نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
2 استادیار، گروه علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
3 دانشیار، گروه علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Purpose: This study aimed to investigate the role of mental models of undergraduate students at Shiraz University in the process of browsing the shopping websites according to their experience.
Methodology: This was an applied research conducted through a quantitative approach. The sample consisted of 90 volunteer students of Shiraz University. The data gathering tool were a researcher-made questionnaire to determine the level of experience and level of completeness of the user's mental model as well as the transaction log files to extract their browsing performance (success rate and time).
Results: Results showed that there was significant differences between the users with different mental model completeness levels in terms of their success rates in browsing, i.e., users with a complete mental model were the most successful ones, while those with an incomplete mental model were the least successful ones. On the other hand, there was significant difference between the experienced and inexperienced groups of students in terms of performance, i.e., experienced users spent relatively less time to achieve greater success in browsing. The findings suggested that experience and mental models completeness had impact on success rates in browsing, but there was only a significant difference among experienced users group and novice users group in time duration on browsing.
Conclusions: Despite the importance of recognizing the users' mental models completeness of browsing features, this issue has been neglected.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در سامانههای بازیابی اطلاعات، ایجاد شرایط مناسب برای تعامل بین کاربران و سامانه، اهمیت بسیاری دارد. برای برقراری یک ارتباط کارآمد، سامانۀ اطلاعاتی باید بهگونهای طراحی شود تا به بیان نیازهای اطلاعاتی کاربران، انجام جستجو و بازیابی اطلاعات کمک کند. «مارچیونینی و اشنایدرمن»[1] (1988) در مطالعات خود درخصوص تعامل کاربران با سامانههای بازیابی اطلاعات، معتقدند اولین قدم برای درک چگونگی اطلاعیابی در محیطهای الکترونیکی، ارتقای فهم فرایندهای شناختی کاربران است؛ زیرا مطالعۀ این فرایندها در سامانههای بازیابی اطلاعات، درک عمیقتری از تعاملات انسان و رایانه را فراهم میکند. یکی از زمینههای پژوهشی مهم در بررسی تعامل انسان با رایانه، مطالعه انسان و ساختارهای کلی دانش اوست. از جمله فرایندهای شناختی مهمّ کاربران که بر ساختارهای کلّی دانش آنها میتواند تأثیرگذار باشد، مدل ذهنی است (مک دوگال، کاری، دو براین[2]، 2001).
واژۀ مدل ذهنی را نخستینبار «کنت کریک»[3] در سال 1943 در کتابی با عنوان «ماهیت تفسیر»[4] بهکار برد. وی معتقد بود انسان برای فهم وقایع بیرونی، آنها را به مدلهای ذهنی ترجمه میکند (نقل در جانسون- لرد[5]، 2005). از دیدگاه وی، مدلهای ذهنی نمایشی از وضعیتهای واقعی یا خیالی در ذهن هستند. در واقع، ذهن مدل کوچکشدهای از واقعیت را ساخته و برای درک، زمینهسازی مفاهیم و پیشبینی وقایع از آن استفاده میکند. این مدلها از درک، تصور یا تفسیر مباحث بهوجود میآیند.
«کارول و السون»[6] (1988) مدل ذهنی را اینگونه توصیف کردند: «مدل ذهنی دانش چگونگی کارکرد سامانهها، اجزا، ارتباطات، فرایندهای داخلی و چگونگی تأثیر آنها بر اجزاست. مدلهای ذهنی تصوراتی هستند که کاربران بر اساس تجربیات و دانش خود از ساختار و ویژگیهای سامانه در ذهن شکل میدهند و بر این اساس آن را میشناسند و به جستجو، درک و تفسیر مفهوم آن میپردازند. این درک و تفسیر، در بین کاربران مختلف طیف وسیعی دارد و گاهی به واقعیت بسیار نزدیک بوده و در مواردی نیز از درک صحیح آن فاصله دارد. در این راستا، مفهوم «سطح کامل بودن مدل ذهنی[7]» توسط پژوهشگران مطرح شد. «ساکسون»[8] (1997) معتقد است سطح کاملبودن مدل ذهنی بر اساس میزان دانش کاربر از ساختار سامانه تخمین زده میشود. این سطح برای درک و استفاده از آن سامانه، ضروری به نظر میرسد. «دیمیتروف»[9] (1990) و «لی و بهشتی»[10] (2007) مدل ذهنی کاربران را به چهار دستۀ کامل، خوب، ناقص و ضعیف و «ساکسون» (1997) به دو دستۀ ضعیف و قوی تقسیم کردند. بهعلاوه، عوامل متعددی مانند وضعیت آموزشی و حرفهای افراد، زمینۀ دانشگاهی، تجربه، محیط رابط سامانه، پیچیدگی وظیفۀ جستجو میتوانند بر سطح کامل بودن مدلهای ذهنی کاربران در فرایند جستجوی اطلاعات تأثیر بگذارند (میرزابیگی، 1392).
تجربه یکی از عوامل مهمی است که بر رفتار جستجوی کاربران در سامانههای تحت وب تاثیر میگذارد (کیم[11]، 1998). چنانکه از تعریفهای مدل ذهنی نیز برمیآید، کاربر هنگام تجربۀ کار با یک سامانه، مدلی کوچک را در ذهن خود شکل میدهد. هرچه تجربۀ کاربر از تعامل با یک سامانه افزایش مییابد، وی ابعاد و جزئیات بیشتری از سامانه را در ذهن خود میپروراند و مدل ذهنی کاملتری از آن سامانه را بهدست میآورد. پژوهشها نشان میدهد عامل تجربه بر مدل ذهنی کاربران مؤثر است؛ بهگونهای که کاربران مجرب، مدل ذهنی کاملتر و اشتباهات کمتری دارند ( استاگرز و نورسیو[12] ،1993 و ویلسون و رادرفورد[13]،1989). همچنین تجربه از یک سامانه به سامانهای دیگر تعمیمپذیر است؛ بهگونهای که تجربه از سامانههای خاص میتواند بر سطح کامل بودن مدل ذهنی کاربر از سامانههای دیگر تأثیر بگذارد. این مسئله در عین حال که سرعت عملکرد کاربران را افزایش میدهد، گزینهها و راهحلهای بیشتری را در هنگام تعامل با سامانه پیش روی آنان قرار میدهد (رهروانی،1394). به نظر میرسد سطح کاملبودن مدلهای ذهنی افراد، درک یک سامانه، مرور و مسیرپویی[14] در آن و پیشبینی رفتار آن سامانه را تحت تأثیر قرار میدهد، بنابراین با توجه به ارتباط گستردۀ کاربران با محیطهای اطلاعاتی، بهویژه در محیط وب، نیاز به تعامل کارآمد که فرایند بازیابی منابع مرتبط را تسهیل بخشد، بهخوبی احساس میشود. در این محیط، کاربران برای تعامل از راهبردهای کاوش[15] متنوعی مانند مرور[16] و جستجوی کلیدواژهای[17] استفاده میکنند. نقش مدلهای ذهنی بهعنوان یک ویژگی شناختی اثرگذار بر جستجوی کلیدواژهای در برخی پژوهشها بررسی شده است. با وجود اینکه تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که شیوۀ غالب جستجو در محیط وب، مرور و دنبالکردن پیوندهای فرامتن[18] است (کتز و برن[19]، 2003؛ تیون، آلوارادو، آکرمن و کارگر[20]، 2004؛ مکفارلند[21]، 2005 و سورو[22]، 2012)، تاکنون تأثیر این متغیر بر راهبرد مرور کاربران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. مرور یک راهبرد اکتشافی است که به کاربر امکان میدهد با کلیک ساده و از طریق پیوندهای فرامتن به جستجو بپردازد.
