Document Type : Original Article
Authors
1 PhD student, Department of Persian Language and Literature,Islamic Azad University, Kashan, Iran.
2 Professor, Department of Persian Language and Literature,Islamic Azad University, Kashan, Iran.
Abstract
Keywords
مقدمه
شرح خمریه میمیه ابنفارض با عنوان لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الوجود توسط نورالدین عبدالرحمن جامی در سال 875 ق به نگارش درآمده که بعدها بهاختصار لوامع نامیده شده است. بهنظر میرسد جامی برای این شرح بیش از هر رساله و تفسیری دیگر به مشارب الأذواق میرسیدعلی همدانی نظر داشته است.(1)
شروح متعددی بر تفسیر قصیدۀ خمریۀ ابنفارض نوشته شده است که هر یک دارای ارزش و اهمیت خاصی است. مهمترین این شرحها عبارتند از: شرح میرسیدعلی همدانی (متوفی 786ق) با عنوان مشارب الاذواق که به کوشش محمد خواجوی در سال1362ش در تهران چاپ شده است. شرح صوفیانه عبدالغنی نابلسی (متوفی 1142ق) که در سال 1972م با عنوان کشفالسرّ الغامض فی شرح دیوان ابنفارض در قاهره و در سال 1988م با عنوان الصوفیه فی شعر ابنفارض که در بیروت منتشر شده است (دانشنامه جهان اسلام:64). شرح عزالدین محمود کاشی (متوفی 735ق)، داوود قیصری (متوفی751ق)، صُنعُاللّهبن شجاع کرمانی (قرن نهم هجری) به فارسی، حکیمالدین ادریسبن مولانا حسامالدین بدلیسی (متوفی926ق)، احمدبن سلیمانبنکمالپاشا (متوفی940ق)، محمدبنغَمْری بسط مرصفی (متوفی 966ق)، علاءالدینبنصدقه شامی (متوفی 975)، مولی علمشاه عبدالرحمانبن صاچْلی (متوفی987ق)، اسماعیلبن احمد انقروی (متوفی1024ق)، قاضی صنعاللّهبنابراهیم (متوفی بعد از1050ق)، عبدالتواب سُکَّری قُوصی شافعی، حسینبن احمدفتی صوفی تبریزی با عنوان محبتالهیه، محمدباقربنمحمد کرهرودی سلطانآبادی (متوفی1315ق) و محمدبن ناصر حسینی گیلانی، صلاحی عبداللّه افندی (متوفی1172ق) نیز بر پایۀ لوامع جامی، خمریۀ ابنفارض را به ترکی برگردانده است».(دانشنامه جهان اسلام، ج1)
این رساله همانند عموم شرحها و تفسیرهای دورۀ اسلامی با مقدماتی مبنی بر تحمیدیه، کهخود نوعی براعتاستهلال[1] بسیار زیبا و هنرمندانهای است، آغاز شده است. در ادامه معرفی بسیار موجز و مختصری از قصیده خمریه میمیه ابن فارض مطرح شده است. سپس مقدماتی که برای ورود به شرح و تبیین این قصیده لازم و ضروری بوده در طی چهارده لامعه (از مجموع 31 لامعه رساله) بیان شده است. مباحثی از قبیل هستیشناسی، خداشناسی از نگاه عرفا، ذکر معنی محبت و درجات آن، مراتب محبان، دلیل استفاده از مجاز و استعارات در معارف عرفانی و... .
نورالدین عبدالرحمن جامی پس از ایراد مقدمات و تمهیدات، با عبارت «قال الشیخ الامام العالم العامل و السیار العارف الفاضل شرفالدین ابوحفض عمربن علی السعدی المعروف بابن الفارض المصری- قدس الله تعالی سره و أعلی فی الملأ الأعلی ذکره» (لوامع، 130)[2] تفسیر و شرح خود را از قصیده ابنفارض آغاز میکند.
در این تفسیر جامی برای تنویر افکار و آرای خود، هر مبحث جداگانه را با عنوان «لامعه» از مباحث اصلی متن جدا میکند تا به این شکل از خلط مبحث و سردرگمی خواننده در مباحث فلسفی و عرفانی پیشگیری کند.(2)
رساله لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الوجود جامی پیش از این دوبار در ایران به زیور طبع آراسته شده است. نخست بهدست حکمت آلآقا که بیمقدمه و توضیحات و معرفی نسخهبدلها انجام یافته است. و بار دیگر بهکوشش ایرج افشار که از روی نسخه استانبول (که بنا به گفته افشار از روی نسخه ایاصوفیه عیناً نوشته شده) در سال1360ش به چاپ رسیده است. هر دو مورد فاقد مقدمه و تعلیقات و تصحیح انتقادی هستند. بنابراین، لازم بود تشنگان فرهنگ و عرفان ایرانی نگاهی تازه و دقیق به این رساله داشته باشند و مبتدیان نیز با استفاده از تعلیقات، فرصت بهرهبردن از چشمۀ زلال دانش و بینش جامی را داشته باشند.
تصحیح این رساله با مقابله 9 نسخه خطی ارزشمند و تاریخی موجود در کتابخانههای مجلس شورای اسلامی ایران، دانشگاه تهران، کتابخانه مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، کتابخانه و موزه ملی ملک و کتابخانه خصوصی «عاطفی» شهر کاشان و همچنین دو نسخه چاپی دهلی و افشار، با یکی از نسخههای کتابخانه ملک _ بهعنوان نسخه اساس _ به روش تصحیح التقاطی برای دفاع در مقطع دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان انجام گرفته است.
شیوۀ جامی در طراحی ساختار این رساله متمایز از سایر شرحها نیست؛ به اینترتیب که پس از لفظ «قال قدس سره» _ که مراد ابنفارض مصری است _ یک تا دو بیت از قصیده خمریه میمیه ابنفارض را میآورد. سپس در خلال ارائه معانی مفردات، برای رسیدن به برداشتهای چندگانه، ناگزیر نقشهای واژگان را روشن و گاه نظرهای مختلف را در بیان نقش واژگان ارائه میکند. در ادامه برگردان فارسی بیت یا ابیات ابنفارض با نثری ادیبانه مزیّن به آرایههای سجع و موازنه و گاه تضاد و استعاره آورده میشود. این بخش از رساله عرصهای بوده که جامی به شایستگی توانسته است هنر یک مترجم امین را به نمایش بگذارد. بهعبارتی، با استفاده از ذوق شاعرانگی خود در برگردان فارسی، آنچه را برای تزئین ترجمه اشعار زیبای ابنفارض لازم بوده بهکار گرفته و در نهایت ایجاز و تناسب، ترجمه ابیات شیرین شاعر پرآوازۀ عرب را برای خوانندگان سطح متوسط، خواندنی و جذّاب کرده است. سپس، توضیحات بیشتر و رمزگشایی استعارات و کنایات کلام ابنفارض آغاز میشود. در این میان اصطلاحات رایج عرفانی از قبیل شراب، عشق، محبت، تجلی، سکر، ذات و صفات و... که در قصیده بهکار رفته، کاملاً توضیح داده شده است.
