهار مقوله تفکیک میشوند. سرمایة اقتصادی، سرمایة اجتماعی، سرمایة فرهنگی و سرمایة نمادین مثل پرستیژ و افتخار اجتماعی (Bourdieu, 2005:229-230به نقل از نقیبزاده، 1391: 282-293).
از همین منظر میتوان به این بیان کاستلز استناد کرد که «جامعة اطلاعاتی» در حال ظهور، عمدتاً زایندة رابطة در حال تغییر بین سرمایهداری جهانی، دولت و جنبشهای اجتماعی جدید است (استیونسن، 88:1384). به تعبیری، جامعة اطلاعاتی سبب خلق میدانهای جدید اجتماعی شده است که رابطه میان سرمایهداری، دولت و گروههای اجتماعی را تغییر داده است و همین امر به حضور چشمگیر اقشار جوان و تحولخواه جامعه در شبکههای اجتماعی انجامیده است. علاوه بر این، ظهور شبکههای اجتماعی و جوامع اطلاعاتی سبب تغییر معادلات قدرت حتی به معنای سنتی آن شده است. کاستلز در این خصوص هم عقیده دارد که اطلاعاتگرایی، به سازمانها این امکان را داده است تا از طریق ساختارهای وابسته به دانش و کمتر سلسلهمراتبی، به انعطافپذیری بیشتری دست یابند (CASTELLS&HALL: 1994). در نتیجه، درحالی که «صنعتگرایی» به سمت رشد اقتصادی سوق داده میشد، اطلاعاتگرایی بیشتر به توسعة دانش و ایجاد شبکهها میپردازد. دیجیتالی شدن پایگاههای دانش، امکان پردازش و ذخیره اطلاعات را از فاصلههای بسیار دور فراهم میسازد. از اینرو، سرمایهداری کمتر به دولت وابسته است و بیشتر به توانایی یک سیستم اطلاعاتی مشترک برای انتقال دانش به شبکههای دوردست متکی است (CASTELLS, 1996).
آنچه تا کنون بیان شد، تلاشی بود تا فهم جدیدی از تغییر روابط قدرت با هدف تبیین علت روی آوردن جوانان و به ویژه دانشجویان، استادان و نخبگان جامعه به شبکههای اجتماعی فراهم شود. بر این اساس، دانشجویان و استادان با حضور در شبکههای اجتماعی تلاش میکنند سرمایة اجتماعی خود را حفظ کنند و به این موضوع توجه دارند که با افقی شدن روابط علمی و آکادمیک، فرصتها و تهدیدهای جدیدی در حال بروز و ظهور هستند. در عصر حاضر، دانشجو و استادی موفقتر است که در شبکههای اجتماعی بهتر بتواند خود را بازتولید کند. از سوی دیگر، دانشجویان یا استادانی که نتوانند خود را در جهان شبکهای بازتولید کنند، گاه در حوزة سواد دیجیتالی و سواد شبکهای کمسواد به نظر میرسند و با بحران مشروعیت مواجه خواهند شد.
یکی دیگر از فرایندهایی که در شبکههای اجتماعی در حال اتفاق است و کمتر به آن پرداخته میشود، اهمیت یافتن فرهنگ ارائه شده توسط اعضای شبکههای اجتماعی است. از این منظر، شبکههای اجتماعی سبب تغییر در روابط قدرت فرهنگی و به تعبیر «بوردیو» نحوة کسب سرمایههای فرهنگی شده است. همین امر از دیگر جاذبههای شبکههای اجتماعی برای جوانان به ویژه دانشجویان و از طرف دیگر از جمله ابزارهای ایجاد قدرت در میدان فرهنگ برای ایشان است. کاستلز در توضیح این مطلب اشاره میکند که مرکزیت ارتباطات مدرن در فرهنگ معاصر فرهنگ تودهای را به ارمغان نمیآورد، اما آن چیزی را فراهم میآورد که از آن به عنوان فرهنگ «مجازی بودن واقعی» (Real Virtuality) یاد میشود. ایدة فرهنگ تودهای اینک تحت تأثیر محیطی رسانهای قرار گرفته است که در آن پیامها به صراحت، به زبانهایی نمادین تبدیل میشوند که برای مخاطبان مورد نظر مناسباند. در این میان، آینده چندان تحت حاکمیت یک فرهنگ تولید انبوه همگون قرار نخواهد گرفت که تنوع بشری را سرکوب کند، بلکه زیر سیطرة یک فرهنگ عامهپسند متنوع قرار خواهد گرفت که در آن مزیّت نسبی از تفاوت محصولات و تقسیمبندی مخاطبان ناشی خواهد شد. از نظر کاستلز، ما در یک دهکدة جهانی زندگی نمیکنیم، بلکه در کلبههایی سفارشی زندگی میکنیم که تولید جهانی و توزیع محلی دارند. مشخصه جامعه اطلاعاتی که در حال ظهور فرهنگی رسانهای است، بیش از گذشته فردیت یافته و کمتر از گذشته همگون است (CASTELLS, 1996). همین کلبههای سفارشی که تولید جهانی و توزیع محلی دارند، نوعی جذابیت را برای جوان دانشجو به ارمغان میآورند تا بیش از گذشته وقت خود را صرف حضور در شبکههای اجتماعی کند.