یکی از محیطهایی که فرایند مرور کاربران بهطور مشهود در آن قابل ردگیری است، وبسایتهای فروش هستند. طبق اطلاعات مرکز سیاستگذاری ارتباطی «یو .سی .ال .آی»[23](2001) فروشگاههای تحت وب سومین فعالیت عمده و مورد استفاده در اینترنت بعد از استفاده از ایمیل، گپ و گردش در وب شده است. این فعالیت حتی از جستجوی اخبار و اطلاعات سرگرمکننده که دو فعالیت معمول کاربران اینترنت است نیز پیشی گرفته است. کاوش در این وبسایتها عمدتاً بر پایۀ مرور بنا نهاده شده است و کاربران این وبسایتها مرور محصولات را بر جستجوی کلیدواژهای ترجیح میدهند (بن و همکاران[24]،2015) بنابراین میتوانند گزینۀ خوبی برای کشف نقش مدلهای ذهنی کاربران در فرایند مرور باشند.
مسئله پژوهش حاضر این است که هرچند استفاده از وب بهمنظور کسب اطلاعات افزایش یافته است، بهطور دقیق نمیدانیم کاربران هنگام جستجوی مروری، این فضا را چگونه تصور میکنند؟ ما از فرایندهای شناختی که کاربران هنگام کاوش و بهخصوص مرور در این وبسایتها و سامانه بزرگ بازیابی اطلاعات بهکار میگیرند، اطلاعات کاملی در اختیار نداریم. مشخص نیست آیا مدل ذهنی کاربران، بهعنوان یک ویژگی شناختی، میتواند بر عملکرد آنان در فرایند مرور کاربران تأثیرگذار باشد. بنابراین، پژوهش حاضر تلاش دارد تا ضمن شناخت نقش تجربه و مدلهای ذهنی دانشجویان کارشناسی دانشگاه شیراز در عملکرد مرور در وبسایتها و از جمله وبسایتهای فروش کالا، میزان موفقیت آنان را در مرور برحسب تفاوت در میزان تجربه و سطح کاملبودن مدلهای ذهنی آنان بررسی کند.
پیشینۀ پژوهش
در سالیان اخیر، با رشد محیطهای چندرسانهای، مسئله مدلهای ذهنی کاربران، سطح کامل بودن و نقش آنها در فرایند جستجو، مورد توجه پژوهشگران در نقاط مختلف جهان قرار گرفته است که در ادامه به برخی از پژوهشهای مرتبط اشاره شده است. «تاتچر و گریلینگ»[25] (2003) به شناسایی مدلهای ذهنی 80 کاربر از موتورهای جستجو، با روش بلنداندیشی، ترسیم و مشاهده پرداختند. نتایج نشان داد بیشتر کاربران تعداد نسبتاً کمی از ویژگیهای موتورهای جستجو را شناسایی کرده و مدلهای ذهنی نسبتاً ناقصی دارند. همچنین بین گروههایی با مدلهای ذهنی متفاوت، تفاوت معناداری در مدت زمان انجام کار جستجو وجود داشت، اما تفاوت گروهها از نظر صحّت پاسخها معنادار نبود. همچنین مشاهده شد که تجربۀ استفادۀ کاربران از وب سبب ایجاد مدل ذهنی کاملتری از عملکرد موتورهای جستجو نمیشود.
«لی» (2007) با طراحی مقیاسی بهمنظور سنجش سطح کامل بودن مدل ذهنی، به بررسی مدل ذهنی دانشجویان دکتری از موتور جستجوی گوگل و کشف عوامل مؤثر بر مدل ذهنی آنان پرداخت. یافتهها نشان داد کاربران را میتوان از لحاظ سطح کامل بودن مدل ذهنی تفکیک کرد. با وجود اینکه دانشجویان مدل ذهنی نسبتاً کاملی از بسیاری از ویژگیهای موتور کاوش داشتند، درک آنها از جنبههای فنی آن بهویژه چگونگی نمایهسازی و رتبهبندی صفحات، تقریباً ضعیف بود.
موضوع پژوهش «ژانگ»[26] (2008) بررسی مدل ذهنی 44 دانشجوی کارشناسی از شبکه جهانی وب با استفاده از پرسشنامه، مصاحبههای نیمهساختاریافته، طراحیها و مشاهده عملیات جستجو بود. نتایج پژوهش نشان داد گوگل، اولین موتور جستجویی است که کاربران برای جستجو به آن مراجعه میکنند. همچنین کاربران بهجای بهکارگیری نکات فنی و استفاده از مدلهای ساختارمند، از مدلهای کاربردی برای ساخت تصورات خود از وب استفاده میکنند؛ بدینمعنا که تنها از چیزهایی که برای آنها سودمند باشد، مدل میسازند. بهعلاوه، او دریافت که مدل ذهنی، علاوه بر جنبههای ساختاری و عملکردی، دارای ابعاد عاطفی نیز هست.
همچنین «پریتر»[27] (2010) در پایاننامه خود مدل ذهنی 9 نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد مدرسه مطالعات پیشرفته دانشگاه لندن از فهرست پیوسته کتابخانه را بررسی کرد. او برای انجام این پژوهش از شیوه «مخزن شبکهای»[28]" بهره برد. تکنیک مخزن شبکهای روشی است که در پژوهشهای مربوط به فهرست کتابخانه بهکار میرود. یافتههای پژوهش پریتر نشان داد مدل ذهنی کاربران کتابخانه به تجربۀ آنها از وب، بهویژه موتورهای جستجو متکی است.