معرفی مختصر نسخههای خطی لوامع که در تصحیح این رساله استفاده شده است:
از میان حدود 123نسخۀ فهرستشده در کتابخانههای ایران، هجده نسخۀ اصیلتر برگزیده شد که در خلال مطالعه و مقابله، ششنسخه بنا بر کثرت حذفیات یا خطاهای بارز و مکرر از گردونۀ نسخههای موردنظر حذف و تنها یازده نسخه بهعنوان نسخهبدل انتخاب شد. مشخصات این نسخهها چنین است:
1. نسخه کتابخانه و موزه ملک: شماره 005/4795
تاریخ کتابت: از آنجا که این رساله جزئی از یک مجموعه است، انجامه ندارد ولی به استناد اطلاعات آن کتابخانه و موزه، سال کتابت مجموعه 895 ق است.
شروع متن: بسماللهالرحمنالرحیم و به ثقتی سبحانه من جمیل لیس لوجهه...
خاتمه متن : تاریخ مه و سال وی از شهر صفر
صفحات: 28 صفحه از صفحه 614 تا 641 مجموعه
نوع خط : نستعلیق
این نسخه بهعنوان نسخۀ اصلی درنظر گرفته شد، زیرا:
الف) از قدیمیترین نسخهها محسوب میشود. (تاریخ 895.ق)
ب) افتادگی و حذف آن بسیار اندک است.
پ) خط آن از قوّت بیشتری برخوردار است که نشان از تخصص و دقت مستنسخ آن دارد.
ت) ابتدا و انتهای متن از لحاظ زیبایی و درستنویسی تقریباً یکسان است و دچار فراز و فرود نشده است.
ث) توضیحاتی ولو اندک در حاشیۀ نسخه آمده است.
ج) رساله در متن صفحات نوشته شده و همانند برخی از نسخهها در حاشیه نوشته نشده است.
چ) جزئی از یک مجموعه است که صحّت آن به تأیید رسیده است.
ح) غالب ویژگیهای خطی آن با دورۀ موردنظر مطابقت دارد.
2. نسخه کتابخانه مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی: شماره 95814 -744
تاریخ کتابت: 896 ق
شروع متن : باسمه سبحانه تع سبحانه من جمیل لیس لوجهه نقاب الا ...
خاتمه متن : تاریخ مه و سال وی از شهر صفر تمت الکتابه فی 896
صفحات: 47 برگ و 94 صفحه
خط: نستعلیق
بسیاری از صفحات توضیحات و اضافات دارد. معمولاً عبارت « قال قدس سره» (که پیش از روایت ابیات قصیده خمریه آورده شده) در وسط سطر نوشته شده است. اصلاحات هم با قلم متفاوت نوشته شده است.
3. نسخۀ کتابخانه دانشگاه تهران، شماره: 8253 از مجموعه شامل 23 رساله
تاریخ کتابت : از آنجا که این رساله جزئی از یک مجموعه است، انجامه ندارد ولی بنا بر اطلاعات آن کتابخانه سال کتابت مجموعه، 909 ق است.(3)
شروع متن : بسم الله الرحمن الرحیم سبحان من جمیل لیس لوجهه...
خاتمه متن : تاریخ مه و سال وی از شهر صفر و الحمدلله علی القلم و الله الفوز بحسن الاختتام و صلی الله علی محمد و آله الکرام
صفحات: از ص 663 تا 694 مجموعه
نوع خط : نسخ
صفحه آرایی: با دو خط بیرونی مستقیم و یک خط طلایی داخلی صفحات کادر بندی شده است.
افتادگی های فاحشی ندارد
توضیحات ، تصحیحات ندارد و صرفاً محدود به دو کلمه است.
4. نسخه کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به شمارۀ: 5313
تاریخ کتابت : 949 ق یا 980 ق تاریخ اتمام رساله شرح قصیده تائیه ذکر شده است در پایان مجلد ص 91 نسخه چنین آمده است: «تم تسوید هذا الکتاب موسوم باشعه اللمعات بتوفیق کافی المهمات فی وقت العصر من یوم الخمیس مسلخ شهر محرم الکرم فی عام 950 (یا 980 به عدد) من الهجره. همچنین در پایان نسخه آمده است: «تمت مقابله هذه الرسالۀ النسخه المعتمده الصحیحه فی اواسط شهر ربیع الاولی ثمانین و تسعمائه بدمشق المحرده (به این شکل خوانده میشود) 980 .ق
شروع متن : بسماللهالرحمنالرحیم و به نستعین سبحان من جمیل لیس لوجهه نقاب الا النور و لا لجماله حجاب الا الظهور
خاتمه متن : با عبارت « بلکه امری باشد از متعلقات ذات و کدام غبن از ان فاحشتر و خسارت از آن موحشتر» به صورت ناقص تمام میشود. متاسفانه از صفحه 39 متن نسخه به بعد، اشتباهاً صفحاتی از شرح قصیده تائیه ابن فارض به قلم جامی صحافی شده که با عبارت «کنم که موسوم بعداوت من اند هر آینه از آلت اسباب شکایت من کنند...» ادامه می یابد.
کاتب: در پایان بخش _ که شرح قصیده تائیه بوده و بهاشتباه صحافی شده است _ به رنگ قرمز نوشته شده است: «وتم کتابه هذهالرساله الشریفه فی یدالفقیرالحقیر آقاجانبن سیفالله»
صفحات: 38 صفحه
نوع خط : نستعلیق
5. نسخه کتابخانه دانشگاه تهران به شماره: 7881 .
تاریخ کتابت : 875 ق(4)
شروع متن: سبحان من جمیل لیس ... ولی پیش از آغاز متن اصلی عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربالعالمین ربّ یسّر و لاتعسر» به متن اصلی با خط بسیار ناموزون و بد اضافه شده است.
