نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکترای علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه تهران
2 استادیار دانشکده علوم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در متون نظری حوزۀ «اخلاق اطلاعات»، دو صفبندی بهوضوح قابل مشاهده است: صف اول، شامل اندیشمندانی است که به نحوی از انحاء وابسته به علوم کامپیوتر و فنآوری اطلاعات هستند و حوزۀ اخلاق اطلاعات را بخشی از این علوم تلقی میکنند و ظهور و بروز آن را ناشی از توسعۀ سایبرنتیک، علوم کامپیوتر و فنآوری اطلاعات میدانند. صف دوم از اندیشمندان، وابسته به حوزۀ کتابداری، اطلاعرسانی و ارتباطات هستند و اخلاق اطلاعات را بخشی از بدنۀ این حوزه تلقی میکنند. این دو دستهبندی، خود را در دو تاریخچۀ توصیفی متجلی کرده است: تاریخچۀ توصیفی کوتاهی که تِرل باینوم[1] به نمایندگی از گروه متخصصان علوم کامپیوتر و فنآوری اطلاعات طی دو مقاله با عنوانهای «نقاط عطف در تاریخ علوم کامپیوتر و اطلاعات»[2] و «اخلاق کامپیوتر و اطلاعات»[3] نگاشته است و تاریخچۀ توصیفی دیگری که توماس فرولیچ[4] به نمایندگی از متخصصان علوم کتابداری و اطلاعرسانی در دو مقاله با عناوین «اخلاق اطلاعات» و «تاریخچۀ کوتاهی راجع به اخلاق اطلاعات»[5] تألیف کرده است. در صف نخست، باینوم ظهور و بروز حوزۀ اخلاق اطلاعات را به پایهگذاری حوزۀ «سایبرنتیک» به سال 1948 توسط نوربرت وینر[6] و سه کتاب تأثیرگذار او در حوزۀ مسائل اخلاقی پیش روی آیندۀ این علم با عناوین «سایبرنتیک»[7]، «استفادۀ انسان از نوع انسانها»[8] و «خدا و گُلِم»[9] ارجاع میدهد. سپس، مشارکت سایر اندیشمندان این حوزه از جمله والتر مَنر[10]، دبورا جانسون[11]، دُن پارکر[12]، جوزف ویزنباوم[13]، ترل باینوم، و لوچیانو فلوریدی[14] را در رشد و توسعۀ اخلاق اطلاعات ترسیم میکند. در رویکرد دوم، فرولیچ به ظهور خودِ اصطلاح «اخلاق اطلاعات» در متون علمی میپردازد و اعلام میکند که این اصطلاح برای اولین بار در علوم کتابداری و اطلاعرسانی توسط روبرت هاتمن[15] (1988) و سپس رافائل کاپورو[16] (1988) بهکار رفته است. وی سپس مشارکت نظری کتابداران از جمله، باربارا کاستروسکی[17]، چارلز اوپنهایم[18]، تونی کاربو،[19] مارتا اسمیت[20]، تونی سامِک[21]، توماس فرولیچ و رافائل کاپورو را در توسعۀ این حوزه بازگو مینماید. با توجه به جهتگیریهای موجود، اشاراتی را در مقالههای نظری کاپورو، سامِک، بریتز[22]، فرومان[23] و دیگران میبینیم که تأکید میکنند بنیاد حوزۀ اخلاق اطلاعات در علوم کتابداری و اطلاعرسانی است و کتابداران سابقهای طولانی در درگیری نظری و عملی با مسائلی چون سانسور، آزادی بیان، محرمانگی و حریم خصوصی، دسترسی آزاد به اطلاعات و ... که اکنون از مباحث اصلی «اخلاق اطلاعات» است، داشتهاند. بدین منظور، مقالۀ حاضر قصد دارد با واکاوی، ترسیم و بازسازیِ تاریخ اجتماعی چالشهای کتابداران با مسائل «اخلاق اطلاعات» در ایجاد شفافیت، و تحکیم بنیاد این حوزۀ علمی در علوم کتابداری و اطلاعرسانی، اَدای سهم کند.
روش پژوهش
در پژوهش حاضر از روش سندی یا کتابخانهای[24] استفاده شده است. در روش سندی، شواهد و دادههای تحقیق بهجای این که از نظارت یا مشارکت در میدان تحقیق، مصاحبه، پرسشنامه و ... حاصل شود، از «متن» بهدست میآید. در اینجا متن معنای بسیار گستردهای دارد، ولی نقطۀ مشترک همۀ انواع متون، مضبوط بودن است (احمد[25]، 2010). در تحقیقات اثباتگرایانۀ[26] امروزی که بیشتر متکی به «داده» است و بر «عینیت» و «عدم دخالت ذهنیات محقق (خلوص)» تأکید میکند، تحقیقات سندی جنبهای حاشیهای یافتهاند و بیشتر بهعنوان شیوهای برای جمعآوری ادبیات تحقیق برای پیدا کردن فهمی اولیه در مورد «مسئلۀ اصلی» نگریسته میشوند (مککالِک[27]، 2004). این نوع نگاه به تحقیق، ناشی از غلبۀ پارادایم اصالت طبیعت است. در این پارادایم ما دنبال یافتن قواعدی برگرفته از طبیعت (زیستی یا اجتماعی) برای بهکارگیری بهعنوان اصل یا قانون هستیم. اما در تحقیقات علوم انسانی که اصالتاً مبتنی بر پارادایم «اصالت تاریخ» است، یافتن قاعده از طبیعت یا جامعه هدف نیست، بلکه هدف آن است که با جزئیات توصیف شود که مفاهیم، سیاستها، نهادها و ... چگونه در بستر تاریخ ظهور کردهاند، نضج یافتهاند و برساخته شدهاند. روش کتابخانهای یا سندی نیز روشی مبتنی بر پارادایم اصالت تاریخ است و خاستگاه این روش، رشتههای تاریخ، فلسفه، الهیات و ادبیات است.
در بسیاری از تحقیقات حوزۀ اندیشه و پژوهشهایی که هدف پژوهشگر، پیگیری اندیشههای یک نویسنده، فیلسوف، یا دانشمند است یا هدف وی، پیگیری و بازسازی یک مفهوم در گذر حوادث تاریخی است، از روش سندی استفاده میشود. تفاوت ظریفی میان روش تاریخی و روش سندی وجود دارد و آن این است که در روش تاریخی، ما به دنبال بازسازی یک حادثۀ تاریخی هستیم؛ بنابراین به دنبال متون و منابع دست اولی میگردیم که حداقل فاصله را با آن حادثه داشته باشند و بدین طریق بتوانیم آن حادثه را صحیح و تا حد ممکن منطبق با عین آن رخداد بازسازی کنیم. اما در روش سندی، ما به دنبال پیگیری و بازسازی یک «ایده» یا «مفهوم» در گذر اندیشههای یک فرد یا در گذر حوادث تاریخی هستیم و بنابراین، دست اول بودن یا نبودن منابع در اولویت نیست (هر چند مهم هستند) بلکه افق تفسیرهایی که از آن مفهوم بهوجود آمده واجد اولویت است (مککالِک، 2004). این بدان معناست که هر چه ما متون مختلف و تفسیرهای متعددی دربارۀ تطور آن «مفهوم» یا «ایده» داشته باشیم، میتوانیم بازسازی بهتری از آن مفهوم در گذر تاریخ انجام دهیم. اگر بخواهیم به زبان گادامر سخن بگوییم، ما واجد «تاریخ مؤثر» بهتری خواهیم بود و بهتر خواهیم توانست در افق تفسیرهای مختلف غوطهور شویم و به تفسیری غنیتر از طریق امتزاج افقها دست یابیم (شقاقی، 1391).
در پژوهش حاضر نیز ما به دنبال پیگیری و بازسازی مفهوم «اخلاق اطلاعات» در تاریخ اجتماعی تحولات حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی در آمریکا هستیم و در صددیم تا تبیین کنیم که ریشۀ این مفهوم در «علوم کتابداری و اطلاعرسانی» است نه علوم دیگری چون «علوم کامپیوتر» و «فنآوری اطلاعات». از آنجا که گفتمان کتابداری و اطلاعرسانی بهمثابة یک علم در مغرب زمین (فرانکوئر[28]، 2006) و همچنین در ایران (حیاتی و فتاحی[29]، 2005)، بسیار تحت تأثیر تحولات کتابداری آمریکا قرار داشته و دارد و انجمن کتابداران آمریکا کلیدیترین انجمن در ایجاد گفتمانهای اساسی در کتابداری و اطلاعرسانی است (برای مثال، بنگرید به اوکانر[30]، 2009)، لذا تاریخ تحولات کتابداری و اطلاعرسانی آمریکا در شکلگیری حوزه «اخلاق اطلاعات» بهمثابة یک حوزۀ علمی بسیار اثرگذار بوده است. سنت تاریخ اخلاقی غرب دربارۀ آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات و آزادی نشر، همراه با تاریخ اجتماعی تحولات کتابداری و اطلاعرسانی آمریکا بهعنوان طلایهدار گفتمانسازی علمی در کتابداری و اطلاعرسانی، محورهای کلیدی در تکوین «اخلاق اطلاعات» در وضع کنونی آن بودهاند.