در پژوهشی دیگر «گونزالس و خوآرز»[29] (2013) رابطه میان مدلهای ذهنی 30 دانشجو از شبکه اجتماعی توئیتر، بهعنوان یک سامانه تعاملی پیچیده را با عملکرد آنها از طریق ترسیم سنجیدند. نتایج نشان داد از نظر تأثیر تجربه، تنها کاربران باتجربه زمان کمتری را صرف انجام وظایف کردند. در تعامل بین مدل ذهنی و تجربه، کاربران تنها در انجام دو وظیفه از شش وظیفه با یکدیگر تفاوت داشتند.
«ژانگ» (2013) در مقالۀ مستخرج از رسالۀ دکتری خود فرایند ایجاد مدلهای ذهنی کاربران از فضای وبی غنی از اطلاعات و نحوۀ تأثیر عامل «دشواری کار»[30] را بر ایجاد این مدلها گزارش داده بود. وی 38 کاربر را بررسی و مدلهای ذهنی آنان را با استفاده از ابزارهای مصاحبه نیمهساختاریافته، ترسیم کرده و پروتکل ایجاد فهرست مفاهیم[31] را استخراج کرده بود. تحلیلها نشان داد فرایند ساختهشدن مدلهای ذهنی، تغییر و پیشرفت در سه بُعد شناخت، هیجان و رفتار را در بر دارد. همچنین ایجاد مدلهای ذهنی با سه فعالیت ذهنی شبیهسازی مفاهیم جدید، اصلاح مفاهیم موجود و بهتدریج حذفنمودن مفاهیم درکشدۀ پیشین همراه بود. از دیگر نتایج این پژوهش این بود که دشواری کار بر ایجاد مدلهای ذهنی تأثیر داشته است.
همچنین بررسی تغییرات مدل ذهنی 80 کاربر موتور کاوش، در دورۀ دهساله (2000 تا 2010) موضوع پژوهش «ملیلو و تاچر»[32] (2014) بود. نتایج نشان داد اگرچه دقت و کاملبودن مدل ذهنی کاربران از موتورهای کاوش در نمونه مدلهای ذهنی سال 2010 اندکی بهبود یافته، اما مدل ذهنی کاربران از موتورهای کاوش تا حد زیادی غیردقیق و ناقص باقی مانده است.
مرتبسازی کارت یک روش برای استخراج مدلهای ذهنی است و اغلب برای ایجاد ساختارهای ناوبری وبسایت کارآمد استفاده میشود. «اسکیمتاو و سامر»[33] (2016) پژوهشی را بهمنظور بررسی اعتبار روش مرتبسازی کارت با استفاده از پیونددادن عملکرد مرور با درجۀ تطبیق بین مدل ذهنی و ساختار مسیر پوییسایت انجام دادند. در ابتدا یک مطالعۀ مرتبسازی کارت برای استخراج مدل ذهنی کاربران (27 نفر) از وبسایتهای شهرداری انجام شد. تحلیل یافتهها نشان داد هماهنگی بین مدل ذهنی و ساختار وبسایت هیچ تأثیری بر عملکرد مرور نداشت. دلایل احتمالی عدم موفقیت در اعبتاربخشی مرتبسازی کارت برای طراحی ساختارهای مسیرپویی وبسایتهای اطلاعاتی بحث شد.
در ایران نیز در سالیان اخیر در تعدادی از پژوهشها مسئلۀ مدلهای ذهنی مدّ نظر بوده است. «رجبعلی بگلو» (1394) در رسالۀ خود به بررسی و مقایسۀ ساختارشناختی گروههای سهگانۀ ذینفع نرمافزارهای کتابخانۀ دیجیتال ایران (کاربران، کتابداران و طراحان) بر پایۀ نظریۀ وسیله _ هدف پرداخت. نتایج پژوهش وی نشان داد مدلهای ذهنی ذینفعان تحت تأثیر استفاده از سایر نظامها و محیطهای اطلاعاتی قرار دارد. مدلهای ذهنی طراحان بیشتر تحت تأثیر موتورهای کاوش، کتابداران بیشتر تحت تأثیر پایگاههای اطلاعاتی و کاربران بیشتر تحت تأثیر شبکههای اجتماعی بود. بهطورکلی، موتورهای کاوش در مقایسه با پایگاههای اطلاعاتی و شبکههای اجتماعی سهم بیشتری از ویژگیهای مورد انتظار ذینفعان را بهخود اختصاص دادند. بیشترین تشابه میان ویژگیهای نرمافزارهای کتابخانه دیجیتال با ویژگیهای پایگاههای اطلاعاتی در حالی مطرح شد که شبکههای اجتماعی و موتورهای کاوش سهم کمتری از این تشابهها را داشتند. یافتههای این پژوهش بر لزوم همسویی قابلیتهای نرمافزارهای کتابخانه دیجیتال با ویژگیهای سایر نظامهای اطلاعاتی تأکید داشت.
«رهروانی، میرزابیگی و عباسپور» (1394) در پژوهشی سطح کاملبودن مدل ذهنی کاربران از آیکونهای بخش امانت و فهرستنویسی نرمافزارهای کتابخانه دیجیتال آذرخش، سیمرغ و نیکا را بررسی کردند. یافتهها نشان داد سطح کاملبودن مدل ذهنی کاربران از آیکونهای نرمافزارهای کتابخانه دیجیتال آذرخش، سیمرغ و نیکا متفاوت است؛ بهگونهای که بیشترین سطح در نرمافزار سیمرغ و کمترین سطح در نرمافزار نیکا مشاهده شد.
«صفری، بهزادی و رداد» (1396) به تعیین سطح کامل بودن مدل ذهنی دانشجویان در حال تحصیل کارشناسی ارشد در دانشگاه فردوسی مشهد در گروه فنی _ مهندسی و علوم انسانی/ اجتماعی از موتور جستجوی گوگل و رابطه آن با سطح تعامل با موتور کاوش پرداختند. آنها برای این منظور از مصاحبههای نیمهساختاریافته، سؤالهای طراحیشده و مشاهدۀ مستقیم فیلم ضبطشده از رفتار اطلاعیابی کاربر استفاده کردند. یافتههای پژوهش نشان داد 80% دانشجویان مدلهای ذهنی ناقص و 20 % مدلهای ذهنی خوبی داشتند و هیچکدام مدلهای ذهنی کاملی نداشتند.