خاتمه متن : تاریخ مه و سال وی از شهر صفر 875 ق
صفحات: 41 برگ و 82 صفحه
نوع خط : نستعلیق
6. نسخۀ کتابخانۀ دانشگاه تهران بهشماره: نسخه شماره : 9229
تاریخ کتابت: در پایان رساله تاریخ ندارد، ولی بنا بر اطلاعات دانشگاه 969 ق(5)
شروع متن : بدون بسمالله و با جمله سبحانه من جمیل لیس لوجهه ...(این صفحه آغازین را کسی دیگر نوشته و به مجموعه افزوده است چون خط آن نسخ بوده و با خط متن، تفاوت دارد)
خاتمه متن : هر که بدان می دست نبرد و از آن می مست نمرد طریق عقل و فراست.(ناقص و ابتر است)
کاتب : عبدالرحمن طره بزونی
صفحات: 44 برگ 87 صفحه
نوع خط : به جز صفحه اول ودوم که نسخ و نونویسی شده است و اشعار عربی ابن فارض و آیات که به خط نسخ شبیه است، بقیه متن به خط نستعلیق است.
7. نسخۀ کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره: نسخه شماره 2544
تاریخ کتابت: 980 ق عبارت « تمت الکتاب بعون الملک الوهاب علی یدالفقیر تراب اقدم الفقرا عبدالعزیز فی التاریخ شهر شوال سنه 980 » در پایان رباعیات متن آمده است.(6)
شروع متن : بسم الله الرحمن الرحیم رب انعمت فزد سبحانه من جمیل لیس لوجهه نقاب الاالنورو لا لجماله حجاب الا الظهور
خاتمه متن : «گرفت مال را از باب سیم و الغنم ههنا» بهصورت ناقص تمام میشود. در اوراق اضافه شده در پایان نسخه، یادداشتهای بسیار نامرتبی دیده میشود که در سالهای مختلف قرن 14 ق نوشته شده است.
کاتب: الفقیر تراب اقدم الفقرا عبدالعزیز
صفحات: 494 تا 531 جمعاً 37 صفحه نسخۀ اصلی
نوع خط : نستعلیق
8. نسخۀ کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره: 2417 -3066
تاریخ : 25 شعبان 958 .ق
شروع متن: با عبارت «باشد و انجذاب باطن تفسیر و کمال سیرت جبلی او در هر مرتبه از مراتب وجودی ...» آغاز شده است. به عبارتی، صفحات آغازین نسخه افتاده است.
خاتمه متن : تاریخ مه و سال وی از شهر صفر
کاتب : «تحریر یافت علی یدالفقیر الحقیر آقا شمامقلی بن جعفرقلی کبجلو(واژگان به درستی خواند نشد ولیکن قریب به این معناست )
صفحات: 91 صفحه
نوع خط : نستعلیق در برخی موارد پس ازعبارت « قال قدس سره» و احادیث و آیات، از خط نسخ استفاده شده است.
9. نسخۀ کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره:25860 - 3834
تاریخ : بنا بر اطلاعات کتابخانه قرن دهم ق(7)
شروع متن : «بسم الله الرحمن الرحیم و به ثقتی سبحانه من جمیل لیس لوجهه نقاب الا النور و لا لجماله حجاب الا الظهور»
خاتمه متن : جامی از تو همین تو را خواهد و بس
صفحات: از صفحه 256 تا 310 نسخه به عبارتی 55 صفحه
نوع خط : نستعلیق
10. نسخه شماره : نسخه چاپ سنگی دهلی
تاریخ کتابت: 1338ق
شروع متن : بسم الله الرحمن الرحیم سبحانه من جمیل ... (در حاشیه «سبحان» نوشته شده است )
خاتمه متن: تاریخ مه و سال وی از شهر صفر
تاریخ : 1338 ق
نوع خط : نسخ و نستعلیق
11. نسخه چاپشده ایرج افشار با عنوان سه رساله در تصوف (انتشارات منوچهری، تهران 1360)
ویژگیهای سبکی[3] جامی در رساله لوامع
رساله لوامع نثر یکنواخت و ثابتی ندارد بلکه مطابق شیوه نویسندگان و شاعران خلف، ابتدا و انتهای آن اوج خلاقیت و هنرمندی مؤلف است. اگرچه تمامی برگردانهای فارسی تقریباً ارزش یکسانی دارند، بخشهای دیگر متن نتوانسته است یکنواختی خود را حفظ کند و گاه کاربرد سجعها و جناسهای بارد، کلام وی را تاحدودی تصنعی و سست ساخته است. بهعنوانمثال، در ترجمه بیت:
«عَلَیْکَ بِها صِرْفاً وَ اِنْ شِئْتَ مَزْجَها |
فَعَدْلُکَ عَنْ ظَلْمِ الْحَبیب هُوَ الْظُّلْمُ» |
مینویسد: «بر تو باد که درآن کوشی که آن می را صرف نوشی، و اگر صرف نتوانی و خواهی که ممزوج گردانی، با رشحه زلالی که از لب و دندان معشوق مکی، ممزوج ساز، به عدول از آن خود را در ظلمات ظلم وستم مینداز» (لوامع:178)
که تصنعیبودن سجعهای میان واژههای «کوشی» و« نوشی» ، «نتوانی» و «گردانی» و در نهایت «ساز» و «مینداز» کاملاً آشکار است. در این عبارت بهجز معنا و جناس میان «ظلمات» و «ظلم» هیچ ارتباطی (از قبیل جناس، مراعات نظیر، تضاد، طباق و ...) بین واژگان که موجب انسجام کلام شود، دیده نمیشود. گویا سجع میان واژگان، از سر جبر و تصنع بوده و به آن تحمیل شده است. بنابراین، معنا نیز اسیر لفاظیها و اطنابهای مخل گردیده است.
و یا در عبارت: «و بعد از تعبیر از آن حقیقت، به بدر و از محبت به مدامه، چون متعطشان بادیه ضلال و گمراهی به شرب راح سلسبیلی محبت الهی، و تجرع شراب زنجبیلی مودت و آگاهی، به دستیاری هدایت او توانند رسید؛ او را کأس آن مدامه توان داشت و جام آن شراب توان انگاشت.» (همان،126)
که حضور تصنعی واژگان «حقیقت» و «محبت» و «مودت» و «هدایت»، «گمراهی» و «الهی» و«آگاهی»، «سلسبیلی» و «زنجبیلی»،«کأس» و «جام»، و نهایتاً «داشت» و «انگاشت» نمی تواند مؤید سجع دلنشینی باشد بلکه تا حدودی گزنده و کسلکننده نیز خواهد بود.