بهعلاوه، باید اذعان داشت که زادگاه آکادمیک این حرفه، آمریکاست و در آنجا رشد و نمو یافته است و قواعد و اصول آن بهصورت حرفهای و علمی، آنطور که امروزه تدریس میشود، در آنجا تدوین شده است. همچنین، اصطلاح «اخلاق اطلاعات» برای اولین بار در میان اندیشمندان و متخصصان آمریکا (روبرت هاتمن[31] و سپس سایر متخصصان) ظهور کرد و متداول شد. بنابراین، لازم است بررسی شود که مفهوم «اخلاق اطلاعات» در گذر تحولات تاریخی این حرفه در آمریکا چگونه به انحای مختلف ظهور یافته تا اینکه در نهایت از زبان متخصصان این رشته در آن سرزمین، جاری شده و تبدیل به حوزهای شده است با بدنهای قوی از متون. البته، این بدان معنا نیست که نتوان این مفهوم را در تاریخ حرفهای سایر کشورها پیگیری و بازسازی کرد. پیگیری و بازسازی یک مفهوم نیاز به خودآگاهی تاریخی حرفهمندانِ یک اجتماع خاص دارد و آن، از طریق عقبهای از اسناد، مدارک و یا «تاریخ مؤثر» متجلی میشود که این امر دربارة تاریخ کتابداری آمریکا بهدلیل پیشگام و مؤسس بودنش، فراهم است. در پژوهش حاضر سعی شده است تا حد ممکن به بیشتر متون و منابعی که حوادث تاریخی حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی آمریکا را تصویر کردهاند مراجعه شود و با لحاظ کردن تفسیرهای مختلف مؤلفان، ایدۀ «اخلاق اطلاعات» در آنها پیگیری و حوادث با محوریت این مفهوم، دوباره بازسازی شود.
سرچشمههای باستانی اخلاق اطلاعات
بر اساس نگاه محققانی که از علوم کتابداری و اطلاعرسانی به اخلاق اطلاعات عزیمت میکنند، آنچه اکنون بهعنوان اخلاق اطلاعات نضج یافته مبتنی بر سنت اخلاقی غرب نسبت به اخلاق است و از سه ایدۀ اصلی در آن سنت نشأت گرفته است: 1. آزادی بیان 2. آزادی دسترسی به اطلاعات 3. آزادی نشر (بریتز، 2013). اخلاق اطلاعات غربی را از نظر بریتز، میتوان تا سنّت شفاهی یونان باستان پیگیری کرد؛ در جایی به نام آگورا[32]، مرکز شهر و مرکز تجمع یونانیانِ آزاد برای بحثهای سیاسی و مرکز بازار آتن، که در آن آزادی بیان بسیار دارای ارزش بود و یونانیان آزاد (و نه بردگان) در آنجا همراه با قبول خطر رأیگیری عمومی و پذیرش مسئولیت، دربارۀ مسائل موجود و تصمیمات صواب و ناصواب داد سخن میدادند و در برخی مواقع، برای اصلاح امور طلب مسئولیت میکردند و خطر کسر شأن و اعتبار را دربارة سخنان معطوف به مسئولیت خود میپذیرفتند. سخن، بهعنوان یک حوالت تاریخی آپولونی به زبان نیچه (نیچه، 1389) و مردمحور[33] به زبان دریدا (پین، 1390)، از شروع و نضجگیری خطابههای سقراط به این سو دارای اصالت و نسبت جداییناپذیر با حقیقت دانسته شد و به زبان افلاطون، هرگونه تحریف نسبت به سخن، حتی نوشتار، نقصانی در نظام حقیقت تلقی گردید. بعدها تحت تأثیر سنت مسیحی، کتاب و کتابت تحت لوای استنساخ کتب مقدس در غرب و شرق عالَم رسوخ بیشتری پیدا کرد. با این حال، نهاد انتقال و تفسیر متن در قالب سخن، همچنان در قبضۀ مراکز مذهبی بود. برای مثال، روحانیان مسیحی مهمترین مراجع تفسیر و معنادهی به متن در غرب محسوب میشدند و یکی از گلوگاههای مهمّ ساخت معنا و باورهای معنادار و یا به تعبیر مدرن، «جریان اطلاعات» بودند. با این حال، کتابخانهها همواره عامل ایجاد امکان تکثّر در تفسیر متن به شمار میرفتند، زیرا تماس عموم با انواع متون و تفسیرها را ممکن میساختند. بنابراین، همواره مسائل اخلاقی آزادی بیان و دسترسی آزاد به اطلاعات در آنجا حضور داشته است. اختراع ماشین چاپ در سال 1452 میلادی که با انتشار ترجمههای گوناگون به زبانهای مختلف همراه بود، مهمترین عامل در ایجاد جریان روشنگری و ظهور پروتستانیسم در تفکر دینی غرب بهشمار میرفت. اختراع ماشین چاپ مهمترین نقطه در احیای سنت آزادی بیان، در قالب آزادی نوشتار بود. کاری که ماشین چاپ انجام داد، ایجاد تکثّر در تفسیر متن و خارج کردنِ انحصار تفسیر متن از حوزۀ نفوذ کلیسا بود. پروتستانیسم را میتوان نهضتی برای خارج کردن قدرت تفسیر متن از انحصار کاتولیکها و سگان شکاری خداوند[34]، دانست که از طریق گسترش نسخهها و ترجمههای متعدد به زبانهای مختلف توسط ماشین چاپ ممکن شد. از نظر «بریتز» (2013) ماشین چاپ، نیروی محرکۀ تجدید حیات آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات و آزادی نشر، از طریق ایجاد تکثّر در قدرت تفسیر متن و معنادهی به نشانهها بود. کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی بهعنوان نهادهای محافظتکننده از این تکثر معنا، به مهمترین پایگاههای حفاظت از آزادی بیان و آزادی دسترسی به اطلاعات بدل شدند و از بازار آزادی نشر ارتزاق کردند. بنابراین، کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی اولین نهادهایی بودند که با سنت تاریخی آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات و آزادی نشر بهعنوان ریشههای تاریخی سنّت غربی اخلاق اطلاعات تماس پیدا کردند و مسائل کنونی اخلاق اطلاعات از قبیل حریم خصوصی، سانسور، و آزادی دسترسی به اطلاعات از عمل حرفهای کتابداری و اطلاعرسانی در سنت غرب زاده شدهاند. ایجاد تکثّر در تفسیر متون مقدس بهعنوان ریشهایترین اثر ماشین چاپ و خارج کردن استیلای معنادهی به آنها از دست کلیسا به عموم مردم، کلیدیترین نیروی محرکه در انتقال سنّتِ یونانیِ آزادی گفتار (پارِسیا[35]) (فوکو، 1390) در قالب آزادی نوشتار بود که در نهاد کتابخانۀ مدرن قرن 18 به آن سو، دمیده شد. به همین دلیل است که تمرکز اخلاق اطلاعات با نقطۀ عزیمت کتابداری و اطلاعرسانی، بر خلاف اخلاق اطلاعات با نقطۀ عزیمت اخلاق کامپیوتر، به جای اینکه به مباحث و مسائل اخلاقی مطرح هنگام از دست رفتن کنترل اطلاعات توسط حکومت یا صاحبان اطلاعات تمرکز اولیه داشته باشد (حق مؤلف، سرقت اطلاعات، سرقت نظمافزار، حقوق مالکیت فکری، و ...) به مسائل اخلاقی مطرح هنگام از دست رفتن کنترل اطلاعات توسط عامۀ مردم (سانسور، آزادی بیان، محرمانگی و حریم خصوصی و ...) تمرکز اولیه دارد و در وهلۀ بعد به دغدغههای اخلاقیِ از دست رفتن کنترل اطلاعات توسط مالکان اطلاعات یا حکومتها، توجه میکند.
بنا بر آنچه ذکر شد، کتابخانهها جزء اولین نهادهایی بودند که گفتمان اخلاقی سنت غرب (آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات، و آزادی نشر) در آن اجازۀ عرض اندام یافت و بهدلیل وضعیتی که از نظر محل گردآوری آثار نوشتاری داشتند، سنتهای اخلاقی پیش گفته در آن به سرعت پا گرفت. با این حال، بنگاههای تولید خبر و حرفۀ روزنامهنگاری نیز یکی از نهادها و حرفههای مهم بود که با گفتمان اخلاقی سنت غرب پیوند داشت. اما اخلاق روزنامهنگاری بیشتر صورت اخلاق حرفهای بهخود گرفت و مسیر تبدیل شدن به یک رشتۀ علمی را نپیمود. در اواسط قرن بیستم، میراث اخلاق حرفهای روزنامهنگاری که به «آزادی بیان» معطوف بود، تمرکز علمی اولیۀ خود را روی «درستی منبع اطلاعات» گذاشت (بیلبی[36]، 2014) و به پایهریزی «اخلاق رسانه» منتهی شد که اکنون بنا به ادعای مرکز بینالمللی اخلاق اطلاعات (آی. سی. آی. ای)[37]، یکی از زیرشاخههای حوزۀ «اخلاق اطلاعات» است. اخلاق رسانه به عنوان بخشی از اخلاق اطلاعات در دستهبندی آی. سی. آی. اِی، با این پیشفرض آغاز میشود که رسانهها، شکلدهندۀ افکار و جهانبینیها هستند و نقش آنها بهجای آن که مبتنی بر حقیقت و استدلال باشد، مبتنی بر توجیه و اقناع است (بیلبی، 2014). بههمین دلیل، درستی منبع اطلاعات و انواع روشهای رسانهای برای پررنگ کردنِ یک بخش از اطلاعات و به حاشیه راندن بخش دیگر، به یک مسئلۀ اخلاقی در این حوزه تبدیل شده است. دوم، علوم کتابداری و اطلاعرسانی به عنوان رشتهای که از طریق «کتاب»، پیوند خود را با حقیقت حفظ نموده است، بهجز سنت «آزادی بیان»، دو سنت تاریخی دیگر را نیز یدک میکشد که عبارتند از «آزادی دسترسی به اطلاعات» و «آزادی نشر». بنابراین، حوالت تاریخی غنیتری را به دنبال دارد و دارای شمول بیشتری است و ورای «اخلاق رسانه» قرار میگیرد.
سرچشمههای «اخلاق اطلاعات» در حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی
سه اتفاق بسیار مهم در تاریخ کتابداری و اطلاعرسانی بهمثابة یک رشتۀ دانشگاهی که از 1887 در کالج کلمبیا توسط ملویل دیوئی پا به عرصۀ وجود گذاشت، با تکیه بر حوالت تاریخی سن
ت اخلاقی غرب، بهعنوان سه سرچشمۀ بسیار مهم در شکلگیری «اخلاق اطلاعات» عمل کردند و صفبندیهای کنونی اخلاق اطلاعات را شکل دادند. اولین اتفاق به بحران درخواست روزافزون داستانهای عامهپسند توسط تودۀ مردم در انگلیس و آمریکا[38]؛ دومین اتفاق عبارت بود از درگیری آمریکا در جنگ سرد و گسترش موج ملیگرایی و تأثیرهای آن بر کتابداری آمریکا مربوط بود و سومین رویداد بحران 1960 آمریکا و درگیری آن در جنگ ویتنام و آغاز جنبش مسئولیت اجتماعی در آمریکا را شامل میشد(بورگس[39]، 2013).