«صفری، بهزادی و رداد» (1396) در پژوهش خود عوامل تأثیرگذار بر سطح کاملبودن مدل ذهنی دانشجویان از موتور کاوش گوگل را تعیین کردند. آنها از مصاحبههای نیمهساختاریافته، سؤالهای طراحیشده و مشاهدۀ مستقیم فیلم ضبطشده از رفتار اطلاعیابی کاربر، پرسشنامه سبک یادگیری کلب، آزمون گروهی شکلهای نهفته، و پرسشنامۀ سواد اطلاعاتی استفاده کردند. نتایج نشان داد بین سبک شناختی و سطح کامل بودن مدل ذهنی رابطه معناداری وجود دارد. با اینحال، بین سطح کاملبودن مدل ذهنی و سبک یادگیری و سواد اطلاعاتی رابطه معناداری مشاهده نشد. از نظر سطح کامل بودن مدل ذهنی بهترتیب دانشجویان فنی _ مهندسی و دانشجویان علوم انسانی/ اجتماعی قرار دارند. همچنین بین جنسیت و سطح کامل بودن مدل ذهنی تفاوت معناداری وجود ندارد.
مرور ادبیات حوزه مدلهای ذهنی نشان میدهد سطح کامل بودن مدل ذهنی کاربران از جستجو در سامانههای اطلاعاتی متفاوت است و تحت تأثیر عواملی چون آموزش، تجربه، دانش موضوعی و... قرار دارد. تعدادی از پژوهشگران نیز با استفاده از مقیاسهای محققساخته، سطح کاملبودن مدل ذهنی کاربران از جستجو را بررسی و تحلیل کردهاند. نتایج این بررسیها از جستجوی کلیدواژهای نشان میدهد که مدل ذهنی کاربران عمدتاً حاصل تعامل آنها با سامانههای مختلف و بهخصوص گوگل است. همچنین این مدلها در بسیاری موارد غیردقیق و ناقص بوده و این نقص در برخی موارد بر رفتار و عملکرد جستجوی آنها تأثیرگذار است. بهعلاوه، بررسی گسترده بر متونی که به بررسی مدل ذهنی کاربران از سامانههای بازیابی اطلاعات پرداختهاند، نشان میدهد که این متغیر بیشتر در بافت جستجوی کلیدواژهای و موتورهای جستجو سنجیده شده است و مدل ذهنی کاربران از فرایند مرور و در ساختار فراپیوندی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
هدفهای پژوهش
هدف کلی پژوهش حاضر، شناخت نقش مدلهای ذهنی دانشجویان کارشناسی دانشگاه شیراز در فرایند مرور در وبسایتهای فروش کالا با توجه به میزان تجربۀ آنهاست.
هدفهای جزئی زیر برای این پژوهش متصور است:
1_ مقایسه عملکرد مرور در بین دانشجویان کارشناسی مبتدی و باتجربه دانشگاه شیراز؛
2_ مقایسه عملکرد مرور در بین دانشجویان کارشناسی دانشگاه شیراز با سطوح متفاوت کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا؛
3_ مقایسه عملکرد مرور در بین دانشجویان کارشناسی دانشگاه شیراز با درجات متفاوت تجربه و سطح کاملبودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا.
روششناسی
این پژوهش بهلحاظ هدف کاربردی است و با استفاده از پرسشنامه و مشاهدۀ کمّی انجام شده است. با توجه به زمانبر بودن فرایند برگزاری جلسات گردآوری اطلاعات، محدودبودن وقت آزمودنیها و تمایل آنها به همکاری، از روش نمونهگیری غیراحتمالی از نوع هدفمند استفاده شد. بهمنظور تعیین حجم نمونه، با توجه به نظرهای صاحبنظران این حوزه و همچنین بررسی حجم نمونه در سایر پژوهشهای سنجش رفتار اطلاعیابی و تعامل یک تا دوساعته مستقیم کاربر با سامانه، حجم نمونه حداکثری شامل 90 دانشجوی داوطلب انتخاب شد.
ابزار گردآوری دادهها شامل یک پرسشنامه محققساخته برای تعیین میزان تجربه و سطح کاملبودن مدل ذهنی کاربران و ضبط فایلهای ثبت رخداد و مشاهدۀ این فایلها بهمنظور استخراج عملکرد مرور (میزان موفقیت و زمان) بود. در این پژوهش، منظور از تجربه، تجربۀ قبلی کاربران از تعامل با رایانه، اینترنت، وبسایتها از جمله وبسایتهای فروش کالا و دنبالکردن اطلاعات از طریق مرور بود. این متغیر از طریق پاسخگویی به سؤالهای 1 تا 14 پرسشنامه اندازهگیری شد. به هر سؤال امتیازی بین 1 تا 3 داده و در نهایت امتیاز 28 نقطه برش تعیین شد؛ بهگونهای که کاربران با امتیاز کمتر از 28 «مبتدی» و بیشتر از این مقدار «باتجربه» تلقی شدند. همچنین منظور از موفقیت، توانایی فرد در انجام وظیفۀ جستجوست و با توجه به میزان موفقیت فرد در یافتن صفحه نهایی به سه سطح «ناموفق»، «تا حدی موفق» و «کاملا موفق» تقسیم شد. منظور از سطح کامل بودن مدل ذهنی در پژوهش حاضر، درک یک دانشجو از اجزا و ساختارهای مرور در وبسایت فروش کالاست. این سطح از طریق سؤالهای 1 تا 30 بخش دوم پرسشنامه اندازهگیری شد و به هر یک از سؤالها ارزش 1 و 0 داده شد. بر اساس امتیاز کلی، کاربر در یکی از گروههای با مدل ذهنی ضعیف (امتیاز 0 تا 10)، مدل ذهنی متوسط (11 تا 20) و مدل ذهنی کامل (21 تا 30) قرار گرفت.