جامی عمدتاً سعی کرده است در روند برگردان به فارسی، کمترین آسیب به اشعار شیوای ابنفارض وارد شود. همزمان بهعنوان یک فارسیزبان تلاش کرده است دین خود را به زبان و ادبیات مادری ادا کند. او تمام تلاش خود را بهکارگرفته تا ترجمۀ فارسی نیز همتراز اشعار فاخر ابنفارض گردد.
ویژگیهای سبکی جامی را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: زبانی، دستوری، فنی.
الف) ویژگیهای زبانی
1. سادگی و روانی قلم
نخستین ویژگی سبکی جامی در عموم آثار و مکتوباتش سادگی و روانی قلم اوست. در واقع، آنچه جامی را ملزم به نوشتن نموده، پیچیدگی و دشواریابی مفاهیمی بوده است که در گذشته بهدست اندیشمندان و مفسّران زبان فارسی در سیر قهقرایی نثر و نظم فارسی (مختوم به دورۀ بازگشت) ایجاد شده بود. بهنظر میرسد جامی در تمام دوره حیات علمی و ادبی، تمام همّ خود را مصروف این داشته است که آثار گذشتگان را به شکلی ساده و روشن در اختیار علاقهمندان دانش و بینش قرار دهد. بنابراین، در این اثر ارزشمند و فاخر نیز تا جایی که موضوع پیچیدۀ عرفانی به او اجازه داده، پا از حریم سادگی و سهولت فراتر نگذاشته است. بهعبارتی، الفاظ کهنه و کمکاربرد، ترکیبهای دیریاب، تصویرسازیهای درهمتنیده و خیالانگیز، استعارهها و کنایههای بعید در لوامع جامی وجود ندارد. البته، این هرگز نمیتواند بهاینمعنا باشد که رساله خالی از تعقیدات لفظی و معنایی و آرایههای ادبی دیریاب است بلکه وی در مواقع ضروری، برای تشحیذ افکار و تلطیف عواطف، از این تصاویر خیالی بدیع نیز بهرهگرفته است.
2. آوردن «و» پس از اتمام جمله و آغاز جملۀ جدید
این ویژگی بسیار پرکاربرد است و در جایجای رساله لحاظ شده و گاه سبب کژتابی در جملات نیز شده است. بهعنوان نمونه:
«هر جزوی از اجزای عالم، مظهر اسمی است از اسمآء الهی و مجموع عالم، مظهر جمیع اسما؛ اما، بر سبیل تفرقه و تفصیل. و حقیقت انسانیه کمالیه احدیت، جمع جمیع مظاهر است».(لوامع: 135)
«... و به راقی که می گرداندش، انگشت هلال مثال ساقی و بسیار پیدا می آید وقت آمیختنش با آب ستاره رخشنده از شکلهای حباب».(همان،136)
«مقصود از آفرینش عالم و وجود، بنیآدم است و مطلوب از وجود بنیآدم، معرفت و محبت حق تقدس و تعظّم، که دولت ابدی، بدان منوط است و سعادت سرمدی، بدان مربوط و اعظم اسباب اکتساب معرفت. و محبت، نقد حیات و سرمایه اوقات و ساعات است که چون طالب لبیب آن را به مواظبت بر وظایف طاعات و مدامت بر مراسم عبادات...» (همان،186)
«لامعه سوم : و با وجود آنکه محبت شربتی است که تا نچشند ندانند».(همان،108)
3. استفاده از لفظ «میگوید» برای ایجاد تمایز بخش برگردان فارسی
این واژه به این دلیل استفاده شده که بخش تعبیرها و تفسیرها، از برگردانهای ابیات، کاملاً مشخص و برجسته شود.
«میگوید: مر آن شراب را علی الدوام ماه تمام است جام ...» (همان،136)
«میگوید: اگر نه بوی خوش و شمیم دلکش می فایح شدی راه..». (همان،139)
«میگوید: آن می ازمیان درون های خم ها[4] متصاعد شد و به میل مقامات علوی از مقارّ سفلی متباعد گشت و از وی بین الانام، هیج باقی نماند الا نام.» (همان،147)
«میگوید: اگر ببینند ندیمان انجمن محبت و مقیمان نشیمن عشق و مودت، ختم اناء و مهر وعای آن شراب را، هر آینه مست گرداندشان بی شراب نوشیدن مهر انای او دیدن.» (همان،151)
«میگوید: که نوش کردیم و با یکدیگر به دوستکامی خوردیم بر یاد حضرت دوست.» (همان،130)
4. معادل سازی و جایگزینی واژگان سره فارسی در برابر واژگان دخیل عربی
به عنوان مثال در برگردان بیت:
«وَ لَوْ رَسَمَ الْرَاقی حُروُفَ اسْمِها عَلی |
جَبین مُصابٍ جُنَّ اَبْرَأَهُ الْرَّسْمُ» |
می نویسد: «اگر نقش کند تعویذ نویس افسوننگار، حرفهای نام آن بادۀ خوشگوار بر پیشانی پریگرفتهای دیوانه، هرآینه هوشمند گردد و فرزانه».(همان،164)
در این برگردان ترکیب «تعویذنویس» ترکیب جدیدی است که از دو واژۀ عربی و فارسی ساخته شده است. واژۀ مرکب « افسوننگار» نیز ترکیبی کاملاً فارسی است که میتوانست با واژۀ عربی «معوذ» با همان واژه «تعویذنویس» جایگزین شود. یا واژۀ «پریگرفته» که میتوانست بهجای آن از واژۀ « مجنون» که مأنوس و پرکاربرد نیز بوده است، استفاده شود. همچنین است کاربرد واژه «دیوانه» در مقابل «مجنون» و «جنزده».