در اواخر قرن 19 میلادی، حرفۀ تازه تأسیس کتابداری در آمریکا با یک مشکل مواجه شد که اولین اتفاق را رقم زد و آن اینکه در برابر تقاضای متون زیانآور یا به قول معروف «زرد»[40] یا «عامهپسند»[41] چه باید کرد (دیتزیون[42]، 1947؛ بورگِس[43]، 2103). متون زرد از نظر کتابداران کتابخانههای عمومی، رمانهایی بودند ارزانقیمت و در آن برهۀ تاریخی بسیار همهگیر، از جمله رمانهای انتشارات بیدل دایم[44]، که افراد بهویژه نوجوانان را برمیآشفتند یا منحرف میساختند (دیتزیون، 1947). این رمانها امروزه در آمریکا و اروپا به «رمانهای دایم» شهرت یافتهاند که معرّف رمانهای «زرد» است. حجم انتشار این نوع رمانها بسیار زیاد بود. برای مثال، امروزه یک مجموعه 400 عنوانی از سریِ دایم را میتوان در آرشیوهای بزرگی چون آرشیو کتابخانه کنگره یافت (لیونز[45]، 2011). این نوع رمانها در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست بسیار رواج داشت و به یکی از دغدغههای طبقۀ متوسط و متمول آمریکا که شامل خردهمالکها، خردهبورژواها، و حقوقبگیران بروکرات وابسته به دولت میشدند، تبدیل شده بود. از نظر «دیتزیون» (1947) این دغدغۀ کتابداران دغدغهای واقعی بود زیرا از نظر آنها، خطر اخلاقی بسیار جدی بود و آنها عملاً به جدّ و جهد علیه توزیعکنندگان این نوع رمانها برخاسته بودند. آنها عملاً در سیاستهای مجموعهسازی خود، تهیۀ این نوع منابع را از دستور کار خارج کرده بودند و به تبلیغ علیه این رمانها اهتمام داشتند. اما یکی از دغدغههای جدی آنها، درخواستهای فراوانی بود که برای این رمانها وجود داشت و پاسخهای «نه» که مجبور بودند به مراجعان بدهند؛ به همراه پارهای مشاوره دربارۀ اثرات سوء این نوع رمانها (بورگِس، 2013). راس[46] (1987) به استعارههایی که میان کتابداران و اهالی فرهنگ اواخر قرن نوزدهم دربارۀ «خواندن» رایج بود و بسیار تبلیغ میشد، اشاره میکند که در واقع میتوان آن را نوعی واکنش از سوی کتابداران در برابر رواج رمانهای زرد در بازار نشر عنوان کرد. کتابداران از استعارههای «خواندن، خوردن است» و «خواندن، نردبان است» بهعنوان استعارههای مهم در تبیین علل اهمیت خواندنیهای مناسب و دلایل زیانآور بودنِ رمانهای زرد استفاده میکردند. «راس» (1987) نقل میکند که «جاستین وینسور»[47] اولین رئیس انجمن کتابداران آمریکا، در همایشی به سال 1881 در جمع کتابداران گفت که او گاهی به کتابخانه همچون یک «جرثقیل» مینگرد که «مردم خوابزده را بالا میکشد، آنها را به تحرک وامیدارد و آنها را به ستون محکمی تبدیل میکند که هویت و شخصیت ملی بر روی آن استوار میگردد». دغدغۀ واقعی کتابداران را میتوان در این نقل از «راس» (1987) دید که طی آن، ویلیام استیونسون[48] مدیر کتابخانۀ عمومی الگنی[49] وابسته به بنیاد کارنِگی، در گزارش سالانۀ خود به انجمن کتابداران آمریکا، چگونه از ریشهکن کردن رمانهای زرد از کتابخانهاش سخن میگوید و از آن دفاع میکند:
ملاحظات شما در ارتباط با افراد شاغلی که به ادبیات داستانی نیاز دارند آن است که خوانندگان دو آتشۀ داستان کسانی نیستند جز کارگرانی که ساعات زیادی را مشغول به کار هستند. اما برعکس، داستانخوانها از بیکارترین طبقات جامعه هستند. قطعاً وظیفۀ کتابخانۀ عمومی آن نیست که عادت «اذهان ضعیف» ... را تقویت کند، بلکه وظیفۀ کتابخانۀ عمومی، هموار کردنِ سطوح بالاترِ اندیشیدن است.
با این حال، ازدیاد این تقاضاها، نتیجهای ناگوار داشت زیرا از یک سو عدم تهیۀ این نوع کتابها مراجعان کتابخانۀ عمومی را کم میکرد و از سوی دیگر، تهیۀ این نوع کتابها لطمهای به شهرت کتابخانهها بهعنوان نهادی تربیتی و فرهنگی در میان طبقات اجتماعی بالا و متوسط جامعه محسوب میشد که عموماً متمول و نخبه بودند (دیتزیون، 1947). «شرا»[50] (1949) اشاره میکند که این اتفاق در انگلستان از اوایل قرن 19 آغاز شده بود و از اواسط قرن 19 به آن سو در حال اوجگیری بود. وی عنوان میکند که همین تنگنای ناگوار در باب تهیه یا عدم تهیۀ رمانهای عامهپسند، اخلاق حرفهای کتابداری را در آن برهه از کتابداری انگلستان به آستانۀ بحران نزدیک کرده بود. بنابراین، میتوان عنوان کرد که اتفاق نخست، البته با اندکی فاصلۀ زمانی، در هر دو سرزمین حوزۀ آنگلاساکسون در حال وقوع بوده است.
دغدغۀ درخواست رمانهای زرد دغدغهای اُمانیستی و اخلاقی از سوی کتابداران بود. دغدغۀ رشد اندیشۀ انسان و صعود او به مراتب انسانیت از طریق «نردبان» کتابهای سطح پایینتر به سوی کتابهای سطح بالاتر و جلوگیری از تشویش و انحراف اَذهان، گفتمان غالب کتابداران در اهتمام علیه این نوع کتابها بود. ایدهآلِ کتابداران، مبنی بر مسئولیت کتابخانهها تقویت «اذهان ضعیف» فقرا و کارگران، و تربیت فکری آنان برای خودسازی و کسب شخصیت و شأن، مهمترین موتور محرکۀ این دغدغهمندی کتابداران بود (دیتزیون، 1947؛ بورگِس، 2013). بنابراین، کتابداران که طبقات پائین جامعه را بهلحاظ ذائقه، عقلانیت و کنش اخلاقی دارای «اذهان ضعیف» میدانستند، بر این باور بودند که قرار گرفتن در معرض متون مناسب، نهتنها عقلانیت را بهبود میبخشد، بلکه جایگاه اخلاقی فرد را ارتقا میدهد. کارگران و زنانِ تنها و ازدواج نکرده، سوژۀ این تلاشهای اومانیستی بودند. لذا، تبدیل شدن کتابخانهها به محل تهیۀ خواندنیهای غیراخلاقی، خطری برای ایدهآل کتابداران و اعتبار کتابخانهها بهشمار میآمد. این تصویری بود که در آن برهه بهعنوان هویّت برای حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی در آمریکا برساخته شده بود. برای کتابداران کتابخانههای عمومی آمریکا که بهنوعی حافظ منافع و نمایندۀ آرمانهای طبقات متوسطِ و متمول جامعه بودند (هَریس[51]، 1972) و توسط ثروتمندانی چون کارنِگی تأسیس شده بودند تا افراد طبقات پایین اجتماعی را با هنجارهای نخبهگرایِ طبقات متوسط و سرمایهدار تربیت کنند (رابین، 1387) ناگوار بود که تصور شود کتابخانهها در آلوده کردنِ اَذهان زنان، جوانان و افراد طبقات پایین دخیلاند. همچنین، نمیتوانستند برخلاف هویّت حرفهای که برساخته بودند عمل کنند و در دامن زدن به آنچه در حرفه «غیراخلاقی» تلقی میشد، شریک گردند (گاریسون[52]، 1979؛ بورگس، 2013).
واکنش کتابداران در برابر هجوم بازار تجاری چاپ و نشر رمان، سانسور بود. البته، برساختِ دانشی کتابداران برای اِعمال سانسور و انجام داوری اخلاقی دربارۀ کتابها عبارت بود از عمل حرفهای «گزینش کتاب»؛ با استدلالِ حجم زیاد منابع اطلاعاتی (گاریسون، 1979؛ بورگس، 2013). در واقع، گفتمان حرفهای و برساخت دانشیِ «گزینش کتاب» (یک نوع سانسور مبتنی بر کیفیت که وجهۀ حرفهای کتابداران و آرمان بیطرفی اخلاقی آنها را حفظ مینمود) و تبدیل کردنِ آن به یک مبحث علمی، محصولِ واکنش کتابداران کتابخانههای عمومی آن دورۀ آمریکا در برابر کتابهای زرد و بازاریِ اخلاقاً نامطلوب بود. این واکنش در سخنرانی «بوستویک»[53] (1908) دبیر انجمن کتابداران آمریکا، به سال 1908 متجلی است:
من [صرفاً] توجه شما را به ضرورت گزینش با توجه به فشار ناشی از کمبود بودجه ارجاع نمیدهم. ... کتابهایی وجود دارد که میتوانند روی قفسة کتابخانههای ما بنشینند اما به دلیل ویژگی قابل اعتراضی که دارند، مثلاً برخی اظهارنظرهای نادرست، برخی گرایشهای غیراخلاقی، برخی حالات یا موضوعات آزاردهنده، به وضوح جزء کاندیداهای رد شدن هستند. و زمانی که مسئول کتابخانه ... متوجه ویژگی قابل اعتراض میشود که حضورش، مانع از ورود کتاب مقبول دیگری خواهد شد، وظیفۀ قابل انجام مطمئناً «سانسور» خواهد بود.