برای تهیۀ پرسشنامه، با توجه به نبود پرسشنامه استاندارد، ابتدا با مطالعۀ متون (مانند مک فارلند[34]، 2005؛ وایت و موریس[35]،2007؛ ساورو[36]، 2012) و بررسی ویژگیهای مرور بهطور کلی و مرور وبسایتهای فروش کالا، اجزا و ساختار مرور در این وبسایتها مانند دستهبندی کالاها در ردههای اصلی و فرعی، قابلیت کاوش و پیداکردن محصولات از طریق پیگیری پیوندها، نمایش مسیر پیگیری پیوندها، قابلیت جابجاشدن بین بخشهای مختلف مسیرهای کاوش از طریق نمایش مسیر طیشده، نحوۀ جابجاشدن بین بخشهای مختلف وبسایتهای فروش کالا از طریق پیوندها و .. توسط پژوهشگر و دو نفر از استادان علم اطلاعات و دانششناسی استخراج شد. سپس ویژگیهای مشترک بهدستآمده مبنای سؤالهای پرسشنامه قرار گرفت. در مواردی که یک ویژگی بهصورت انفرادی ذکر شده بود، با مراجعۀ مجدد به وبسایتها و تأیید وجود این ویژگی به پرسشنامه اضافه میشد. همچنین بهمنظور ضبط و مشاهدۀ کلیۀ تعاملهای کاربران با وبسایتها در قالب فایلهای ثبت تراکنش از نرمافزار کامتاسیا نسخه 8[37] استفاده شد.
برای سنجش روایی صوری پرسشنامه طراحیشده از نظر استادان حوزۀ علم اطلاعات و دانششناسی استفاده شد و برای کسب اطمینان از صحیحبودن پرسشهای پرسشنامه و ارتباط آنها با هدف پژوهش (روایی محتوایی)، پرسشنامه در اختیار تعدادی از استادان قرار گرفت که پس از بررسی یادداشتها و توصیههای یازده نفر از استادان، پرسشنامه نهایی شد. همچنین برای سنجش پایایی، پرسشنامه در اختیار 30 نفر قرار گرفت و ضریب آلفای کرونباخ آن 939/0 بهدست آمد که در حدّ قابل قبولی است.
بهمنظور اجرای پژوهش، ابتدا هر کاربر پرسشنامه مربوط به سنجش تجربه و سطح کامل بودن مدل ذهنی را تکمیل میکرد. سپس سه وظیفۀ جستجوی شبیهسازیشده را، که براساس ویژگیهای پیچیدگی وظایف جستجوی «ژانگ» (2013) طراحی شده بود( پیوست 1) در هریک از وبسایتهای دیجیکالا و زنبیل بهطور جداگانه انجام میداد. کلیۀ تعاملهای کاربران با وبسایتها تا زمانی که خود فرد پایان جستجو را اعلام میکرد، ضبط میشد.
یافتههای پژوهش
مقایسۀ عملکرد مرور دانشجویان مبتدی و باتجربه
بهمنظور بررسی تفاوت عملکرد مرور (مدتزمان و موفقیت) در میان کاربران مبتدی و باتجربه، با توجه به نرمالنبودن متغیرهای پژوهش، از آزمون یومان _ ویتنی استفاده شد. نتایج نشان داد بین کاربران مبتدی و باتجربه از حیث مدتزمان مرور با احتمال 99% تفاوت معناداری وجود دارد (00/0sig.= ؛ 636/3-Z=). بررسی میانگین رتبهها نشان میدهد کاربران مبتدی زمان بیشتر و کاربران باتجربه زمان کمتری را صرف مرور میکنند (جدول1).
جدول1. نتایج آزمون یومان _ ویتنی برای مقایسۀ کاربران مبتدی و باتجربه از حیث عملکرد جستجوی مروری
متغیر |
میانگین رتبهها |
آماره U |
آماره Z |
سطح معناداری |
|
باتجربه |
مبتدی |
||||
زمان |
71/35 |
74/55 |
500/561 |
636/3- |
000/0 |
موفقیت |
50/51 |
23/39 |
000/736 |
462/2- |
014/0 |
بررسی میزان موفقیت دو گروه نشان داد بین کاربران مبتدی و باتجربه از حیث موفقیت مرور (014/0 = sig ؛ 462/2- = Z)، با احتمال 95% تفاوت معنادار وجود دارد و کاربران باتجربه موفقیت بیشتری در مرور کسب میکنند.
مقایسۀ عملکرد مرور دانشجویان با سطوح متفاوت کاملبودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا
بهمنظور بررسی تفاوت عملکرد (مدتزمان و موفقیت) مرور در گروههای کاربری با سه سطح کامل بودن مدل ذهنی ناقص، متوسط و کامل از وبسایتهای فروش کالا، با توجه به نرمالنبودن متغیرهای پژوهش، از آزمون کروسکال والیس استفاده شد. نتایج جدول2 نشان داد بین گروههای کاربری با سطوح متفاوت کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث مدت زمان مرور تفاوت معناداری وجود ندارد (238/0=sig ، 870/2=x²).
جدول2. نتایج آزمون کروسکال والیس برای مقایسۀ کاربران با سطوح متفاوت کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث عملکرد جستجوی مروری
|
متغیر |
سطح کامل بودن مدل ذهنی |
تعداد |
میانگین رتبه |
خی دو |
درجه آزادی |
سطح معناداری |
1 |
مدت زمان جستجوی مروری |
ناقص |
29 |
74/38 |
870/2 |
2 |
238/0 |
متوسط |
27 |
00/49 |
|||||
کامل |
34 |
49/48 |
|||||
کل |
90 |
|
|||||
2 |
موفقیت جستجوی مروری |
ناقص |
29 |
60/27 |
591/31 |
2 |
000/0 |
متوسط |
27 |
98/44 |
|||||
کامل |
34 |
18/61 |
|||||
کل |
90 |
|
بررسی موفقیت نشان داد بین گروههای کاربری با سطوح متفاوت کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث موفقیت مرورتفاوت معنادار است (000/0=sig ؛ 591/31= x²) و کاربران با مدل ذهنی کامل بیشترین موفقیت و کاربران با مدل ذهنی ناقص کمترین موفقیت را در مرورکسب میکنند.
مقایسۀ عملکرد مروردانشجویان با درجات متفاوت تجربه و سطح کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا
به منظور بررسی تفاوت مدتزمان و موفقیت مرور در گروههای کاربری با درجات متفاوت تجربه و سطح کامل بودن مدل ذهنی، از وبسایتهای فروش کالا، با توجه به نرمالنبودن متغیرهای پژوهش، از آزمون کروسکال والیس استفاده شد. یافتهها نشان داد بین گروههای کاربری با درجات متفاوت تجربه و سطح کاملبودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث مدت زمان مرور با احتمال 99% تفاوت معنادار است (006/0=sig ؛ 212/16=x²)؛ و کاربران مبتدی با مدل ذهنی کامل بیشترین و کاربران باتجربه با مدل ذهنی ناقص کمترین زمان را صرف مرور میکنند (جدول 3).