چنان که توضیح داده شد، با توجه به نبود منابع بومی و ادبیات متناسب با کارکرد رسانههای اجتماعی ایران در مدیریت دانش کشور، لازم به نظر میرسد تا با انجام مطالعهای اسنادی، زمینهای برای درک چگونگی ارتباط میان دو پدیدة شبکههای اجتماعی و موضوع مدیریت دانش فراهم شود. این مقاله در مرحلة اول تلاشی برای پیوند ادبیات مربوط به مدیریت دانش و موضوع شبکههای اجتماعی از طریق مطالعات اسنادی بود و در مرحلة دوم از طریق یافتههای مطالعهای پیمایشی تلاش میکند تا شواهدی برای امکان استفاده از شبکههای اجتماعی برای مدیریت دانش ارائه کند. بنابراین، در گام نخست تلاش شد با جمعآوری اطلاعات مربوط به کارکردهای شبکههای اجتماعی در امر مدیریت دانش و تحلیل یافتهها، دیدگاهی نسبت به چگونگی رابطه میان شبکههای اجتماعی و مدیریت دانش بیان کرده و در گام بعد با استناد به یافتههای پیمایشی، به این بحث پرداخته شود که در جامعه مجازی ایرانی چه قدر استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند برای مدیریت دانش مؤثر واقع شود؟ پژوهش اسنادی بر مبنای استفاده از اسناد، مدارک و مطالعات دیگران است و زمانی کاربرد دارد که یا تحقیقی تاریخی در دست انجام باشد و یا تحقیق مرتبط با پدیدههای موجود بوده و محقق در صدد شناسایی تحقیقات قبلی دربارة آن موضوع برآمده باشد و یا آنکه پژوهش، نیاز به استفاده از اسناد و مدارک و مطالعات دیگران را ایجاب نماید (ساروخانی، 1383: 256). گیدنز در اینباره معتقد است: «یکی از انواع پژوهش اسنادی عبارت است از تحلیل مجدد مجموعهای از دادهها و نتایج تحقیقات گزارششده، توسط نویسندگان دیگر. در این روش، پژوهشگران میتوانند از دادههای برگرفته از تحقیقات دیگران استفاده و یا دوباره آنها را تحلیل کنند و برای کمک به حل مسئله، پژوهشی معیّن را بهکار ببرند» (گیدنز، 1387: 727). با وجود راهگشا بودن مطالعات اسنادی با هدف تبیین کارکرد شبکههای اجتماعی در مدیریت دانش، امکانسنجی دقیقتر ظرفیت شبکههای اجتماعی در حوزههای علمی، آموزشی و پژوهشی، نیازمند انجام مطالعات پیمایشی است. چنان که پیشتر اشاره شد، یکی از موارد مورد توجه در پژوهش «شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان: مطالعة موردی جامعه مجازی ایرانیان» انگیزههای عضویت کاربران در شبکههای اجتماعی است که از آن میان میتوان به انگیزههای مرتبط با علم و دانش اشاره کرد. همچنین، کارکرد شبکههای اجتماعی در موضوعات علمی از دیگر عنوانهایی است که از طریق نظرسنجی پیمایشی، مورد سؤال قرار گرفته است. پیمایش، روشی برای به دست آوردن اطلاعاتی دربارة