دغدغههای کتابداران در این اتفاق تاریخی، دو سرچشمه داشت: 1. اخلاق مذهبی که طی آن، انسان ذاتاً دارای گرایش به لذایذ حیوانی و «پَستی» است و بنابراین باید از سقوط به این ورطه منع شود 2. اخلاق نخبهگرایانۀ طبقات متوسط و متمول جامعه که «بیکاری» را عین «بیعاری»، «ضعف نفس» و «فقر» میدانستند. البته در بسیاری از مواقع، این دو سرچشمه با هم همپوشانی داشتند زیرا بسیاری از افراد طبقۀ متوسط، نخبه و سرمایهدار جامعه تحت تربیت اخلاق پروتستانی به این تموّل رسیده بودند. اخلاق پروتستانیای که نظام کاپیتالیستی آمریکای آستانۀ قرن بیستم و مالکان بزرگ و خردهمالکان طبقۀ متوسط را ساخته بود، به تعبیر ماکس وبر (1390) مبتنی بر ریاضتکشی از طریق کار زیاد و خودسازی فردی بود و روشن است که این خودسازی فردی، تا حدود زیادی از طریق الهام گرفتنِ «فرد» (بدون نیاز به کشیش) از متون سرچشمه میگرفت.
لذا قرار گرفتن در معرض متون نامناسب، جریان این خودسازی مندرج در پسزمینۀ اندیشۀ سرمایهداری را با خطر مواجه میکرد و «اَذهان ضعیف» را به «خوردن» غذاهای آلوده یا پایین آمدن و نزول از «نردبان» تعالی و خودسازی ترغیب مینمود. این نهتنها یک وظیفه، بلکه یک مطالبه بود؛ همانطور که هوبارد، مسئول کتابخانۀ بوستون اظهار میکند (راس، 1987):
... به نظر من، خطای مهلکی است که آمدن جوانان، بهویژه جوانان طبقات پایین جامعه به کتابخانه را تشویق کنیم و کتابهای زیانآور در اختیارشان بگذاریم با این نظر اشتباه که آنان با خواندن کتابهای سطح پایین، به خواندن کتابهای فاخر ارتقا خواهند یافت. چنین نظری بر خلاف شناخت ما از «ذات بشر» است. ... بدون هدایت و راهنمایی خوانندگان، هزاران هزار فرد در همان سطح نازل باقی خواهند ماند یا به اعماق پستتری فرو میروند.
آرمان بیطرفی اخلاقی کتابدار و توجه صرف به نیازهای مخاطب و خدمترسانی به او، در کنار مطالبات اخلاقی طبقات اجتماعی بالای جامعه برای جلوگیری از تحریف و تشویش اَذهان، به یکی از تنگناهای اخلاقی مهمّ کتابداران تبدیل شده بود. اما چنان که ذکر شد، اقدام کتابداران برای حفظ بیطرفی اخلاقی در مقابله با نخبهگراییِ اخلاقی مورد درخواست طبقات متوسط و تقاضای سانسور اخلاقی، خود را در «گزینش کیفی» کتاب که نوعی سانسور مثبت تلقی میشد، ظاهر نمود.
از سوی دیگر، در آن برهه مشاغلی همچون کتابداری، مددکاری اجتماعی، پرستاری و سایر مشاغلی که نوعی تیمارگری را در بطن خود داشتند، به دلیل واکنش زنانِ تنها و ازدواجنکرده به فقر، رونق گرفته بود. بسیاری از زنان بهصورت داوطلبانه و بدون حقوق وارد این مشاغل میشدند و به باور عدهای، همین عامل حرفۀ کتابداری را بیش از پیش تبدیل به رشتهای زنانه کرد (زیارنیک، 1389). سانسور اخلاقی و ممانعت از دسترسی مخاطبان (که بیشتر آنها زنان بودند) به رمانهای عامهپسند، نوعی نارضایتی و انفعال را در کتابداران ایجاد کرد. این نارضایتی، به دلیل همدلی و همدردی کتابداران زن با زنانِ تنهایی بود که از خواندن کتابهای «زیانبار»[54]، که آنها را از «زنِ خانهدارِ ویکتوریایی» تبدیل به «زنِ فعالِ اجتماعی» مینمود، منع شده بودند (گاریسون، 1979).
اما این تنگنای اخلاقی با تغییر نسل کتابداران در دهههای بعد از بین رفت و کتابداران جدید که در نوجوانی با رمانهای زرد تجاری بزرگ شده بودند، حضور این کتابها در کتابخانه را غیراخلاقی نمیدانستند. در عوض، جلوگیری از مطالعۀ این کتابها را نوعی مقاومت در برابر حقیقت، مغایر با بیطرفی اخلاقی، و در نتیجه غیراخلاقی تلقی میکردند (گاریسون، 1979؛ بورگس، 2013). باور آنها این بود که در نهایت، بازار نشر پیروز خواهد شد و مسائل اخلاقی حول و حوش کتابهای زیانبار از بین خواهد رفت و چنانچه کتابخانه بخواهد به نحو سابق عمل کند، پشتیبانی مردمی خود را از دست خواهد داد و نخواهد توانست ثبات اقتصادی خود را حفظ کند. آنها همچنین به این نتیجه رسیده بودند که برای از بین رفتن فقر و بیثباتی و مشکلات اقتصادی در جامعه، نباید مردم را از تماس مستقیم با حقیقت باز داشت و باید اطلاعات را بدون محدودیت در اختیار آنها گذاشت تا آزادانه تصمیم بگیرند و بهترین عمل و رفتار را اتخاذ نمایند. این جهتگیری، پیشرفت جامعه و رسیدن به ثبات (هریس و اشپیگلر[55]، 1974) را در تماس مستقیم مردم با واقعیت میدید. در اواخر دهۀ 1910، بسیاری از کتابخانههای عمومی اَمانی، قفسههای خود را برای عموم باز کردند تا دسترسی به منابع آسانتر گردد (بورگس، 2013). آنها به جای ایدئولوژی اخلاقیِ جلوگیری از تشویش و تحریف اَذهان، ایدئولوژی اخلاقیِ اجتماعیکردن و آمریکائیکردن شهروندان (رابین، 1387) را دوباره در پیش گرفتند که به دلیل مهاجرت فوجفوج افراد از کشورهای مختلف به آمریکا، به یک بحران تبدیل شده بود. این ایدئولوژی، در اوایل قرن بیستم چیزی بود که از طرف رسانههای گروهی نیز دنبال میشد. به گفته «مایکل هَریس» (1972)، ایدئولوژی اخلاقی کتابداران عبارت بود از اجتماعیسازی مهاجران، همسوسازی آنان با فرهنگ مسلط، کنترل اجتماعی شهروندان و شکلدهی آنان بهعنوان شهروندانی بهنجار، با فرهنگِ یکدستِ آمریکائیِ سفیدپوست. بدین ترتیب، کتابداران در تکاپوی اخلاقی خویش، دوباره تحت سیطرۀ اخلاقیِ فرهنگ مسلط درآمدند. «هَریس» (1972) اظهار میدارد که اجتماعیسازی مهاجران و شهروندان و تکاپو برای شکلدهی یک فرهنگ ملی یکدست نیز تلاشی نخبهگرایانه توسط برنامهریزان و سناریوسازان فرهنگ تودهای بود که با واکنش یا شاید همراهی کتابداران برای ایجاد دسترسی آزاد به منابع اطلاعاتی همراه گردید و راه را برای شکلدهی تودهوار فرهنگ عامه باز نمود.
دومین اتفاق مهم، به گفتة «ویگاند» (1989) عبارت بود از اینکه کتابداران کتابخانههای عمومی در طول جنگ جهانی اول به «یک ابزار فعال در اختیار پروپاگاندا»[56] تبدیل شدند. دولت آمریکا که در جنگ جهانی اول ورود تقریباً غیرمستقیم داشت، به دلیل تعاملات تجاری و صنعتی با فرانسه و انگلستان، افزون بر نزدیکیِ زبانی و فرهنگی با انگلیسیها، و همچنین بهدلیل نیاز به خروج از انزوای سیاسی و نقشآفرینی در سطح بینالمللی برای اولین بار (نقیبزاده، 1378)، از طریق فعالیتهای تبلیغاتی به قوای متفقین کمک میکرد که یکی از مهمترین این فعالیتها، «خدمات جنگی کتابخانه»[57] نام داشت (گاریسون، 1979؛ ویگاند، 1989؛ موری[58]، 1990؛ بورگس، 2013؛ مورفی[59]، 1996) که البته به قول «ویگاند» (1983) انگلیسیها در ترغیب، سازماندهی و خوراکرسانی لازم برای این امر نقشی بیبدیل داشتند. حتی کتابخانهای با نام «کتابخانة آمریکایی پاریس» در همان سالها در شهر پاریس تأسیس شد که عامل ارسال کتابها و مجلهها و نیز آثار تبلیغاتی از آمریکا به فرانسه و برای سربازان داوطلب آمریکایی و سربازان قوای متفقین به شمار میآمد (ماک[60]، 1946). در هر یک از کتابخانههای عمومی، شعبهای برای کمیتۀ اطلاعات عمومی (سی.پی.آی)[61] که یک تشکیلات رسانهایِ دولتی برای تبلیغ در لَه قوای متفقین و علیه دول محور و اقناع مردم آمریکا دربارۀ ورود به جنگ و حمایت از قوای متفق و ایجاد فضای روانی امنیتی و ضد آلمانی در آمریکا راه افتاده بود، تأسیس شد (ویگاند، 1989). یکی از اثرات مهمّ درگیر شدن کتابداران در پروپاگاندا، سانسور بود اما اینبار نه به دلیل حفظ فرد از تشویش و تحریف، بلکه به سبب حفظ جامعه از گسیختگی و نبود امنیت. عرصه بر آمریکائیهای آلمانی تبار بسیار تنگ گردید و موج ارعاب و تهدید، جاسوسهراسی و دغدغههای امنیت ملی، سانسور را به جایی رساند که حدّ اعلای آن در نقل قولی که «ویگاند» (1989، ص 107) از خانم بارکر[62] کتابدار کتابخانۀ عمومی ویلاسکا[63] ذکر کرده، متجلی است:
من در کتابخانهام کتابی در حمایت از آلمانها نداشتم. پس از اعلان جنگ آمریکا علیه آلمان به سال 1917 دو یا سه کتاب در حمایت از آلمانها یافتم که «دو تا از آنها را سوزاندم».