جدول 3. نتایج آزمون کروسکال والیس برای مقایسۀ کاربران با سطوح متفاوت تجربه و کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث عملکرد جستجوی مروری
|
متغیر |
سطوح متفاوت تجربه و کامل بودن مدل ذهنی |
تعداد |
میانگین رتبه |
خی دو |
درجه آزادی |
سطح معناداری |
1 |
مدت زمان |
مبتدی با مدل ذهنی ناقص |
14 |
96/53 |
212/16 |
5 |
006/0 |
باتجربه با مدل ذهنی ناقص |
15 |
53/24 |
|||||
مبتدی با مدل ذهنی متوسط |
17 |
35/49 |
|||||
باتجربه با مدل ذهنی متوسط |
10 |
40/48 |
|||||
مبتدی با مدل ذهنی کامل |
13 |
08/60 |
|||||
باتجربه با مدل ذهنی کامل |
21 |
31/41 |
|||||
2 |
موفقیت |
مبتدی با مدل ذهنی ناقص |
14 |
93/19 |
012/36 |
5 |
000/0 |
باتجربه با مدل ذهنی ناقص |
15 |
77/34 |
|||||
مبتدی با مدل ذهنی متوسط |
17 |
15/45 |
|||||
باتجربه با مدل ذهنی متوسط |
10 |
70/44 |
|||||
مبتدی با مدل ذهنی کامل |
13 |
73/54 |
|||||
باتجربه با مدل ذهنی کامل |
21 |
17/65 |
بررسی موفقیت نشان داد بین گروههای کاربری با درجات متفاوت تجربه و سطح کامل بودن مدل ذهنی از وبسایتهای فروش کالا از حیث موفقیت مرور با احتمال 99% تفاوت معنادار وجود دارد (000/0=sig ؛ 012/36=x²)؛ و کاربران باتجربه با مدل ذهنی کامل بیشترین موفقیت و کاربران مبتدی با مدل ذهنی ناقص کمترین موفقیت را در مرور بهدست آوردند.
بحث و نتیجهگیری
در این پژوهش تلاش شد عملکرد جستجوی مروری کاربران بر حسب میزان تجربه وسطح کاملبودن مدل ذهنی آنها از وبسایتهای فروش کالا بررسی شود تا بر این اساس، نقش مدل ذهنی کاربران در فرایند مرور مشخص شود. با وجود اینکه در پژوهشهای قبلی تأثیر تجربه بر مدل ذهنی دیده شده بود، تاکنون تأثیر این متغیر بر مدل ذهنی کاربران در عملکرد مرور بررسی نشده بود. از اینرو، در این پژوهش تلاش شد تا نقش تجربه و مدل ذهنی بر مرور بررسی شود.
یافتههای پژوهش تأثیر تجربه را بر موفقیت و مدتزمان جستجوی مروری نشان میدهد (جدول1). این یافتۀ پژوهش با نتایج بهدستآمده از پژوهشهای «مارکیونینی» (1990)، «یوان» (1997)، «اخوتی و همکاران» (2016)، و «گونزالز و خوارز» (2013) همسوست. یافتههای پژوهش «مارکیونینی» (1990) نشان داد عملکرد جستجو در کاربران باتجربه بهتر از کاربران مبتدی است. همچنین «یوان» (1997) در پژوهش خود بیان میکند که افزایش تجربۀ جستجو سبب افزایش سرعت جستجو و در نتیجه صرف زمان کمتری میشود. «گونزالز و خوارز» (2013) نشان دادند که کاربران باتجربه زمان کمتری را صرف انجام وظایف میکنند. همچنین پژوهش «اخوتی و دیگران» (2016) نشان داد که حتی میزان کمی از تجربه منجر به عملکرد بهتری در جستجو میشود و رضایت بیشتری را برای کاربران بههمراه دارد.
در این میان، پژوهشهایی مانند «جیکوبسون و فوسانی» (1992) و «ژانگ» (1998) نتایجی برخلاف نتایج پژوهش حاضر در برداشتند. «جیکوبسون و فوسانی» (1992) در مطالعهای که بر روی سامانه پایگاه دادۀ تماممتن و چندفایلی نکسیس انجام دادند، نشان دادند که عوامل دیگری مانند دانش سامانه و تجربۀ رایانه بیشتر از تجربۀ استفاده از سامانههای پیوسته بر عملکرد جستجو تأثیر میگذارد. او دلیل این امر را مشخصات منحصربهفرد و ساختار پیچیدۀ نکسیس بیان کرده است. همچنین پژوهش «ژانگ» (1998) نشان داد تجربه بر فرمولبندی جستجوی کاربران تأثیر دارد؛ اما بر عملکرد آنها بیتأثیر است. او دلیل عدم تأثیر تجربه بر عملکرد جستجو را تأثیر بیشتر وضعیت تحصیلی و حرفهای، زمینۀ دانشگاهی و زبان مادری نسبت به تجربه دانسته که سبب کمرنگشدن اثر تجربه میشود.
چنانکه پژوهش حاضر و پژوهشهای پیشین نشان دادند، تجربه از عوامل مهمی است که بر رفتار جستجوی کاربران در وبسایتها و از جمله وبسایتهای فروش کالا تأثیر میگذارد. احتمال می رود علت تأثیر تجربه بر موفقیت جستجوی کاربران، تأثیر بر مدل ذهنی آنان باشد، بهطوریکه هرچه کاربر تعامل بیشتری با سامانه داشته باشد، بیشتر آن را میشناسد و از تجربههای قبلی خود میآموزد که چگونه مسیر درست را تشخیص دهد و از تکرار اشتباهات بپرهیزد. در نتیجه، گزینهها و راهحلها بیشتر و اشتباهات کمتر میشوند. همچنین، مشخصبودن مسیر و استفادۀ کمتر از آزمون و خطا سبب صرف زمان کمتری در مرور میشود. از طرفی، تجربۀ کار با یک سامانۀ اطلاعاتی، قابل تعمیم به سامانههای دیگر است؛ بهگونهای که تعامل کاربر با یک سامانه، به بهبود کارکرد وی در تعامل با سامانهای دیگر منجر میشود. در نتیجه، لازم است زمینۀ لازم برای افزایش تجربۀ کاربران از مرور از طریق برگزاری دورههای آموزشی و تمرینی فراهم شود.