دیدگاهها، باورها، نظرها، رفتارها یا مشخصات گروهی از اعضای یک جامعة آماری از راه انجام تحقیق است (ببی، 1381). در این پژوهش، جامعة آماری عبارت است از اعضای شبکة اجتماعی کلوب. دربارة تعداد اعضای جامعه آماری، با توجه به آن که آمار دقیقی دربارة تعداد اعضای فعال سایت در دسترس نیست، برای انجام پژوهش از روش نمونهگیری غیر احتمالی استفاده شده است. در مواقعی که چارچوب نمونهگیری موجود نیست یا پراکندگی جمعیت زیاد است و نمونهگیری خوشهای کارآمد نیست، از نمونهگیری غیراحتمالی استفاده میشود» (نایبی، 1382: 67–84). اما نمونهگیری غیر تصادفی یا غیراحتمالی خود به دو شیوه قابل انجام است: 1. نمونهگیری راحت 2. نمونهگیری سهمیهای. «نمونهگیری راحت زمانی استفاده میشود که مشارکتکنندگان در دسترس هستند (اعرابی، 1379: 93–94). با توجه به این که امکان ارسال پرسشنامه برای تمامی اعضای آنلاین قابل مشاهده در هر زمان از طریق صفحه جستجوی اعضای تارنمای کلوب فراهم است، شیوة نمونهگیری در این تحقیق، شیوة غیراحتمالی راحت است. با توجه به نوع مخاطب این پژوهش و این که دسترسی به اعضا تنها از طریق صفحات پروفایل ایشان و صندوق پستی داخلی تارنمای کلوب است، در مجموع با هدف جمعآوری 380 پرسشنامه تکمیل شده و قابل استفاده 9000 درخواست به اعضای آنلاین کلوب در ساعات مختلف بر اساس ساعات طبقهبندی شده در پرسشنامه، شامل ساعت 1 بامداد تا 7 صبح، 7 صبح تا 12 ظهر، 12 تا 4 بعدازظهر، 4 بعدازظهر تا 8 شب، 8 شب تا 1 بامداد طی مدت سی روز غیر متوالی در دو ماه ارسال شد. در هر روز 60 درخواست در هر یک از دستهبندیهای ساعتی یاد شده به اعضای آنلاین قابل مشاهده در صفحه جستجوی اعضا ارسال شد و جمعاً طی هر روز از این 30 روز، تعداد 300 درخواست مشارکت در پژوهش برای اعضای کلوب ارسال گردید. توضیح آن که، سایت کلوب این امکان را فراهم آورده است تا با مراجعه به قسمت جستجوی اعضا، بدون درج کلیدواژهای خاص، 30 نفر از اعضای آنلاین را به صورت تصادفی در هر صفحه مشاهده کنیم. از تعداد 9000 درخواست ارسالی، در مجموع 600 نفر برای همکاری در پژوهش اعلام آمادگی کردند که از این میان 450 نفر در مرحله بعدی به پرسشنامه پاسخ دادند. پس از جمعآوری پرسشنامهها، برخی پاسخها بسیار ناقص و غیرقابل بهرهبرداری تشخیص داده شد که به همین دلیل 70 پرسشنامه تکمیل شده از روند تحلیل اطلاعات خارج گردید و در نهایت 380 پرسشنامه مورد تحلیل قرار گرفت که نتایج ارائه شده در خصوص انگیزههای علمی افراد برای استفاده از شبکههای اجتماعی و نیز کارکرد شبکههای اجتماعی در مدیریت دانش، بر این اساس است.