همانطور که از فحوای مقالهای با عنوان «خدمات جنگی کتابخانه: وضعیت و فرصت»[64] در بولتین انجمن کتابداران آمریکا به سال 1919 پیداست، وظیفهای که «هربرت پوتنام»[65] رئیس کتابخانۀ کنگره، با هماهنگی انجمن کتابداران آمریکا بهعهدۀ کتابخانههای عمومی گذاشته بود، از سه جنبه برای حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی فرصت تلقی میشد: 1. افزودن به نقشآفرینی کتابخانههای عمومی در اذهان عمومی و دولتمردان 2. بالا بردن شخصیت حرفهای کتابداران بهعنوان افرادی اثرگذار 3. کسب اعتبار برای حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی و 4. ابزاری برای کسب بودجه.
مورد چهارم، یعنی کسب بودجه، بسیار اثرگذار بود. اتفاقی که پس از جنگ جهانی اول افتاد آن بود که انجمن کتابداران آمریکا بودجهای دو میلیون دلاری از کنگره بابت برنامهای به نام «برنامه موسَّع»[66] دریافت کرد که دارای هدفهایی شامل موارد مقابل بود: 1. ادامۀ خدمات مرتبط با جنگ 2. ارتباط نزدیکتر با سایر رشتههای علمی 3. خدمات جدید برای بزرگسالان و مهاجران 4. افزودن به وسعت فعالیتهای حرفهای 5. ارائۀ مدرک صلاحیت شغلی به آموزشدیدگان کتابداری و 6. بازنگری در قوانین. البته این طرح به دلیل مقاومت کتابداران و همراهی نکردن کتابخانههای تخصصی، با شکست مواجه شد (یانگ، 1980). حرفۀ کتابداری پس از جنگ جهانی اول، دوباره به فعالیتهای مشابه قبل از جنگ پرداخت و دامنزدن به پروپاگاندا را رها کرد. دوباره مجموعهسازی رمان، توجه به علایق طبقۀ متوسط و تمرکز خدماتدهی به زنان آغاز گردید (بورگس، 2013؛ فرانکوئر، 2006؛ گاریسون، 1979). این گرایش به بیطرفی و نیز پرهیز از سانسور و التزام به دسترسی آزاد به اطلاعات ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1339 اعلامیۀ حقوق کتابخانهها[67] توسط انجمن کتابداران آمریکا اعلام و به تصویب رسید. تفاوتی که اینبار وجود داشت، کسب خودآگاهی تاریخی توسط کتابداران و بیرغبتی به سانسور و حتی مقاومت در برابر آن بود. نکتة مهم در اعلامیۀ حقوق کتابخانهها، بحث دسترسی آزاد به اطلاعات و بیطرفی کتابخانه[68] و کتابدار در تهیه و ارائۀ منابع اطلاعاتی بود. طبق ادعای «گاریسون» (1979)، اتخاذ این رویکرد بهعنوان شعار کتابداران، در نتیجۀ آگاهیای بود که طی آن دو واقعۀ مهم کسب شده بود. کتابداران در آن دو واقعه همواره بهدلیل مصالح فرد یا جامعه، ملزم به سانسور شده بودند و اتخاذ رویکرد بیطرفی، در واقع نوعی رویکرد برای محافظت آنها در برابر سانسور بود. نوع نگاه به عمل اخلاقی در ارتباط با اطلاعات و منابع اطلاعاتی که خود را در بحث سانسور متجلی میکرد، در واقعۀ اول و دوم دارای تفاوتهای اساسی بود. در واقعۀ نخست که عبارت بود از درخواست روزافزون رمان زرد توسط مخاطبان (بهویژه زنان)، سانسور بهعنوان یک عمل غیراخلاقی در میان کتابداران برای «حفظ پاکی فرد» انجام میشد و رها کردن سانسور در سالهای بعد به دلیل اهمیت دادنِ کتابداران به تماس مستقیم مردم با حقیقت و کسب آگاهی جهت «حفظ جامعه» صورت گرفت. اما در واقعۀ دوم، قضیه عکس شد. عمل غیراخلاقی سانسور برای «حفظ جامعه» انجام شد و رها کردن این عمل غیراخلاقی در سالهای پس از جنگ به دلیل اهمیت دسترسی آزاد به اطلاعات در کسب «آگاهیهای فردی» و تبدیل شدن به شخصیت اخلاقی و همچنین اثر آگاهی اشخاص در حفظ هویّت و انسجام جامعه، انجام گرفت (گاریسون، 1979). در جنگ جهانی دوم و پس از آن یعنی در دوران مککارتیسم نیز با آن حال که فشار زیادی روی کتابخانههای عمومی جهت سانسور منابع اطلاعاتی مرتبط با کشورها یا اندیشههای کمونیستی وجود داشت، کتابداران زیادی چون روث براون[69] سرسختانه در برابر آن مقاومت میکردند (که منجر به اخراج او شد) (روبینز[70]، 2001) و کتابدارانی نیز بعضاً تحت فشار و با بیمیلی به آن گردن مینهادند (فرانکوئر، 2006). هر چند کتابداران نخبهای مانند جس شرا نیز بودند که به دلیل عضویت در او. اِس. اِس[71] که سازمان جاسوسی آمریکا قبل از سی. آی. ای[72] بوده و توسط دولت انگلیس در دورۀ ریاست جمهوری روزولت راهاندازی شده بود (دایرةالمعارف جهانی خدمات کتابداری و اطلاعرسانی[73]، 1993، ص 774) با اِعمال سانسور در کتابخانهها همراه بودند[74]، اما جوّ حاکم بر فضای حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی و بهخصوص کتابداران کتابخانههای عمومی، اعتقاد به اعلامیۀ حقوق کتابداران و پرهیز حداکثری از اِعمال سانسور بود. بنابراین، بر خلاف اتفاقات جنگ جهانی اول و همراهی خودخواستۀ کتابداران با فعالیتهای غیراخلاقی، وقایع مرتبط با سانسور در جنگ جهانی دوم را نمیتوان اتفاقاتی در راستای شکلگیری ایدۀ «اخلاق اطلاعات» در تاریخ حرفۀ کتابداری قلمداد کرد.
بهطور کلی، بر پایۀ این دو اتفاق، دو رویکرد به اخلاق کتابداری (که بعدها خمیرۀ ایجاد حوزۀ اخلاق اطلاعات گردید) بر پایۀ سنتهای اخلاقی یونان باستان که بهصورت یک حوالت تاریخی به عالَم غرب منتقل شده بود، توسعۀ علمی یافت و نوشتهها و آثاری حول آن پدید آمد: یکی اخلاق کتابداری با رویکرد حفظ فرد از لغزش و انحراف فکری و دومی اخلاق کتابداری با رویکرد حفظ ثبات جامعه و تبدیل کردنِ فرد به یک انسان بههنجار، قانونگرا و آگاه در راستای همان ثبات. در اولین اتفاق، کتابداران دور نگهداشتن اَذهان مردم از تشویش و تحریف را کانون توجه خود قرار دادند که در «گزینش کیفی» متجلی گردید که البته حفظ عُرف جامعه و منویات اخلاقی طبقۀ متوسط و متمول نیز در آن پنهان بود، و در دومین اتفاق، کتابداران حفظ ثبات جامعه را در کانون توجه خود قرار دادند که ابتدا در همراهی با پروپاگاندا و سپس در پایبندی به «دسترسی آزاد به اطلاعات» رخ نمود.
در هر دو رویکرد حاضر، رویکرد اخلاقمدار به اطلاعات امری فردی دانسته میشد و «فرد» محور اصلی کنش اخلاقی تلقی میگردید و فقط هدف از تمرکز به فرد فرق میکرد. در رویکرد اول، هدف از تمرکز به فرد، مهذب کردن او از انحرافهای اخلاقی برای حفظ جامعه از انحرافات بود، اما در رویکرد دوم، هدف از تمرکز به فرد، هنجارمند کردن فرد و آگاه کردنِ او از هنجارها و قواعد حاکم بر جامعه برای توسعۀ جامعه بود. اما در هیچیک از این دو رویکرد، اثر جامعه و ساختارهای اجتماعی بر اخلاقمدار شدن فرد و همچنین اثر تحولات اجتماعی بر رویکرد اخلاقیای که فرد ممکن است در موقعیتهای مختلف اتخاذ کند، مدّنظر نبود.