اگرچه جامی خود را معلم زبان عربی میداند و تصانیف او نیز مؤید این معناست، در این بخش کوشیده است نسبت استفاده از واژگان فارسی را به واژگان عربی با توجه به روند فزاینده بهکارگیری واژگان دخیل عربی در روزگار خود تغییر دهد و منطقاً نیز باید در ترجمۀ واژگانی که مأنوستر هستند، بهکارگرفته شوند. بهعنوان نمونه، در عبارتهای زیر نسبت واژگان فارسی به عربی بیش از 80% است:
«میگوید: اگر نزدیک گردانیده شود به خمخانۀ آن شراب، زمن بر زمین مانده، پای او به رفتار آید و اگر یاد کند از چاشنی آن بادۀ ناب، گنگ زبانگرفته زبان به گفتار گشاید.» (همان،158)
«میگوید: که نوش کردیم و با یکدیگر به دوستکامی خوردیم بر یاد حضرت دوست، که روی محبت همه بدوست، شرابی که بدان مست شدیم بلکه به بویی از آن از دست شدیم و این پیش از آفریدن کرم بود که درخت انگورست و ماده شراب مشهور پر شر و شور.» (همان،130)
«میگوید: باقی نگذاشت مصرّف روزگار و محوّل لیلونهار از آن می _ که جانها را بهمنزلۀ جان است و جانها مر او را بهمثابۀ ابدان _ جز بقیۀ جانی که گوئیا پنهانی وی، دلی در سینههای خردمندان پوشیده گشته است و پنهان. » (همان،142)
«میگوید: اگر جمعی شتر سواران قصد خاکبوسی زمینی کنند که آن شراب آنجا یافت شود و در میان ایشان مارگزیدهای بود زهرچشیده، هرآینه آن زهرش مضرّتی نتواند رسانید و چاشنی شربت هلاکش نتواند چشانید.» (همان،163)
«میگوید: سبکبار میشود و بیقرار میگردد کسی که آن می را ندیده است و چاشنی ادراک حقیقتش نچشیده، نزدیک راندن نام وی بر زبان یا شنیدن آن از زبان دیگران. چنانکه عاشق مشتاق در زاویه بعد و فراق از یاد معشوق خود در اهتزاز می آید و وجد و طرب وی از آن می افزاید.» (همان،175)
«میگوید: نزدیک من است از آن می، مستی بر هستی من مقدم و نشوهای پیش از نشأه من دراین عالم، و با من جاودان آن مستی بپاید اگرچه استخوانهای من که قوام تن و استحکام بدن، بدان است، بفرساید.» (همان، 178)
«میگوید: و در یک مستی از آن بادۀ خوشگوار و اگرچه به مقدار ساعتی باشد از روزگار، بینی روزگار را، بندۀ فرمانبردار و خود را خداوند فرمانگزار. » (همان،183)
در برگردان مفردات نیز تلاش بر آن بوده است که عموماً از واژگان فارسی استفاده شود:
«عاش عیش و عیشة و معاشا و معیشه، بزیست » (همان،184)
«طواعیة، گردن دادن » (همان،182)
«بکی بکاء و بکی، بالمد و القصر، بگریست» (همان،185)
«المزج، آمیختن هر دو از باب اول» (همان،136)
«نهیه، خرد را گویند» (همان،142)
«الکتمان، پنهانکردن» (همان،142)
5. بهکاربردن واژه « توسط» در معنای«باواسطه»
«توسط» در معنی «باواسطه» و «با کمک» و نه در معنای «بهدست» یا «بهوسیله». بهعنوان مثال:
«و آن یا از مقام جمع بود به جمع و آن شهود جمال ذات است در مراتب ذات بی توسط کاینات» (همان،109)
«و توسط او میان آفتاب و ساکنان شب ظلمانی در افاضه نور و لوازم آن» (همان،137)
«محاذات با ذات احدیت و توسط او میان آن ذات و حقایق امکانی در افاضه وجود و توابع آن» (همان، 136)
6. به کار بردن « بهواسطه» در معنای «بهدلیل» و «بهخاطر»
«بدانطریق که نفس بهواسطۀ حسن تربیت ابرار و ملازمت صحبت اخیار، به نقوش آثار خیر منتقش گردد.» (همان، 167)
«و هیأت اخلاق حسنه بهواسطۀ مکررمشاهده آن، در وی مرتسم و راسخ شود.» (همان،167)
«بهواسطۀ مواظبت بر اکتساب خیر و اجتناب از شر، ملکات حمیده در نفس حاصل شود» (همان،167)
«از آن واصفان، به واسطه آن صفات لطیفه و معانی شریفه خوب میآید» (همان،174)
« لاجرم به واسطه حسن صوری از حیثیت مظهر انسانی که اتم مظاهر است آتش عشق و سوزش شوق در نهادشان شعله ور گردد.» (همان،117)
7.کاربرد «و» در معنای «نتیجه » و «پس»
«پس چون تعارف روحانی که مترتب براین همه اسباب است موجب محبت می گردد و حضرت مسبب الاسباب که تقدیر این اسباب فرمود، بی هیج علتی و استخفافی هرآینه به محبت اولی». (همان،122)
همچنین: «چون شخصی که به صفتی از صفات کمال موصوف است از علم و سخا و تقوی و غیرها، آن صفت کمال موجب محبت می گردد و حضرتی که منبع جمیع کمالات است و همه مکارم اخلاق و محامد اوصاف رشحه ای از فیض کمال اوست به محبت اولی». (همان،121)
ودر جایی دیگر: «عجب بود از کسی که از گرما گریزد و سایه درخت را دوست دارد و درخت را- که قوام سایه به وی است - دوست ندارد مگر که این، خود نداند و شک نیست که جاهل، حق را سبحانه دوست ندارد زیرا که محبت وی ثمرۀ معرفت وی است». (همان،121)
شاید بتوان گفت یکی از بارزترین وجوه تمایز نثر جامی همین کاربرد «واو» در معنای نتیجه باشد.