امروزه با گسترش شبکههای اجتماعی و محوریشدن اینترنت تعاملی در تمامی ابعاد زندگی بشری، شاهد تغییر شکل جوامع از جوامع سنتی و حتی مدرن به سوی جوامع شبکهای هستیم. جوامع شبکهای سبب تغییر تمامی روابط به سمت روابط افقی شده است (کوثری، 1393: 40–48). در این میان، روابط میان استادان و دانشجویان که در گذشته به صورت عمودی بوده است نیز دچار چالش جدی شده و مانند همه روابط دیگر به روابط افقی تبدیل شده است. روابط افقی نهتنها رابطة استاد و دانشجو را تغییر داده است، بلکه بر همة ارتباطات علمی سایه افکنده است. در چنین شرایطی، با وجود این که در نگاه اولیه تغییر روابط ممکن است تهدیدی جدی برای امر مدیریت دانش تلقی شود، در صورت استفادة مناسب از شبکههای اجتماعی بر اساس مطالب بیان شده از بکرا (Becerra) میتوان شاهد رشد دانش به ویژه دانش مبتنی بر خلاقیت بود. از این منظر، گردش تجربیات میان افراد از طریق همکاری و ارتباطات غیر رسمی ناشی از ایجاد شبکههای اجتماعی، نوعی سرمایة فکری تلقی میشود که گاه از داشتههای مادی یک سازمان ارزش بیشتری دارد، به ویژه که در بسیارى اوقات بهترین تجربههاى افراد از طریق همکارى و ارتباطات غیررسمى موجود بین آنها انتقال مىیابد و شبکههای اجتماعی فرصت بسیار ارزشمندی را برای انتقال تجربة افراد از طریق یک فضای غیر رسمی فراهم میکند. همچنین، دیدگاه نوناکا در تبیین دانش ضمنی، بیانگر نقش مهمّ شبکههای اجتماعی در انتقال دانش پنهان است که شاید هیچگاه از طریق روابط رسمی و عمودی قابل بیان نباشد و از این جهت شبکههای اجتماعی یک فرصت استثنایی تلقی میشوند. افزون بر این، «هیلدرت» خلق دانش و شبکههاى اجتماعى را به طور جدانشدنى به هم مربوط دانسته و معتقد است ارتباط مثبتی میان این دو وجود دارد. در نهایت، مدلی که نیلسون بیان کرد به نقش مهمّ ارتباطات در فرایند خلق دانش جدید پرداخت و معتقد بود در ارتباطات موجود در شبکه، دانشى به نام «دانش همافزا»[2] وجود دارد. این مدل نشان داد که چگونه به اشتراکگذاری دانش سبب خلق دانش جدیدی میشود که از مجموع دانش هر فرد بالاتر است. بنابراین، به طور کلی میتوان اذعان کرد شبکههای اجتماعی قدرت بالایی در خلق و مدیریت دانش دارند، اما سؤال اصلی اینجاست که چگونه میتوان از شبکههای اجتماعی برای رشد علمی و مدیریت دانش کشور استفاده کرد؟ «الکس اس اسبورن» پاسخ مناسبی به این سؤال میدهد. او معتقد بود تشکیل شبکههای اجتماعی علمی و تخصصی سبب انباشت تمام ایدههای اعضا شده و اعضا از این راه کوشش میکنند راهحلی برای مسائل مطرح شده پیدا کنند و از این طریق بسیاری اوقات شاهد طرح ایدههای خلاقانه هستیم. البته، تقویت خلاقیت و نوآوری تنها کارکرد رسانههای اجتماعی در ارتباط با توسعة علمی نیست و چنان که در بخشهای گذشته مشاهده کردیم، قابلیت اجتماعیسازی، خارجیسازی، جستجو و بازیابى، حافظه تعاملى و فرادانش و سایر ظرفیتهای موجود در رسانهها و شبکههای اجتماعی سبب شده شبکههای یاد شده ابزاری برای مدیریت دانش شناخته شوند. سؤال دیگری که در این مرحله با آن روبهرو هستیم این است که جامعة ایرانی تا چه اندازه میتواند از نظریههای بیان شده برای مدیریت دانش استفاده کند و آیا موارد بیان شده دربارة شبکهای شدن جوامع و گرایش افراد به ویژه جوانان به استفاده از شبکههای اجتماعی در ایران نیز صدق میکند یا خیر؟
بر اساس یافتههای پژوهش پیمایشی «شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان: مطالعة موردی جامعه مجازی ایرانیان»، 6/54% مردان و 4/54% زنان عضو در شبکههای اجتماعی، به میزان «خیلی زیاد» و «زیاد» وقت خود را به شبکههای اجتماعی، در مقایسه با سایر رسانههای مجازی، اختصاص میدهند. همچنین، میزان استفاده 3/26% مردان و 9/28% زنان از شبکههای اجتماعی در حد متوسط است. در این میان، تنها 19% مردان و 6/16% زنان اذعان کردهاند که در مقادیر کم و خیلی کم از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. بنابراین، یافتههای این پیمایش نیز تحلیل برگرفته از نظریههای کاستلز، بوردیو و دیگران را تأیید میکند و به نظر میرسد توجه به رسانههای اجتماعی به عنوان رسانههای نوینی که قدرت جذب جوانان و به ویژه دانشجویان را به خوبی دارا هستند، ضرورت دارد. در این خصوص، تفاوت معناداری میان استفادة زنان و مردان از شبکههای اجتماعی اینترنتی وجود نداشت.