اتفاق سوم در فضای حرفهای کتابداری و اطلاعرسانی آمریکا، زمینۀ لازم را برای تفکر بیشتر در اَبعاد اجتماعی کنش اخلاقی فراهم کرد (بورگس، 2013). «سامِک»[75] (1998) در پایاننامۀ دکترای خود با نام «آزادی فکری و مسئولیت اجتماعی: اِتوسِ کتابداری آمریکا»[76] اشاره میکند که در اوایل دهۀ 1960، به دلیل جنبشهای اجتماعیای که در ایالات جنوبی آمریکا توسط سیاهپوستان به راه افتاده بود و همراهیهایی که عدۀ قابل توجهی از سفیدپوستانِ دارای گرایشهای چپ سیاسی با آنان میکردند، گروهی از کتابداران کتابخانههای عمومی و دانشگاهی که عموماً از کتابداران جوان بودند، جنبشی به نام «مسئولیت اجتماعی کتابدار»[77] به راه انداختند و در مجامع مختلفی که انجمن کتابداران آمریکا برگزار میکرد، نسبت به اظهاراتی که رنگ و بوی جنگطلبی و نژادپرستی میداد، واکنش نشان میدادند. در آن دوران، ایالات متحده نیز درگیر جنگ ویتنام بود و فعالان اجتماعی که طرفدار احقاق حقوق اقلیتهای نژادی (سیاهپوستان) در آمریکا بودند، نسبت به هژمونی دولت و دستاندازی آن در کشورهای مختلف برای استعمار و عدم توجه آن به مسائل داخلی دید بسیار منفی داشتند. سامِک (1998) توضیح میدهد که چگونه انجمن کتابداران آمریکا از طریق استراتژیهایی، جلوِ حرکت و پیشروی این جنبش را گرفت و چگونه آن را وارد یک بازی بروکراتیک کرد و در مسیری پیش برد که این جنبش رفته رفته محو گردد. گفتنی است، در نیمۀ دوم قرن بیستمِ آمریکا، طرفداران آزادیِ شخصی و آزادی اقتصادی در جبهۀ راستگرایان قرار داشتند و طرفداران آزادیهای مدنی و توجه به اقلیتها در جبهۀ چپگرایان. البته آزادیهای مدنی، آزادی شخصی را هم در دل خود داشت اما مفهومی که طبقۀ متوسط و بالا و نخبگان آمریکا (بورژواها و سرمایهداران کوچک و بزرگ) از آزادیهای شخصی مراد میکردند، در پیوند با آزادی اقتصادی بود؛ اما منظور گروههای چپگرا از آزادیهای مدنی و شخصی، کاهش هژمونی دولت در کنترل اجتماعی طبقات و توجه به حقوق اقلیتها، اقشار ضعیف جامعه، فقرا و کارگران بود.
سامِک (1998) ادامه میدهد که هیأت رئیسۀ انجمن کتابداران آمریکا با توجه به درگیریهای اجتماعیای که به خصوص در ایالتهای جنوبی به راه افتاده بود و با توجه به طرفداریهایی که عدة قابل توجهی از کتابداران جوان سفیدپوست از این حرکتها میکردند، تصمیم گرفت میزگردی به نام «میزگرد مسئولیت اجتماعی»[78] ترتیب دهد و از طرفداران آن درخواست کند که به همراه طرفداران «بیطرفی» کتابدار دور یک میز بنشینند و نتایج بحثهای خود را طی صورتجلساتی منعکس و منتشر کنند تا نتیجۀ مباحث، در جلسات کمیتهای عالی به نام «کمیتۀ فعال دربارۀ مسیرهای جدید انجمن کتابداران آمریکا»[79] مطرح گردد و با توجه به قوّت استدلالها و جمعبندی نتایج، دربارة تغییر در اعلامیۀ حقوق کتابخانهها تصمیمگیری شود. آرمان بیطرفیِ کتابدار از نظر فعالان اجتماعی[80] آن دوره به معنای حفظ سلطۀ عرف موجود جامعه بود که از طبقۀ متوسط تشکیل میشد و طبقۀ متوسط نیز پس از بحران 1930 آمریکا، با استراتژی اقتصادی دولت رفاه کینزی، روز به روز فربهتر شده بود و بدنۀ اصلی جامعه را تشکیل میداد. بنابراین، آرمان بیطرفی کتابدار به معنای حفظ وضع موجود بود و اینکه طبق معمول و طبق چیزی که از آغاز حرفۀ کتابداری به همان منوال گذشته است، گفتمانِ عُرفیِ جامعه که در کنترل نظام سرمایهداری و طبقۀ متوسط سفیدپوست است و توسط دولت و قانون و قوۀ قضائیه به خوبی محافظت میشود، حفظ خواهد شد. اما طرفداران جنبش «مسئولیت اجتماعی» خواهان یک طرفداری «اخلاقی» از اقشار ضعیف جامعه بودند و کتابداران طرفدار این جنبش، خواهان آن بودند که خدمات کتابخانه باید دارای یک سوگیری تیمارگرانه و ترمیمی به سمت این اقشار ضعیف و مورد تبعیض باشد. «گاریسون» (1979) توضیح میدهد که طرفداران جنبش مسئولیت اجتماعی اظهار میداشتند جامعهای که خود گرفتار تبعیض و سوگیری است، نمیتواند زمینۀ لازم را برای انجام «کنش اخلاقی» فراهم آورد و انجام عمل اخلاقی «بیطرفی»، خود نوعی سوگیری به سمت عُرف و سنتهای موجود جامعه است که در تسلط طبقۀ متوسط و متمول سفیدپوست جامعه قرار دارد. بنابراین، بیطرفی اخلاقی خود نوعی تبعیض و سوگیری است و جامعه از جمله کتابداران باید نوعی رویکرد ترمیمی بهسمت بهبود جراحات وارده بر پیکر جامعه که همانا اقشار ضعیف و زیرپا ماندۀ جامعه هستند، اتخاذ کنند. این اتفاق، مهمترین واقعه در نُضج گرفتن ایدۀ نقش جامعه در ایجاد زمینه برای کنش اخلاقی بود. در دو اتفاق قبلی، ایدۀ نقش فرد در «حفظ خود» از انحراف و نقش فرد در «حفظ جامعه» را شکل داده بودند اما اتفاق سوم، ایدۀ «نقش جامعه برای حفظ فرد» و «نقش جامعه در زمینهسازی عمل اخلاقی توسط فرد» را شکل داد. در واقع، دو نوع تفسیر دربارۀ نگاه اخلاقی به اطلاعات شکل گرفت: یکی اخلاق فردگرا که از آزادیهای شخصی دفاع میکرد و ایدهآل آن بیطرفی و عدم سوگیری برای «حفظ فرد» و «حفظ جامعه» بود و دیگری، اخلاق جامعهگرا که از آزادیهای مدنی و حقوق اقلیتّها و فقرا و اقشار ضعیف دفاع مینمود. «سامِک» (1998) در ادامه توضیح میدهد که رؤسای انجمن کتابداران آمریکا از اعضای این میزگرد خواستند که نتایج مباحث خود و سایر مقالهها و اظهارنظرهای خود را در بولتین انجمن کتابداران و سایر مجلههای مرتبط در لَه و علیه یکدیگر منتشر کنند تا بدنهای از ادبیات تولید گردد و فضا برای تصمیمگیری و تغییر، شفاف شود. در واقع، انجمن کتابداران آمریکا این جنبش را به سمت «سیاست انتشار» سوق داد و از آنجا که بسیاری از سران انجمن کتابداران و طرفداران «بیطرفی» کتابدار، از اهالی قلم بودند، در برابر کتابداران جوان از برتری قابل توجهی برخوردار بودند. بر طبق این روال، فردی به نام «برنینگهاوزن»[81] به سال 1972 مقالهای در «مجلۀ کتابداری»[82] با عنوان «ضد و نقیض در کتابداری: مسئولیت اجتماعی در برابر اعلامیۀ حقوق کتابخانهها»[83] نوشت که یک جملۀ کلیدی در آن، که در واقع به حوالت تاریخی عمل اخلاقی کتابداران در طول حیات حرفهای خود، و اصلیترین دوگانۀ اخلاقی در مواجهه با اطلاعات اشاره کرده بود، واکنشهای زیادی را در قالب سخنرانی و انتشار مقاله برانگیخت (سامک، 1998، ص 17؛ بورگس، 2013، ص 126)
هر وقت کتابداران حلّ مشکلات اجتماعی را در برنامۀ کار خود قرار دادهاند، آن وقت زمانی بوده است که آنها حفاظت از دسترسی آزاد به اطلاعات، و امکان فراهمآوری و سازماندهی مؤثر اطلاعات و تبعیت از قوانین، قواعد و اصول اصلی را رها کردهاند.
وی در مقالۀ خود بیپرده اظهار کرده بود که «مسئولیت اجتماعی، تاکتیک جدید نیروهای چپگرا برای تهدید هدف سنتی کتابداری و «بیطرفی» اخلاقیِ انجمن کتابداران آمریکا است» (سامِک، 1998، ص 17). «سامِک» (1998) اظهار میدارد که این مقاله بحث دربارۀ جنبههای اخلاقی حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی را به یک گفتمان عام، نه تنها در ایالات متحدة آمریکا بلکه در سایر کشورها از جمله انگلستان و فرانسه تبدیل نمود و اندیشمندان آنان نیز شروع به نگارش در این حوزه کردند. سال بعد یعنی 1973 «مجلۀ کتابداری» ویژهنامهای را در پاسخ به مقالۀ برنینگهاوزن از سوی کتابداران طرفدار «مسئولیت اجتماعی» منتشر کرد و از جنبههای مختلف به اظهارات وی حمله شد. با این حال، سامِک (1998) اظهار میدارد که بیشتر کتابداران شاغل در کتابخانهها، باوجود دفاعیات و اظهارنظرهای طرفداران «مسئولیت اجتماعی»، به سبب تجربۀ تاریخی کتابداران در ارتباط با سانسور، با برنینگهاوزن همدلی میکردند. سامک (1998) ادامه میدهد که انجمن کتابداران آمریکا، راهبرد دیگری را در کنار وارد کردن بحث «مسئولیت اجتماعی» به بروکراسی و «فرایند انتشار» در پیش گرفت و آن اینکه میزگردها را دچار تکثّر کرد تا تمرکز از روی «مسئولیت اجتماعی» برداشته شود. برای مثال، میزگردهایی با عنوانهای «میزگرد آزادی فکری»، «میزگرد زنان»، «میزگرد روابط بینالملل»، «میزگرد اَسناد دولتی»، «میزگرد نمایشگاهها» و ... تشکیل داد و طوری سازماندهی نمود که نظرهای آنها نیز در مجموع اگر به نتایج قابل قبولی برسد، روی تغییر اَسناد بالادستی اثرگذار باشد. در اصلاحیۀ سال 1980 بیانیۀ حقوق کتابخانهها، نامی از مسئولیت در متن بیانیه ذکر شد اما طوری نوشته شد که در آن مسئولیت کتابداران متوجه دسترسپذیرسازی اطلاعات و روشنگری باشد.
