با گسترش علوم و شاخهشاخهشدن هر حوزة علمی، جایگاه تخصصها نیز اهمیت بیشتری مییابد. گرایشهای تخصصی در رشتههای دانشگاهی و رویکردهای کاملاً تخصصی در پژوهش، حکایت از روند روبه توسعه در شاخهشاخه شدن علم دارند. از سوی دیگر، توسعة گرایشهای تخصصی در هر کشور نشاندهندة تلاش اندیشمندان و مدیران آن کشور در جهت توسعة علم و درنوردیدن مرزهای موجود است. به بیان دیگر، تخصصگرایی، شاخص پیشرفت علم در هر جامعه تلقی میشود.
در این میان، دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی نقش اصلی و تعیینکننده دارند. توسعة علم و ایجاد رشتههای جدید دانشگاهی، بویژه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا عامل مهمّی در توسعة تخصصها بهشمار میروند. در همین راستا، انتظار میرود اعضای هیئت علمی و دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی عمدة تلاشهای خود را در بْعد آموزش، پژوهش و فعالیتهای علمی بر یک زمینة تخصصیِ محدود متمرکز سازند و بالطبع در همان زمینه رشد کنند و متخصص شوند. این روند سالها در دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی جوامع پیشرفته اعمال شده و در حال حاضر وضعیت به گونهای است که هر مؤسسه یا هر فرد در یک یا حداکثر دو زمینة خاص و محدود، به فعالیت اشتغال دارد. به همین دلیل، فعالیتهای پژوهشی و تولید علم در آن جوامع از پیشرفت قابل توجه برخوردار است. هر پژوهشگر در طول حیات علمی خود تنها یک یا دو زمینة خاص را دنبال میکند و در همان زمینه(ها) نیز متخصص و صاحبنظر میشود. تولیدات علمی (کتابها و مقالهها) نیز کاملاً تخصصی است. به عبارت دیگر، کمتر مشاهده میکنیم که پژوهشگران آن جوامع دچار پراکندهکاری و گسیختگی علمی شوند.
در مقابل، نگاهی به مقالهها و کتابهای تألیفی یا ترجمهای اعضای هیئت علمی و پژوهشگران ایرانی حاکی از آن است که تقریباً همة این افراد دچار نوعی پراکندهکاری و فعالیت در هر زمینهای هستند. عمومیت این وضعیت در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بیش از دیگر علوم است. نکتة مهم آنکه در ایران، متخصص و صاحبنظر با مفهومی که در جوامع پیشرفته وجود دارد بسیار محدود و نادر است. این امر موجب شده که در تولید علم تخصصی و پیشبرد آن در سطح ملی و بینالمللی دچار مشکل شویم. پیامد دیگر این وضعیت آن است که دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی نیز نمیتوانند گرایش تخصصی دلخواه خود را شناسایی کنند و زیر نظر استادان متخصص به پژوهش بپردازند و پس از پایان تحصیل نیز، تحقیقات خود را در همان زمینه ادامه دهند. نتیجه آنکه تولید علم تخصصی (در قالب مقاله و کتاب) از رشد قابل قبول برخوردار نیست.
براستی چه عواملی باعث پراکندهکاری در تولید علم و گسیختگی موضوعی و تخصصی در مقالات و کتابهای تألیفی و ترجمهای در ایران شده است؟ آیا تعداد کم اعضای هیئت علمی در هر گروه آموزشی و در عین حال نیاز فزاینده به آموزش، تألیف و ترجمه در همة زمینههای وابسته موجب بروز این وضعیت گشته است؟ یا آنکه نظام آموزشی ما همچنان کلیگرا و غیرتخصصی است؟ به نظر میرسد پاسخ دقیق به اینگونه پرسشها نیازمند انجام پژوهشهایی کیفی در سطح ملی است. شاید این مسئله بتواند موضوع و محتوای چند پایاننامة دکتری و کارشناسی ارشد را تشکیل دهد- جامعة علمی ایران عمیقاًً به یافتهها و نتایج چنین پژوهشهایی نیازمند است.