8. ازدیاد کاربرد «و»
«میگوید: چون سرمایۀ هر عیشی، تصرف در موجودات است و تسلط برکائنات وآن معنی چنانکه دانستی منحصر در مستی و مقتصر بر میپرستی؛ پس هرکه هشیاری گزید و از آن شراب جرعهای نچشید، از عیش دنیا بهرهای ندید و هرکه بدان می دست نبرد و از آن می مست نمرد، طریق عقل و فراست نرفت و سبیل حزم و کیاست نسپرد». (همان،184)
«میگوید: بر خود بباید گریست و ماتم خود بباید داشت آن را که نقد حیات و سرمایه اوقات خود ضایع گذاشت و آن را وسیلۀ می پرستی و واسطۀ بیخودی و مستی نساخت و به تحصیل جرعهای و تکمیل بهرهای از آن نپرداخت». (همان،185)
«مقصود از آفرینش عالم و وجود، بنیآدم است و مطلوب از وجود بنیآدم، معرفت و محبت حق تقدس و تعظم، که دولت ابدی، بدان منوط است و سعادت سرمدی، بدان مربوط و اعظم اسباب اکتساب معرفت. و محبت، نقد حیات و سرمایۀ اوقات و ساعات است که چون طالب لبیب آن را به مواظبت بر وظایف طاعات و مدامت بر مراسم عبادات». (همان،186)
ب) ویژگیهای دستوری
1. حذف فعل یا شناسه در مرتبه دوم
«چنانک بعضی از بزرگان از آن استعاذت کردهاند و گفته [ اند]که نعوذ...». (لوامع: 117 )
«...او راه پیدا کرده است و چون جان در درون و بیرون او را منزلگاه گرفته[است]». (همان،125)
«و بدانی که هر زندگی که نه بدوست، مردگی است و هر گرمی که نه از اوست، افسردگی [است]». (همان،155)
«محبت از قوت به فعل نرسیده باشد و از بطون به ظهور نینجامیده[باشد]». (همان)
«هریک از مست عشق و مست می، بی باکاند و لاابالی و از صفت جبن و ترسناکی خالی[اند]. در مخاوف دلیرند و در مهالک از جان سیر[اند].» (همان،125)
«حال آنکه تو، به کماهی اوصاف او، دانایی و بر بیان آن، کما ینبغی توانا[یی]». (همان،171)
«چون نوبت دولت و سلطنت او رسد، احکام او ظاهر گردد و احکام مقابل اوباطن[گردد].» (همان،143)
«و حال آنکه بر ایشان نه از آن مستی، عاری بود و نه از گناه می پرستی، غباری[بود]». (همان،144)
«هر زندگی که نه بدوست، مردگی است و هر گرمی که نه از اوست، افسردگی.[است]». (همان،155)
«سبکساری که نه به حلم موصوف بوده باشد و نه به برد باری معروف[باشد]». (همان،167)
«جز گفتگوی آن می پیشهای ندارم و بهجز شرح و بسط اوصاف وی اندیشهای نی[دارم]». (همان،171)
2. آوردن مفعول در انتهای جملات در بخش برگردان فارسی
«اگر نزدیک گردانند به قلاب شوق و کمند ارادت به حریم صحبت کاملان مکمل که خرابات عشق و شراب خانه محبت است بر جای مانده را».(همان،158)
« اگر نزدیک گردانیده شود به خمخانه آن شراب، زمن بر زمین مانده». (همان،158)
« باعث می آیند و راه می نمایند واصفان عارف و مادحان واقف را».(همان،174)
«هر آینه حاصل گرداند آن بوسیدن، مر آن شخص را، اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده». (همان،169)
3. حرف نشانه «را» در نقش حرف اضافه «برای» در معنای مالکیت
«هیچ جزوی از اجزای عالم، نیست که مر او را در انسان کامل، نموداری نیست».(همان،135)
«میگوید: مر آن شراب را علیالدوام ماه تمام است جام» (همان،136)
«ایشان را از وجود خود آگاهی نبود». (همان،138)
«حضرت حق را سبحانه، اسماء متقابله هست و هر یک را به حسب ظهور احکام و آثار، دولتی و سلطنتی».(همان،142)
«آن موجود را مزاجی باشد». (همان،145)
«ایشان را اهلیت شرب شراب محبت و قابلیت قبول اسرار معرفت باشد» (همان،145)
«عارف و جاهل و ناقص و کامل را در آن، با یکدیگر، صورت برابری» (همان، 152)
4. جابهجایی نهاد جمله
«و همچنین بههمین سبب، پای حلم بر جای میفشارد آنجا که تندباد خشم حمله میآرد، سبکساری که نه به حلم موصوف بوده باشد و نه به بردباری معروف».(همان،167)
«و تالی محبت ذاتی است محبت حق سبحانه و تعالی». (همان،113)
پ) ویژگیهای بلاغی
1. تکرار برخی جملات و عبارات
... و حضرت حق راسبحانه وسیله حصول آن ساخته و واسطه وصول بدان شناخته و کدام غبن از این فاحشتر که مطلوب اصلی را تابع مطالب عارضی دارند و مقصود حقیقی را طفیل مقاصد مجازی پندارند». (همان،114)
...وبه شوایب اعراض و اعواض آمیخته گردد، متعلق آن فی الحقیقه، نه ذات بود؛ بلکه امری باشد از متعلقات ذات و کدام غبن از آن فاحشتر و خسارت از این موحشتر که محبوب اصلی و مطلوب حقیقی را بگذاری و روی ارادت، در محبوبان طفیلی و مطالب مجازی آری؟» (همان،179)
«و الاعتبارات متمایزة الاحکام متخالفة الآثار روحاً و مثالاً و حساً».(همان)
«و قابلیات اعیان، روحاً و مثالاً و حساً».(همان،131)
2. آوردن مترادفات برای ایجاد موازنه و سجع
مانند: « میگوید: سبکبار میشود و بیقرار میگردد کسی که آن می را ندیده است و چاشنی ادراک حقیقتش نچشیده، نزدیک راندن نام وی بر زبان یا شنیدن آن از زبان دیگران. چنانکه عاشق مشتاق در زاویه بعد و فراق از یاد معشوق خود در اهتزاز میآید و وجد و طرب وی از آن میافزاید. » (همان،175)
«میگوید: آن می را بستان در میخانه مستان و میپرستان، و طالب جلوه او باش بدان میخانه، در جلوه گاه جام و پیمانه، بر نغمات خوش و لحنهای دلکش که شرب آن می، با طیب الحان و حسن نغم، مرغوب است و مغتنم.» (همان،180)
میگوید: مر آن مدامه راست صفات زیبنده و خواصّ فریبنده، که، باعث میآیند و راه مینمایند واصفان عارف و مادحان واقف را به وصف کمال او گفتن و گوهر مِدحت او سفتن. پس در شأن آن مدامه از آن واصفان، به واسطه آن صفات لطیفه و معانی شریفه خوب میآید کلمات منثور. و به سمت «انّ منالبیان لسحرا» ارتسام مییابد و مستحسن مینماید سخنان منظوم و در سلک «انّ من الشعر لحکمة» انتظام میگیرد. (همان،174)
اگرچه چنانکه گفته شد کاربرد آرایۀ سجع در این رساله، بعضاً خنک و بیمزه بوده است، ولی در بیشتر موارد سبب ایجاد موسیقی کلام شده، لذت خواننده را از شنیدن آن افزایش داده است. بهعنوان نمونه، در بیت:
«وَ اِنْ خَطَرَت یَوْماً عَلی خاطِرِ اَمْرِیءٍ |
اَقامَتْ بِه الاَفْراحُ وَ ارْتَحَلَ الْهَمُّ» |
« اگر خطور کند روزی یاد آن باده بر ساحت خاطر جوانمردی آزاده، مسافران آن ساحت؛ یعنی شادی و راحت، قصد اقامت کنند و مجاوران آن حرم؛ یعنی اندوه والم، کوس رحلت زنند.» (همان،149)
در عبارت فوق علاوه بر کاربرد مترادفات برای ایجاد سجع، تعبیرهایی بسیار هنرمندانه و دقیق نیز بهکار رفته است. دقت شود در جناس بین «یاد» و «باده»، «ساحت» و «راحت»، و سجع میان «باده» و «آزاده»، «ساحت» و «راحت»، «حرم» و «الم» و تناسبات میان «مسافران» و «ساحت» و «اقامت»، «قصد اقامت» و «حرم ومجاوران»، «مسافران» و «اقامت» و «کوس رحلت» که چه درهمتنیدگی شیرینی ایجاد کرده است و بدینوسیله خواننده را مجذوب خود ساخته و بهدنبال متن میکشاند.