پس از اتمام جنگ ویتنام و تغییراتی که در قانون اساسی دربارۀ حقوق اقلیتهای قومی و سیاهپوستان ایجاد شد، تبِ مسئولیت اجتماعی هم فروکش کرد و به یک حرکت خفته در زیر خاکستر تبدیل شد تا اینکه اصطلاح «اخلاق اطلاعات» اولین بار همزمان توسط روبرت هاتمن در کتاب «چالشهای اخلاقی در کتابداری»[84] به سال 1988 و رافائل کاپورو در مقالهای به زبان آلمانی به نام «اِتوسِ اطلاعات و اِتیکِ اطلاعات»[85] به سال 1988 بهکار گرفته شد (اسمیت[86]، 1996). سپس به سال 1989، کریستیانز[87] که بهعنوان سخنران کلیدی به کنفرانس سالانۀ مؤسسۀ آلرتون پارک[88] دعوت شده بود، سخنرانیای با عنوان «اخلاق اطلاعات در عصر پیچیده»[89] ارائه کرد که در سال 1991 به چاپ رسید. در سال 1989، سمپوزیومِ روتگرز[90] عنوان «اخلاق اطلاعات» را برای سمپوزیوم آن سال خود انتخاب کرد و مجموعه مقالات آن همراه با مقالات کنفرانس سالانۀ مؤسسۀ آلرتون پارک به چاپ رسید. در سال 1992 اصطلاح اخلاق اطلاعات، عنوان فصلی را در کتاب «محیط اطلاعات»[91] تألیف والکر[92] به خود اختصاص داد و در همان سال، در عنوان مجلهای به سرویراستاری هاتمن به نام «مجلۀ اخلاق اطلاعات»[93] ظاهر شد (اسمیت، 1996). همۀ ظهور و بروز این مفهوم، به جز مقالۀ کاپورو (1988)، در آمریکا اتفاق افتاد و همۀ حوالت تاریخی اخلاق کتابداری و اطلاعرسانی به یکباره در طی 23 سال در گفتمان «اخلاق اطلاعات» به چنان بدنهای از ادبیات تبدیل شد که بیش از 10 دایرﺓالمعارف در این حوزه تألیف گردید و بین سالهای 1991 تا 2009، 1027 مقاله با این موضوع منتشر شد (اوکالا و همکاران[94]، 2010).
نتیجهگیری
«اخلاق اطلاعات» ریشه در سه سنت تاریخی آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات و آزادی نشر دارد که البته همۀ آنها در «پارِسیا»ی باستانی نهفتهاند. ریشهایترین کارکرد کتابخانهها از بدو تأسیس، باوجود اظهار نظرهایی که دربارۀ کارکرد آنها در حفظ دانش و حافظۀ تاریخی و ... میشود، عبارت بوده است از ایجاد تکثّر در تأویل متن. مهمترین کارکرد کتابخانهها از بدو تأسیس آن بود که به افراد مختلف اجازه میداد فارغ از دستورها، چارچوبها و پایبندیهای سیاسی و دینی حاکم بر جامعه، خود به تأویل و معنادهی به آنچه زمینههای باور را شکل میدهند (متون) دست یازند. به همین دلیل، کتابخانه از بدو تأسیس، بهطور بالقوه با «اخلاق اطلاعات» خواه ناخواه عجین بوده است. کتابخانهها از ابتدا سردمدار استنساخ متون و جزو اولین پیشوازها، حامیان و بهرهگیرانِ آزادی نشر بودهاند و در واقع ظهور کتابخانه به شکل مدرن امروزی و علم کتابداری و اطلاعرسانی، وابسته به صنعت نشر و آزادی نشر است. اما تاریخ تحولات حرفۀ کتابداری و اطلاعرسانی از بدو تأسیس به سال 1887 در آمریکا و اتفاقات تاریخی آن، در شکلدهی جهتگیریهای کلّیِ آنچه ما امروز بهعنوان حوزۀ «اخلاق اطلاعات» میشناسیم، نقش بیبدیل داشته است. اتفاقهای تاریخی «درخواست کتابهای عامهپسند»، «خدمات جنگی کتابخانه»، و «جنبش مسئولیت اجتماعی کتابخانه» که دارای سه غایتِ اخلاقی «حفظ فرد از لغزش برای حفظ جامعه از انحراف»، «هنجارمند کردن فرد برای حفظ ثبات جامعه» و «اصلاح جامعه برای حفظ فرد» بود، خود را در سه جهتگیریِ نظریِ علم «اخلاق اطلاعات» امروزی متجلی نموده است. جهتگیری اول را در اظهارات پرشور روبرت هاتمن (2002) میتوان سراغ گرفت:
... امروزه مؤلفانی را میبینیم که قائل به دوگانگی اخلاق فردی و حرفهای هستند. این وضعیت عجیب در همۀ حرفهها دیده میشود اما علاجپذیر است. دکترها میتوانند از انجام دادن سقطجنین اجتناب کنند، حقوقدانها میتوانند از فردی که میدانند خلافکار است، دفاع نکنند و کتابداران میتوانند تصمیم اخلاقی خود را هنگامی که با آثاری که میدانند دارای عواقب زیانبار است، بگیرند، نه اینکه طوری رفتار کنند که گویی آدم آهنی هستند (ص 12). ... اخلاقی عمل کردن عبارت است از لحاظ کردنِ قواعد اصلی، رشتۀ عمل، عواقبِ بالقوه، و سپس عمل کردن به نحو مسئولانه و پاسخگویانه (ص 13). ... قاعدهمند فکر کردن به ما کمک میکند که به سخنپردازیهای بلاغتآمیزِ سرشار از پیچیدگی و منظورهای پنهان، با نگاه جامع بنگریم. (ص 139) ... کتابداران میتوانند برای دستیابی به این قواعد، از 8 ارزش جاودانی میشل گورمن[95] تبعیت کنند که عبارت است از: نظارت، خدمت، آزادی فکری، عقلگرایی، سواد و یادگیری، برابری دسترسی، حریم خصوصی، و دموکراسی (ص 133).
این نگاه «اصولگرا» به اخلاق اطلاعات، از سوی فردی که واضع این اصطلاح است، یکی از جریانهای اصلی بهشمار میرود. توجه به فرد و حفظ او برای حفظ جامعه، همانطور که از اظهارات هاتمن پیداست، یکی از سه جریان اصلی اخلاق اطلاعات را در دنیای امروز تشکیل میدهد. بسیاری دیگر از اندیشمندان این حوزه که از دریچۀ اصول به اخلاق مینگرند، بهترین راهِ اخلاقی کردن جامعه را درونی کردن اخلاق و عمل اخلاقی در فرد و حفظ او از لغزشها میدانند. این جهتگیری، با سنتهای باستانی غرب شامل عقلانیت، آزادی فکری، حریم خصوصی و دموکراسی همراه است و جهتگیری کلّی آن، همزمان با حفظ پاکی فرد، مسائل اخلاقی اطلاعات را بیشتر، زمانیکه کنترل اطلاعات از دست «فرد» خارج میشود، بررسی میکند. جهتگیری دوم را میتوان به وضوح در اظهارات والستروم[96] (2006، ص 1) دید:
اطلاعات، تکنولوژی اطلاعات، و سیستمهای اطلاعاتی بخش جداییناپذیر جامعهاند. بنابراین، اخلاق اطلاعات مهم میشود. اخلاق اطلاعات به تعارضهای رفتاریِ اخلاق در استفاده از اطلاعات، تکنولوژیهای اطلاعاتی و سیستمهای اطلاعاتی معطوف است. ثابت شده است که رفتار اخلاقی برای بنگاهها سودمند است. ثابت شده است که رفتار غیراخلاقی باعث ضررهای معناداری میشود. برای کمک به افزایش منافع و کاهش ضررها، نظریههای اخلاقی برای کمک در راستای پیشبینی رفتارها ظهور کردهاند.
این جهتگیری مربوط به افرادی است که طرفدار «جریان آزاد اطلاعات» هستند و نگاه کاپیتالیستی، روانشناختی و تکنوکراتیک به اطلاعات دارند و از آرمانهای «جامعۀ اطلاعاتی» دفاع میکنند. از نظر آنها، جامعۀ اطلاعاتی از طریق به کارگیری ابزارهای لازم برای دسترسپذیرسازی همگانی به اطلاعات، بهترین مسیر را برای آگاهانیدن و هنجارمند کردنِ افراد برای انجام اعمال درست در جامعه طی میکند و این مسیر، راهی برای رسیدن به اصل «توسعه» و «ثبات» در جامعه است. رسیدن به «ثبات» و «توسعه» در جامعه نیازمند ایجاد فضای امن برای صاحبان سرمایه و تولیدکنندگان اطلاعات است و اخلاق اطلاعات موظّف است به همۀ مسائل اخلاقی، زمانیکه کنترل اطلاعات از دست تولیدکنندگان اطلاعات (ناشران، بنگاههای تجاری، دولت، پایگاهداران اطلاعاتی، شرکتهای فیلم و موسیقی و ...) خارج میشود، توجه کند. بنابراین، توجه عمدۀ این گروه به مسائلی چون حقّ مؤلف، مالکیت فکری، سرقت اطلاعات و امنیت اطلاعات است. در نهایت، جهتگیری سوم را که گره خورده به جنبش مسئولیت اجتماعی است، میتوان در اظهارات برند فرومان[97] (2008) یافت:
از عصر روشنگری به اینسو، ذاتِ فردِ عقلانی در سنت غرب عبارت از سوژۀ استعلایی، یا خودآگاهیای که ادراک و اندیشه را سامان میدهد، بوده است. هنگامیکه فرایندهای اطلاعاتی، آن خودآگاهی را از طریق تکهتکه کردنِ جامعۀ مراقبتی ... و تبدیل کردن آن به جامعۀ کنترلی ... دور میزند، فرد و شاخصههای فردی شامل عاطفه و قدرت فردی در حین پردازش تبدیل به دادههای ابری و جاینمای یک مودول کامپیوتری و [ابزار] کنترل فرهنگ برای خدمت به انباشت سرمایه و کنترل سیاسی میشود؛ بنابراین ما شاهد «آغاز گستردۀ سیستم جدید سلطه» (دلوز، 1995، ص 180) خواهیم بود که در آن، «اخلاق اطلاعاتِ» [مورد علاقۀ] سوژۀ استعلاییِ [برساختهشده] در عصر روشنگری، مجبور میشود با «اخلاق اطلاعات»ی که چگونگی برساخت آنها را بررسی میکند، رو در رو شود (تأکیدها از مترجم است).