همچنین نتایج پژوهش نشان میدهد هر دو متغیر تجربه و مدل ذهنی بر موفقیت جستجوی مروری تأثیر میگذارد (جدول3) اما تجربه تنها عاملی است که بر مدت زمان مرور تأثیر میگذارد. یافتههای این پژوهش با نتایج بهدستآمده از پژوهشهای «مارچیونینی» (1985؛ 1989)، «دیمیتروف» (1990؛ 1992)، «ژانگ و چیگنل» (2001)، «برنت و اودن» (2003)، «بلندفورد و همکاران» (2007) و «لی» (2007) همسوست. «بورگمن» (1985) مشاهده کرد افرادی که بهواسطۀ آموزش از مدل ذهنی کاملتری برخوردار بودند، بهتر از افراد دیگر به بازیابی پرداختند. «مارچیونینی» (1985) در پژوهش خود نشان داد که کاربران تحت تأثیر آموزش، مدل ذهنی خود را بهبود میبخشند و در انجام بازیابی وظایف دشوار و پیچیده بر اساس منطق بولی، در پایگاههای کتابشناختی عملکرد بهتری دارند. «مارچیونینی» (1989) پی برد که کاربران با مدل ذهنی کاملتر موفقیت بیشتری در یافتن اطلاعات بهدست میآورند و مدتزمان کمتری صرف میکنند. «دیمیتروف» (1990) در پژوهشی دیگر مشاهده کرد که کاربران با مدل ذهنی کاملتر خطای کمتری در جستجو مرتکب میشدند و وظایف بیشتری را انجام میدادند. «دیمیتروف» (1992) دریافت که بین میزان کاملبودن مدل ذهنی کاربران و تعداد جستجوهای موفق رابطه وجود دارد و افراد با مدل ذهنی کاملتر، اشتباهات کمتری در جستجو مرتکب میشوند. «ژانگ و چیگنل» (2001) نشان دادند برتری سطح کاملبودن مدل ذهنی بر استفاده از سامانۀ بازیابی اطلاعات تأثیر میگذارد. «بلندفورد و همکاران» (2007) دریافتند که مدل ذهنی مناسب، منجر به استفادۀ اثربخش از سامانۀ اطلاعاتی میشود. پژوهشی که توسط «برنت و اودن» (2003) انجام شد نشان داد که افرادی با مدل ذهنی کاملتر در محیطهای پیچیدهای مانند اینترنت رضایتمندی بیشتری از نتایج بازیابیشده دارند. همچنین «لی» (2007) دریافت عملکرد یا رفتار کاربر از طریق مدلهای ذهنی او هدایت میشود.
از سوی دیگر، نتایج برخی پژوهشها مغایر با نتایج پژوهش حاضر است. «تاچر و گریلینگ» (2003) دریافتند که کاربران با مدلهای ذهنی متفاوت، تفاوت معناداری در مدتزمان انجام پژوهش دارند؛ اما از نظر موفقیت تفاوتی با یکدیگر ندارند. آنها علت تفاوت معنادار در مدت زمان انجام جستجو را پایینبودن سرعت اینترنت برای بعضی از شرکتکنندگان برشمردند. همچنین دلیل نبود تفاوت در موفقیت جستجوی کاربران را کمبودن تعداد شرکتکنندگان با مدل ذهنی کامل بیان کردند. همچنین نتایج پژوهش «گونزالز و خوآرز» (2013) نشان داد بر خلاف انتظار، نوع مدل ذهنی کاربران بر عملکرد جستجوی آنها در یک سامانه تأثیر ندارد. آنها دلیل این نتیجه را به پیچیدگی وظایف نسبت دادند. «هولمن» (2009) مشاهده کرد که اگرچه هیچیک از شرکتکنندگان مدل ذهنی قوی نداشتند، بعضی از کاربران با وجود اینکه نسبت به دیگر شرکتکنندگان مدل ذهنی قویتری داشتند، باز هم جستجوهای ناموفقی داشتند. در تبیین نتایج بهدستآمده، پژوهشگر به استفادۀ آنها از راهبردهای جستجوی پیچیده اشاره میکند. «اسکیمتا و وسامر» (2016) نشان دادند که هماهنگی بین مدل ذهنی و ساختار وبسایت هیچ تأثیری بر عملکرد مرور نداشت. آنها دلایل احتمالی برای نتایج را عدم موفقیت در مرتبسازی درست کارت بهمنظور مسیریابی از سامانههای اطلاعاتی بیان کردند.
مدل ذهنی تصوری است که کاربر از سامانه، اجزای آن و شیوۀ کارکرد آن در ذهن خود دارد. طبق نظریۀ مدلهای ذهنی، رفتار کاربران تحت تأثیر مدل ذهنی آنها قرار دارد و این مدل ذهنی است که رفتار کاربران را هدایت میکند. همانطورکه پژوهش حاضر و پژوهشهای پیشین نشان دادند،کاربران با مدل ذهنی کاملتر عملکرد بهتر و قدرت بیشتری در تعامل صحیح با سامانه دارند؛ لذا میتوانند در جستجو و مرور موفقتر عمل کنند. همچنین از آنجاکه مدل ذهنی فرایندی شناختی است، میتواند از عوامل متعددی تأثیر بپذیرد. از اینرو، لازم است عوامل مؤثر بر بهبود مدل ذهنی کاربران شناسایی شوند و در طراحی سامانههای اطلاعاتی مختلف نظیر وبسایتهای فروش کالا مورد توجه قرار گیرند.