همچنین در ترجمه:
«یَقُولُونَ لی : صِفْها فَأنْتَ بِوَصْفِها |
خَبیرٌ ، اَجَلْ ! عِنْدی بِاَوْصافِها عِلْمٌ |
صَفاءُ وَ لا ماءٌ ، وَ لُطْفٌ وَ لا هَواً |
وَ نُورٌ وَ لا نارٌ وَ روُحٌ وَ لا جِسْمٌ » |
(همان،170)
مینویسد:«میگویند مرا طالبان مستعد و مریدان مسترشد که ازین مدامه که در ابیات گذشته شرح خواصش گفتی و به الماس فصاحت گوهر اوصافش سفتی- وصفی چند خاص بازگوی که آتش عطش ما را بنشاند و فهم ما را به سرحد ادراکش برساند و حال آنکه تو به کماهی اوصافش دانایی و بر بیان آن کماینبغی توانا. میگویم: آری، من که پیرِ میخانۀ عشق و ولا و میر خرابات فقر و فنایم به خواصّ آن می، شناسا و به اوصاف او دانایم؛ جز گفتوگوی آن می پیشهای ندارم و بجز شرح و بسط اوصاف وی اندیشهای نه». (همان،171)
بهوضوح احساس میشود که آرایههای جناس، سجع و موازنه در این برگردان چه اندازه شیرین و شایسته بهکارگرفته شده است.
3. بهکاربردن جملات دعایی و معترضه با ایجاد فاصله
بهکار بردن جملات دعایی و معترضه با ایجاد فاصله یا پس از اتمام جملات:
«حضرت حق را، سبحانه، اسماء متقابله هست». (همان،142)
««این همه به مقتضای علم شامل و حکمت کامل حق است، سبحانه» (همان،143)
«به حقیقت عد کمال و عرض جمال حضرت حق باشد، سبحانه». (همان173)
«تصرفات حضرت حق را، سبحانه». (همان،183)
«و آن محبت حق است، سبحانه» (همان،114)
«و حضرت حق را، سبحانه وسیله حصول آن ساخته». (همان،114)
«فروع آن کمال و فروغ آن جمال است، تعالی کبریاؤه و تقدست اسماؤه». (همان،107)
«مختار، نه مجبور، تو در راه فنا |
سر بر قدم احمد مختارم نه |
صلی الله و سلّم علی حبیبه محمد و آله، مجالی انوار جماله و مرائی اسرار کماله». (همان،106)
«شک نیست که جاهل، حق را، سبحانه دوست ندارد». (همان،120)
«...عرض جمال حضرت حق، باشد، سبحانه ما اعلی شانه و ما اجلی برهانه» (همان،173)
4. آوردن عبارات عربی در میان جملات فارسی
در این گونه موارد تصور میشود که جملات مطابق قواعد زبان فارسی و به همان زبان نگاشته شده است. وشاید جامی در مقام یک معلم خود را ملزم دانسته است در خلال بیان معارف عرفانی از آموزش زبان عربی به طالبان علم نیز غافل نباشد. ناگفته نماند این ویژگی بدون درنظرگرفتن جملات معترضهای است که در عموم متون گذشتۀ نثر دیده میشود:
«... مستقلّ از آن کلمات جامعه، تصدیر مییابد به کلمۀ لامعه، تنبیهاً علی انّها من «لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الوجود » و من الله التوفیق للسداد و منه المبدأ و الیه المعاد». (همان،106)
«... حضرت ذوالجلال و الافضال در ازل آزال حیث کان الله و لم یکن معه شیئ... خود را به خود میدانست و جمال و کمال ذاتی خود را به خود میدید». (همان،106)
«...و سرّ این محبت در حکمت فردیه از فصوص مذکورست فمن اراد الاطلاع علیه فالیرجع الیه و مقصود اینجا تنبیه است.» (همان،119)
«وجود را «من اوله الی آخره»یک حقیقت بیند.» (همان،140)
«بگذشت کار بر دلش، از باب اول و الخاطر، ما یرد علی القلب و المراد به ههنا، القلب، تسمیة للمحل باسم الحال. » (همان،149)
«محبت ثمرۀ مناسبت است. بین المتحابین و حکم غلبۀ مابه الاتحاد بر مابه الامتیاز.» (همان،119)
«هر کرا سعت دایرۀ جمعیتش بیشتر قدم او در استیفای این حظ بیشتر و من جمع بین هذین الوجهین من المناسبة فهو محبوب الحق و له الکمال المطلق و حقیقته مرآت الذات و الالوهیة معاً و احکامهما و لوازمهما جمعاً؛ بلکه او برزخی است جامع بین مرتبتی الوجوب و الامکان و مرآتی است واقع بین عالمی القدم و الحدثان. » (همان،113)
نتیجه گیری
نثر جامی همانند بسیاری از ادیبان صاحبان سبک حایز ویژگیهایی است که آن را از دیگر متون جدا میسازد. در رأس آنها سادگی و بیپیرایگی کلام اوست که عموماً خالی از تشبیهات و استعارات و کنایات پیچیده و دور از ذهن است. دقیقاً نقطه مقابل حرکت قهقرایی که در دورۀ وی با عنوان نثر متکلف و مصنوع رو به گسترش بوده است. کاربرد واژگان اصیل فارسی در میان ترجمه، کاربرد بیش از حد حرف عطف «و»، بهکارگیری سجعها و موازنههای بسیار در متن بهویژه در بخش برگردان فارسی و... از ویژگیهای بارز نثر جامی در رساله «لوامع» است.
پانوشتها
(1) . نخست آنکه میرسیدعلی همدانی (741- 786 .ق) پیش از جامی میزیسته است، لذا دور از انتظار نیست که جامی شرح مشارب الاذواق را دیده و خوانده باشد. دیگر آنکه هر دو 32 بیت از 41 بیت قصیده خمریه میمیه ابنفارض را شرح کرده اند (البته محتمل، هر دو از یک منبع استفاده کرده باشند).