در این اظهار نظر، به راحتی میتوان صفبندی میان جهتگیری دوم و سوم را نیز بهوضوح مشاهده کرد. طرفداران رویکرد سوم، بهدنبال بررسی اثرهای جامعه در اخلاقیشدن و اخلاقیزیستن افراد هستند و میخواهند بدانند که این سوژۀ اخلاقی، چگونه در مکانیسمهای اجتماعی برساخته میشود و به موجودی اخلاقی تبدیل میگردد تا منافع و مطامع خاصی را برآورده سازد. طرفداران این رویکرد، به اطلاعات به مثابة مرحلهای از مراحل هرم دانش نمینگرند، بلکه نگاه هرمنوتیکی به اطلاعات دارند. برای مثال، میتوان از نگاه کاپورو و یورلند[98] (2003) در مقالۀ «مفهوم اطلاعات» یاد کرد که در آن، به لغتشناسی تاریخی این واژه پرداختهاند و تطور معنای واژۀ in-formation را که در یونان باستان معنای ریختهگری ذهن و ساخت زیباییشناسانۀ لوگوس را داشت به information، که ابژۀ انتقال آن چیزی شده است که عقل منفک از سایر جهان تولید میکند، بررسی کردهاند. این نگاه به «اخلاق اطلاعات»، به دنبال بررسی تأثیر جامعه به فرد اخلاقی است و اینکه این فرد اخلاقی چگونه تحت سیاستهای اقتصادی و سیاسی طوری برساخته میشود که منافع کلانی را برای جامعه یا گروههای خاصی از جامعه برآورد. در این نگاه، جامعۀ موجود خود یک آرمان یا یک چیز ستودنی نیست که میبایست به هر وسیلهای حفظ شود بلکه جامعهای سرشار از تبعیض و سوگیری است که حتی «اخلاق» را نیز میتواند در جهت مطامع خاصی با خود همسو نماید.
[1]. Terrell Ward Bynu.
[2]. Milestones in the History of Information and Computer Ethics.
[3]. Computer and Information Ethics.
[4]. Thomas Froehlich.
[5]. A Brief History of Information Ethics.
[6]. Norbert Weiner.
[7]. Cybernetics.
[8]. Human Use of Human beings.
[9]. God and Golem.
[10]. Walter Maner.
[11]. Deborah Johnson.
[12]. Donn Parker.
[13]. JosephWeizenbaum.
[14]. Lociano Floridi.
[15]. Robert Hauptman.
[16]. Rafael Capurro.
[17]. Barbara J. Kostrewski.
[18]. Charles Oppenheim.
[19]. Toni Carbo.
[20]. Martha Montague Smith.
[21]. Toni Samek.
[22]. Johannes Britz.
[23]. Bernd Frohmann.
[24]. Documentary Research or Library Research.
[25]. Jamshim Uddin Aamed.
[26]. positivistic research.
[27]. Gary McCulloch.
[28]. Stephen Francoeur.
[29]. Zohayr Hayati & Rahmatollah Fattahi.
[30] . لیزا اوکانر (O’Connor Lisa) در مقالهای با عنوان «سواد اطلاعاتی بهمثابه مشروعیت حرفهای: مطالعهای انتقادی» با بررسی تاریخی و تحلیل گفتمان اسناد انجمن کتابداران آمریکا دربارۀ سواد اطلاعاتی، نشان میدهد که چطور آغاز و گسترش سواد اطلاعاتی توسط انجمن کتابداران آمریکا در نظم گفتمانی ناشران و مجموعهداران بزرگ صورتبندی گردید تا بتواند برای رشته کتابداری و اطلاعرسانی مشروعیت حرفهای کسب نموده و بازار کسب شغل و درآمد ایجاد نماید.
[31]. Robert Hauptman.
[32]. Agora.
[33]. Phallocentric.
[34]. Domini Canes.
[35] . «فوکو» در کتاب "گفتمان و حقیقت" (1390) به تبارشناسی حقیقتگویی و آزادی بیان در غرب میپردازد. از نظر او پارِسیا (parrhesia) درجۀ صفر گفتار یا نوشتار است. هر گاه همۀ آرایههای بلاغی در سخن یا گفتار فرد فرو بریزد و حقیقت، خود را «برهنه» متجلی سازد، پارسیا رخ داده است. فوکو توضیح میدهد که اصطلاح پارسیا (راستگویی، رکگویی) اولین بار در ادبیات یونان در اوریپید (407-484 پیش از میلاد) به چشم خورده است. پارسیاستس (حقیقتگو) در متون تاریخی یونان باستان دارای ویژگیهایی دانسته شده است، از جمله آن که دارای قدرت پایینتر نسبت به کسی است که به وی رکگویی میکند (خطرپذیری). دومین ویژگی بنیادی پارسیاستس، آن است که خود عامل به توصیه یا اندرز یا سخنی است که بیپرده اظهار میکند (پایبندی به عمل). سوم، سخنش خالی از بلاغت است و خود را در دیالوگ مشهود میکند (دیالوژیک). چهارم، سخن پارسیاستس، دارای کارکرد انتقادی است و حقیقتگویی، معطوف به حقایق خوشایند فرد مقابل نیست بلکه معطوف به حقایق ناخوشایند اوست (انتقاد). آخرین مشخصۀ پارسیا به زبان فوکو در متون یونان باستان آن است که در پارسیا، گفتنِ حقیقت تکلیف به شمار میآید و با آزادی همراه است (آزادی و تکلیف). پارسیاستس از سر تکلیف سخن میگوید و اگر تحت فشار، زور یا شکنجه حقیقت را بگوید، سخن او پارسیائی نخواهد بود.
[36]. Jerald Beilby.
[37]. International Center for Information Ethics (ICIE).
[38]. fiction question.
[39]. Burgess, J. T. F.
[40] . در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، در ایتالیا داستانهایی که عشق و جنایت را بهتصویر میکشید به گیالو (giallo) (انگلیسی: یِلو yellow) مشهور بود زیرا این دست رمانها معمولاً جلد زرد رنگ داشتند. اصطلاح «کتابهای زرد» که در میان ملل مختلف از جمله ایران متداول شده، زادۀ این اتفاق است.
[41]. pulp fiction.
[42]. Ditzion.
[43]. Burgess.
[44]. Beadle dime.
[45]. Martyn Lyons.
[46]. Catherine Sheldrick Ross.
[47]. Justin Winsor.
[48]. William Stevenson.
[49]. Allegheny.
[50]. Jesse Shera.
[51]. Michael Harris.
[52]. Lora Dee Garrison.
[53]. Arthur E. Bostwick.
[54] . شخصیت اول بسیاری از این رمانها، زنان مستقل، سرکش و ماجراجویی بودند که بعضاً کنترل و عاملیت عشق و جنایت را در اختیار داشتند و در برخی مواقع بهجای اینکه «ابژه» عشق و جنایت باشند، «سوژه» آن به شمار میرفتند.
[55]. Harris & Spiegler.
[56] . این عبارت، عنوان کتابی است از وِین ویگاند (Wayne Wiegand) با عنوان «An Active Instrument for Propaganda: The American Public Library During World War 1» که در آن درباره فعالیتهای تبلیغاتی و آوازهگرانۀ کتابداران در طول جنگ جهانی اول، مفصل سخن گفته شده است.
[57]. Library War Services.
[58]. Barbara Murray.
[59]. Katherine B. Murphy.
[60]. Mary Niles Maack.
[61]. Committee for Public Information.
[62]. Frankie J. Barker.
[63]. Villasca Public Library.
[64]. Library War Service: The Situation and the Apportunity (1919). Bulletin of the American Library Association, Vol. 13, No. 1 (March), pp. 1-4.
[65]. Herbert Putnam.
[66]. Enlarged Program.
[67]. Library Bill of Rights.
[68]. library neutrality.
[69]. Roth Brown.
[70]. Louise S. Robbins.
[71]. Office of Strategic Services (OSS).
[72]. Central Intelligence Agency (CIA).
[73]. World Encyclopedia of Library and Information Services
[74] . شرا در صفحۀ 501 مقالۀ «College Library of The Future» میگوید: «امروز بیمارگونه است که ما ساکت پشت میز امانت بنشینیم، به آرامی کتابهای مورد امانت را بدهیم و پس بگیریم و صف بیشمار دانشجویان را بشماریم، و با ملایمت به اعتقاد راسخمان مبنی بر «بیطرفی دانشگاهی» پای بفشریم. یک روز صبح بسیار آشفته از خواب برخواهیم خواست و خواهیم دید که تبدیل به نگهبانان ناخواسته و بیچارۀ پروپاگاندای فاشیستها شدهایم».
[75]. Antonia Helen D. Samek (Toni Samek).
[76]. Intellectual Freedom and social Responsibility: An Ethos of American Librarianship 1967-1973.
[77]. Librarian’s Social Responsibility.
[78]. Social Responsibility Round Table (SSRT).
[79]. Activities Committee on New Directions for ALA (ACONDA).
[80]. Social Activists.
[81]. David Berninghausen.
[82]. Library Journal.
[83]. Antithesis in Librarianship: Social Responsibility vs. Library Bill of Rights.
[84]. Ethical Challenges in Librarianship.
[85]. Informationethos und Informationethik.
[86]. Martha Montague Smith.
[87]. Christians.
[88]. Alerton Park Institute.
[89]. information ethics in complicated age.
[90]. Rutgers Symposium.
[91]. The Information Environment: A Reader.
[92]. Walker.
[93]. Journal of Information Ethics.
[94]. Dennis N. Ocholla, Omwoyo Bosire Onyancha, Johannes Britz.
[95]. Michael Gorman.
[96]. Kent A. Walstrom.
[97]. Bernd Frohmann.
[98]. Birger HjØrland.