نتیجۀ دیگری که در این پژوهش حاصل شد این است که زمانی که مرور را در تعامل تجربه، سطح مدل ذهنی و یا هر دوِ این متغیرها بررسی میکنیم، موفقیت مرور تحت تأثیر هر سه گروه متغیرهاست؛ اما مدتزمان مرور از سطح مدل ذهنی بهتنهایی تأثیر نمیپذیرد. در این مورد میتوان با استناد به پژوهشهای پیشین که تجربه را از عوامل تأثیرگذار و ارتقابخش سطح مدل ذهنی میدانستند و با استفاده از یافتههای پژوهش، اینگونه استنباط کرد که تجربه بر سطح مدل ذهنی کاربران تأثیر داشته و با بهبود مدل ذهنی کاربران سبب تأثیر این دو متغیر بر مدتزمان مرور شده است. اگرچه پژوهشی که به بررسی تأثیر تجربه و مدل ذهنی کاربران بر فرایند مرورپرداخته باشد مشاهده نشد، در بسیاری از پژوهشهای انجامشده دربارۀ نقش مدلهای ذهنی فرایند جستجوی کلیدواژهای میتوان نتایج همسو با پژوهش حاضر را مشاهده کرد. نتایج برخی از پژوهشهای پیشین مانند «مارچیونینی» (1989)، «ویلسون و رادرفورد» (1989)، «تاچر و گریلینگ» (1998)، «ژانگ» (2013)، «ژانگ و چیگنل» (2001)، «پریتر» (2010)، «فیدل» (2012)، «بلندفورد و همکاران» (2007)، «رهروانی و همکاران» (1394) و «رجبعلیبگلو» (1394) با نتایج بهدستآمده این پژوهش همسو بوده است. «مارچیونینی» (1989) در پژوهش خود متوجه شد که جستجوگران باتجربه با مدل ذهنی کاملتر، موفقیت بیشتری در یافتن اطلاعات بهدست میآورند و زمان کمتری صرف جستجو میکنند. «ویلسون و رادرفورد» (1989) مدل ذهنی کاربران از تعامل با سامانه را بر پایۀ تجربیات قبلی آنها دانستند. «تاچر و گریلینگ» (1998) نیز بیان کردند که تجربۀ کاربران از اینترنت عاملی مؤثر بر مدل ذهنی آنهاست که منجر به عملکرد سریعتر کاربران باتجربه در تعامل با وبسایتها میشود. نتایج پژوهش «ژانگ» (2013) نیز نشان داد تجربه یکی از عوامل اثرگذار بر مدل ذهنی کاربران و عملکرد جستجوی آنها در سامانههای بازیابی اطلاعات است. «ژانگ و چیگنل» (2001) دریافتند که افراد با سطوح متفاوت تجربه در موفقیت عملکرد در سامانههای بازیابی اطلاعات تفاوت دارند. از سوی دیگر «بلندفورد و همکاران» (2007) نشان دادند که افراد تجربۀ خود را از یک سامانه به سامانههای دیگر تعمیم میدهند. همچنین بیان کردند که مدل ذهنی مناسب منجر به استفادۀ اثربخشتر از سامانه میشود. «پریتر» (2010) بیان کرد که مدل ذهنی کاربران از اپک کتابخانه به تجربه آنها از وب، بهویژه موتورهای جستجو متکی است.
«فیدل» (2012) مدل ذهنی را تحت تأثیر تجربۀ افراد میداند و معتقد است که برخی از این تجربهها از طریق آموزش حاصل میشود. «گونزالز و خوآرز» (2013) نشان دادند که کاربران با سطوح متفاوت مدل ذهنی و تجربه تنها در انجام دو وظیفه (پیامهای مستقیم و پاسخ به پیام) با یکدیگر متفاوت بودند.
«رهروانی و همکاران» (1394) نشان دادند که تجربه بر مدل ذهنی کاربران از آیکونهای رابط کاربر نرمافزارهای کتابخانه دیجیتال ایران و میزان مطابقت مدل ذهنی کاربران تأثیر میگذارد، بهطوریکه میزان مطابقت مدل ذهنی کاربران مجرب بیشتر از کاربران مبتدی است. «رجبعلی بگلو» (1394) بیان کرد که مدل ذهنی کاربران در همکنشی از تجربههای فراگیر آنها در استفاده از سایر محیطها یا سامانههای اطلاعاتی بهویژه گوگل است.
در یک جمعبندی میتوان گفت با توجه به فراگیرشدن کسب اطلاعات از وب، اهمیت شناخت عوامل تأثیرگذار بر رفتار اطلاعیابی کاربران آشکار میشود. نتایج نشان داد رفتار اطلاعیابی کاربران به میزان زیادی تحت تأثیر مدل ذهنی و تجربۀ آنها از وب قرار دارد و کاربران باتجربهتر و مدل ذهنی کاملتر در جستجو موفقتر هستند. از اینرو، لازم است گروههای کاربری با مدل ذهنی ناقص شناسایی شوند و برای کمک به آنها در جهت توسعۀ مدل ذهنی و افزایش تجربه و بازیابی بهتر از از سامانهها صورت گیرد. توجه به بازخورد ربط و راهنمایی متخصصان و کتابداران میتواند در این مورد کمککننده باشد. برگزاری دورههای آشنایی با سامانههای اطلاعاتی و سواد اطلاعاتی توسط متخصصان بازیابی و کتابداران، از دیگر راهکارهای ارتقادهندۀ مدل ذهنی کاربران از وب است.
همچنین از دیگر راهکارهای مؤثر میتوان به نقش طراحی صفحات وب، متناسب با همه کاربران با سطوح متفاوت مدل ذهنی و تجربه اشاره کرد. بنابراین، لازم است طراحان سامانههای اطلاعاتی به بررسی نقاط ضعف کاربران در بازیابی اطلاعات بپردازند و آنها را در طراحی سامانهها برطرف کنند.
از طرفی، تعبیۀ وبسایتهای راهنما و تهیه فیلمهای آموزشی شیوۀ کار با سامانهها، کاربران را از سردرگمی نجات میدهد و به بهبود سطح مدل ذهنی آنان منجر میشود. لذا بهنظر میرسد بهتر است این مهم مدّنظر طراحان سامانههای بازیابی قرار گیرد.
در انتها باید اشاره کرد که در این پژوهش تلاش شد تا نقش مدلهای ذهنی کاربران در عملکرد مرور آنها بررسی شود. در پژوهشهای آتی میتوان نقش این مدلها را بر رفتار مرور کاربران مدّنظر قرار داد تا از این رهگذر به شناخت کاملتری از ویژگیهای شناختی اثرگذار بر فرایند مرور دست یافت.
[1]. Marchionini& Schniederman
[2]. Mc Dougall, Curry & de Bruign
[3]. Kenneth Craik
[4]. The nature of explanation
[5]. Johnson- Laird
[6]. Carroll & Olson
[7]. Mental models completeness scale
[8]. Saxon
[9]. Dimitroff
[10]. Li & Beheshti
[11]. Kim
[12]. Staggers & Norcio
[13]. Wilson & Rutherford
[14]. Navigation
[15]. Search strategies
[16]. Browsing
[17]. Keyword searching
[18]. Hypertext
[19]. Katz & Byrne
[20]. Teevan, Alvarado, Ackerman & Karger
[21]. McFarland
[22]. Sauro
[23]. UCLI (University of California Leadership Institute)
[24]. Benn
[25]. Thatcher & Greyling
[26]. Zhang
[27]. Preater
[28]. repertory grid technique (RGT)
[29]. Gonzalez & Juarez
[30]. Hard work
[31]. Concept listing
[32]. Mlilo & Thatcher
[33]. Schemettow & Sommer
[34]. Macfarland
[35]. WhitE, & Morris
[36]. Sauro
[37]. Camtasia 8