سوم، پس از تحمیدیه و دلیل نامگذاری رساله، هر دو شارح به شرح برخی اصطلاحات مرسوم در مکتوبات عرفانی پرداختهاند. مشارب الاذواق : «چون فهم معانی الفاظ این قوم موقوقف است به معرفت اصطلاحاتی که به احوال این فرق مخصوص و به عبارات اقوال اهل طریق منسوب است...» در لوامع:« و چون شروع بدین مقصود بی تعرض به تعریف و تقسیم محبت و بیان اصل و فرع آن متعذر مینمود طرفی از کلمات این طائفه متعلق بدین امور مذکور میگردد و مسطور».
چهارم، در برخی تقسیمبندیها و نوع بیان، شباهت بسیاری دارد. در مشارب الاذواق پس از ذکر مقدمه برای ورود به مطالب، به شرح واژگان کلیدی از قبیل «محبت» و اقسام آن و مراتب محبان اقدام شده است: « و اسباب محبت پنج است: نخست، محبت نفس و بقا و کمال آن، دوم محبت محسن، سوم محبت صاحب کمال، چهارم محبت جمیل، پنجم محبت حاصل از تعارف روحانی». در لوامع نیز چنین آمده است: «اسباب محبت پنج است. (اول) محبت نفس و وجود... دوم، محبت محسن و منعم پوشیده نیست...(سیم) محبت صاحبکمال چون شخصی که به صفتی از صفات کمال موصوف است... (چهارم) محبت جمیل است چون جمال عاریتی که در حقیقت عکس و خیالی بیش نیست... (پنجم) محبتی که نتیجه تعارف روحانی است و این تعارف مترتب بر مناسبت روحانیه است ».
پنجم: بسامد واژگان غیرکلیدی از قبیل: «قابلیات» «استعدادات» «شراب زنجبیلی»،«شرب»، «اسرار»، «نفحات»،«عکس»، «مرآت»، غنج و دلال محبوبان » و... دلیلی دیگر بر تأثیر پذیری جامی است.
ششم: هر دو متن دارای نثر مسجّع هستند. مشارب الاذواق: «به جهت ردّ انکار محجوبان جامد و ردع اصرار طاعنان جاحد» (مشارب الاذواق: 33) و یا « این اشارات را طامات بی حاصل پنداشته و از سر جهل و عناد- طعن و انکار بر احوال و اقوال اهل حق روا داشته اند » (مشارب الاذواق: 33) همچنین« تجلیات رحمانی هر کس را لایق استعداد او امتیازی بخشید، هر ذایقی از ینبوع آن اختصاص ذوق امتیازی چشید، و بخصوص تجلّی رحیمی جمعی را از نوع انسان به خلعت هدایت ایمان، و کرامت عنایت عرفان مشرّف گردانید، و از حضیض منازل درکات و همی و علمی و عقلی، به ذروۀ مراتب درجات ذوقی و عینی وشهودی رسانید.» (مشارب الاذواق: 49-48 ).
رساله لوامع:« می گوید اگر نه بوی خوش و شمیم دلکش می فایح شدی راه صواب به صوب خمخانه او ندانستمی بردن و اگرنه لمعه نور و پرتو ظهور وی لایح کشتی بقدم و هم طریق و تصور حقیقت او نتوانستمی سپردن» (لوامع: 139) « اما طالبان قابل و مریدان صاحب دل که به استعداد و هبی و قابلیت کسبی ندیمان محفل و حریفان مجلس این طائفهاند» (لوامع :152).
هفتم: و شاید از همه مهمتر آنکه هر دو رساله برای تثبیت شرح خود از کلام منظوم بهره گرفتهاند با این تفاوت که میرسیدعلی همدانی از قالبهای غزل و قصیده و قطعه؛ ولی جامی، به استثنای یک مورد، تماماً از قالب رباعی استفاده کرده است.
(2). می توان گفت کاربرد واژۀ «لامعه» در این رساله همانند عبارتهای پاورقیهایی است که در مکتوبات امروزی بهعنوان توضیح و تبیین متن استفاده میشود.
(3) . این مجموعه شامل 23 رساله است. بنا بر اطلاعات کتابخانه تاریخ کتابت آن، 909 ق است. ولی بنا بر قطعه پایانی مکتوب در پایان مجموعه:
به آثار هستی است جامی اسیر |
محیی الله آثار آثامه |
(خداوند آثار گناهان وی را محو کناد!)
به تسوید این شرح توفیق یافت |
مقرا بذلّات اقدامه |
(در حالی که به لغزش های قدم هایش اقرار داشت)
و اذ قال اتممته قد یدا |
بما قال تاریخ اتمامه |
(وقتی گفت تمامش کردم به گفته او تاریخ پایانش روشن می شود )
به نظر میرسد سال 995 ق درستتر باشد.
(4). عدد 875 در پایان رساله نوشته شده است که احتمالاً شکل عددی محاسبهشدۀ حروف ابجدی رباعی پایانی رساله با عبارت «تاریخ مه و سال وی از شهر صفر» باشد و بعید مینماید که تاریخ کتابت نسخه باشد. با اینحال، از آنجاکه دلیل متقنی برای رد یا تأیید این نظر نیست، تاریخ کتابت این نسخه 875ق در نظر گرفته شده است.
(5). در پایان نسخۀ رساله هیچ تاریخی نیست و محتمل تاریخ مذکور در پایان متن مجموعه آورده شده است.
(6). متن صفحات نسخه، شامل رباعیاتی است و رساله لوامع در حاشیۀ متن اصلی نوشته شده است. پس از پایان رباعیات، بخشهای پایانی رساله، در متن صفحات نوشته شده است.
(7). در پایان نسخۀ رساله هیچ تاریخی نیست و محتمل تاریخ مذکور در پایان متن مجموعه آورده شده است.
[1]. براعت استهلال یا شگرفآغازی، آن است که سخنور یا نویسنده آغاز سرودۀ خود را چنان بنویسد که پیشزمینهای برای ورود به مطلب اصلی سروده باشد و در آن بهصورت تلویحی نتیجه و نهایت قصه را متذکر میشود.
[2] . تمام ارجاعات به لوامع در این مقاله بر اساس نسخه ایرج افشار(1360، کتابخانه منوچهری) است.
[3] . لازم به یادآوری است، این بخش از مقاله صرفاً در حیطۀ زبانی به بررسی سبکشناخنی رساله میپردازد و به حوزۀ فکری و عاطفی توجهی ندارد.
[4]. تأثر از زبان عربی باعث شده است که قید درون به تبعیت از مضافالیه خود جمع بسته شود، در حالی که در زبان فارسی ترکیب درون خمها درستتر است.