پیش از آن که به بیان موارد مرتبط با موضوع مدیریت دانش در این پژوهش بپردازیم، مناسب است تا توصیفی از جامعة مشارکت کننده در پیمایش ارائه دهیم. بر اساس نتایج این پژوهش، 60% پاسخدهندگان را زنان و 40% را مردان تشکیل دادهاند. 85% پاسخگویان در ردة سنی 15 تا 29سال بوده و 15% بقیه نیز بین 30 تا 50 سال داشتند. این آمار نشان میدهد غالب اعضای شبکههای اجتماعی را جوانان تشکیل میدهند، زیرا طبق مصوبة شورای عالی جوانان در سال 1381، سنّ جوانی در ایران بین 15 تا 29 سال تعریف شده است. دادههای پیمایش همچنین بیانگر آن است که دانشجویان دارای مدرک تحصیلی لیسانس با 3/45% بیشتر میزان فراوانی را در میان پاسخدهندگان دارا بوده و در رتبة بعد دانشجویان دارای مدرک فوق لیسانس با 8/25% فراوانی بالایی را دارا هستند و در نهایت دانشجویان مقطع فوق دیپلم تنها 4/8% را به خود اختصاص داده و سایر افراد 5/20% در مقطع دیپلم بوده یا دانشآموز هستند. بر این اساس، میتوان قضاوت کرد که بیش از 70% جامعة آماری مورد مطالعه که با روش نمونهگیری راحت انتخاب شدهاند، دانشجویان مقاطع مختلف تحصیلی هستند و از این منظر حضور دانشجویان در شبکههای اجتماعی اینترنتی چشمگیر است.
اما دو موضوعی که به صورت مشخص در این پژوهش مرتبط با موضوع مدیریت دانش مطرح شده عبارتند از: بررسی انگیزههای علمی افراد برای عضویت در شبکههای اجتماعی و کارکرد شبکههای اجتماعی در گردش دانش. بر اساس نتایج این مطالعه، چهار انگیزة اصلی عضویت در شبکههای اجتماعی مجازی در میان مردان به ترتیب عبارتند از: مشارکت در بحثهای گروهی و ابراز عقیده، کسب اطلاعات و دانش دربارة موضوعات مختلف، کسب اخبار جدید از زبان دیگران و آشنایی با دوستان جدید. گزینة مشارکت در بحثهای گروهی و آشنایی با دوستان جدید، بیانگر آن است که بسیاری از افراد به دنبال بازتولید خود در فضای مجازی هستند و به اهمیت فضای مجازی در خلق هویتی جدید که دربردارندة سرمایه اجتماعی افراد در جوامع شبکهای است، اشاره دارد. از سوی دیگر، ذکر موضوع کسب اطلاعات و دانش به عنوان یکی از انگیزههای مهم مردان، نشان میدهد شبکههای اجتماعی به صورت بالقوه میتوانند در جامعة ایرانی نقش مهمی در مدیریت دانش و افزایش سرمایههای فکری افراد ایفا کنند. همچنین، انگیزههای مهمّ عضویت و فعالیت در شبکههای اجتماعی در میان زنان، عبارتند از: سرگرمی، کسب اخبار جدید از زبان دیگران، کسب اطلاعات و دانش دربارة موضوعات مختلف و مشارکت در بحثهای گروهی و ابراز عقیده. چنان که مشاهده میشود، مشارکت در بحثهای گروهی و ابراز عقیده، از انگیزههای مهم عضویت زنان در شبکههای اجتماعی نظیر مردان است. علاوه بر این، دوباره شاهد حضور موضوع کسب اطلاعات و دانش به عنوان یکی از انگیزههای مهم عضویت زنان در شبکههای اجتماعی هستیم. آنچه بیان شد، امکان استفادة بالقوه از شبکههای اجتماعی در امر مدیریت دانش را طرح میکند، اما دربارة کارکرد شبکههای اجتماعی در این عرصه، شیوة پیمایش به این صورت بوده است که در ابتدا با گروهی از اعضای شبکههای اجتماعی مصاحبهای عمقی طراحی شده و بر اساس اطلاعات ارائه شده از سوی ایشان، یکی از سؤالهای پیمایش به این موضوع پرداخته است که کارکردهای مهمّ شبکههای اجتماعی برای افراد چیست؟ در این بخش، 11 مورد از کارکردهایی که میان اعضای بزرگترین جامعة مجازی ایرانیان مرسوم است و در مصاحبه عمقی کشف شده است، پیش روی ایشان قرار داده شده تا ضمن شمارهدهی به موارد یازدهگانه بر اساس اولویت، در صورتی که کارکرد دیگری را برای جامعة مجازی ایرانیان قایل هستند، ذکر کنند. در این میان، 26/5% افراد کارکردهای دیگری را برای شبکة اجتماعی کلوب ذکر کردند که شامل موارد زیر است:
7. انتقال مطالب مهم (از دید ارسالکننده) به دیگران
10. صرفاً گذران وقت
11. پاسخ دادن به سؤالهای دیگران
12. کمک به دیگران
13. ارتباط با افراد خانواده
اما در خصوص سایر افراد، بیشتر پاسخگویان (1/25% جامعه آماری) یادگیری مطالب جدید را به عنوان اولویت اول خود انتخاب کردهاند. همین امر نشان دهندة اولویت موضوعات مرتبط با مدیریت دانش در شبکههای اجتماعی و بیانگر این مطلب است که تعداد زیادی از اعضای شبکههای اجتماعی از این شبکهها برای افزایش دانش ضمنی خود استفاده میکنند. موارد دیگر که بیشترین فراوانی را به عنوان اولویت اول استفادة افراد از شبکة اجتماعی دارا هستند، عبارتند از: عضویت و فعالیت در گروههای متناسب با سلیقههای فردی (8/20%)، سرگرمی (7/18%)، دوستیابی (2/16%) و کسب اخبار (1/12%). بنابراین، شبکههای اجتماعی در ایران نیز مانند نقاط دیگر جهان، نقشی مهم را در حوزة مدیریت دانش ایفا میکنند.
چنان که گفته شد، از مطالب کاستلز و دیگران برمیآید که حضور در شبکههای اجتماعی اینترنتی سبب افزایش قدرت نمادین افراد میشود. به اعتقاد نگارنده، همین قدرت نمادین باعث افزایش میل حضور به عضویت و فعالیت در شبکههای اجتماعی شده و افراد را به سمت تولید محتوای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ترغیب میکند. حضور در شبکههای اجتماعی و فعالیت در این شبکهها در جهان امروز به گونهای است که هر چقدر اعضا حضور بیشتری در این شبکههای اجتماعی داشته باشند و محتوای بیشتر، مناسبتر و جذابتری را تولید کنند، با توجه بیشتر سایر اعضا مواجه میشوند و سرمایة اجتماعی بیشتری را کسب میکنند. برای مثال، نگارنده طی حضور خود از سال 81 تا کنون در انواع شبکههای اجتماعی، از نوع اولیة آن که شاید بتوان مصداقهای آن را در گروههای یاهو و چترومها مشاهده کرد تا ظهور شبکه اورکات، با این پدیده مواجه بودم که هر کس بتواند متناسب با نیاز سایر اعضای شبکههای اجتماعی محتوای بیشتر، مناسبتر و جذابتری تولید کند، با استقبال سایر اعضا مواجه میشود و مشروعیت بیشتری از نظر اجتماعی پیدا میکند، تا جایی که میتواند در ایجاد جریانهای فرهنگی و اجتماعی مؤثر باشد. این موضوع از یک طرف و تغییر روابط موجود در شبکههای اجتماعی از روابط عمودی به روابط افقی ضرورت حضور استادان، دانشجویان و نخبگان علمی را در شبکههای اجتماعی بیش از گذشته مطرح میسازد. واقعیت آن است که گفتههای هیلبرمن در بخش مقدمة مقاله تحقق پیدا کرده است و امروزه نوجوانان و جوانان برای ساختن زندگی خود و ایجاد تغییرهای غیر اینترنتی، از روابط و مناسبات اینترنتی استفاده میکنند، به گونهای که فعالیت در شبکههای اجتماعی، دربرگیرندۀ همۀ ابعاد زندگی است. این فعالیت شبکهای موضوعات علمی را استثنا نکرده و در این عرصه هم مشابه سایر عرصههای اجتماعی، شاهد علاقة جوانان به کسب دانش از طریق شبکههای اجتماعی هستیم. یافتههای پیمایش نیز مؤید همین مطلب است. این موضوع ضرورت سیاستگذاری در حوزة علم و شبکههای اجتماعی را بیش از گذشته جدی میسازد. بنابراین، با توجه به آنچه در بخشهای قبل اشاره شد و بهویژه آماری که بر اساس نظرسنجی پیمایشی در میان کاربران جامعة مجازی ایرانیان انجام شده است، به نظر میرسد میتوان از رسانهها و شبکههای اجتماعی اینترنتی برای گسترش هدفهای علمی و مدیریت دانش استفاده کرد؛ بهویژه که طبق یافتههای پژوهش «شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان» بیشترین اعضای شبکههای اجتماعی را قشر دانشجو تشکیل میدهند. هر چند چگونگی مدل استفاده از شبکههای اجتماعی اینترنتی در میان اقشار مختلف جامعه بهویژه دانشجویان و طراحی سیاستهای قابل اجرا و منطبق بر شرایط اجتماعی با هدف گسترش هدفهای علمی و پژوهشی از طریق شبکههای اجتماعی، مطلبی است که شاید مناسب باشد در پژوهش مستقل دیگری مورد مطالعه قرار گیرد، اما نکاتی که دربارة رابطة میان شبکههای اجتماعی، مدیریت دانش، افزایش خلاقیت و ... بیان شد، نشانگر اهمیت موضوع شبکههای اجتماعی در آیندة علمی و پژوهشی کشور است. بر همین اساس، به نظر میرسد شبکههای اجتماعی امروزه به عنوان محلی برای کسب دانش، مورد توجه اقشار مختلف جامعه قرار گرفتهاند و نمیتوان از این مسئله چشمپوشی کرد. از سوی دیگر، قابلیتهای شبکههای اجتماعی برای تولید سرمایة نمادین و ایدههای خلاقانه، موضوع مهمی است که در صورت مدیریت هدفمند شبکههای اجتماعی به عنوان فرصتی برای عرصه فرهنگ و آموزش کشور متجلی خواهد شد. سیاستگذاری صحیح و به موقع در کنار فرهنگسازی، میتواند شبکههای اجتماعی را به عنوان یک رسانة مکمل آموزشی و منبعی برای تولید فکر و اندیشة خلاقانه در سطح کشور مطرح سازد. ناگفته نماند، هر چند انگیزة گروه قابل توجهی از زنان و مردان برای عضویت در شبکههای اجتماعی اینترنتی، توجه به موضوعات علمی بوده است، در صورت عدم سیاستگذاری به موقع، این امر میتواند به عنوان منبعی برای سرخوردگی این قشر از شبکههای اجتماعی و از دست دادن سرمایههای اجتماعی کشور در طول سالهای آینده گردد که طرح این بحث ضرورت سیاستگذاری بهموقع را بیش از گذشته مطرح میسازد. در نهایت، ایجاد شبکههای اجتماعی علمی و تخصصی و تأکید بر دانش ضمنی، از دیگر راهکارهای ارتقای نقش شبکههای اجتماعی در موضوع مدیریت دانش و کم کردن آسیبهای مربوط به شبکههای اجتماعی عمومی با هدف بالا بردن کارکرد شبکههای اجتماعی در تولید و مدیریت دانش، مبادله و گردش اطلاعات و خلق ایدههای نو است.