نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه یزد
2 دانشجوی کارشناسی ارشد علم سنجی دانشگاه یزد
3 گروه علم اطلاعات ودانش شناسی دانشگاه پیام نور
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه و بیان مسئله
یکی از اهداف حوزههای سنجشی در علم اطلاعات و دانششناسی، کشف الگوهاست. همکاری علمی به عنوان یک رفتار اجتماعی، تابع یک الگوی رفتاری بر پایة نظریه انسجام اجتماعی است. ارتباط با سایر افراد یک سرمایة اجتماعی شمرده میشود. افراد یک اجتماع، مانند یک اجتماع علمی را میتوان از لحاظ وضعیت ارتباطی، به افراد دارای ارتباط بالا و ارتباط پایین تقسیم کرد. در اثر ارتباط بین نویسندگانی که به صورت مشترک آثار خود را منتشر میکنند، شبکهای اجتماعی شکل میگیرد. این ارتباطها میتواند سبب ایجاد سرمایة اجتماعی و بهرهوری گردد. بهرهوری را که از همنویسندگی به دست میآید، میتوان با سرمایة اجتماعی که از تعامل با سایر پژوهشگران حاصل میشود، تبیین کرد. دو نظریه در جامعهشناسی وجود دارد که منابع سرمایه اجتماعی، در ساختار اجتماعی را تبیین میکنند. یکی از این نظریهها را «کولمن»[1] در سال 1988 ارائه کرده است. نظریة کولمن ثابت کرد سرمایه اجتماعی اساساً از انسجامی ناشی میشود که اعتماد و همکاری میان افراد را تسهیل میکند. نظریة دیگر را «برت»[2] در سال 1992 ارائه کرد. این نظریه حاکی از این است که سرمایة اجتماعی از فرصت واسطهگری[3] بین گرههای مختلف شبکه به وجود میآید. مفهوم سرمایه اجتماعی از آن رو اهمیت دارد که سود حاصل از همنویسندگی را تبیین میکند. همنویسندگی یک رابطه اجتماعی است و میتواند سرمایهای در نظر گرفته شود که سبب شکلگیری گنجینهای از منابع[4] میشود (کوژابکوا[5]، 2012).
سنجههای مرتبط با تحلیل شبکههای اجتماعی، اطلاعات سودمندی را در اختیار افراد میگذارد که از آن میتوان برای الگوبرداری از افراد موفق و سیاستگذاری بهره برد. در ادامه، به برخی از کارکردهای تحلیل شبکههای اجتماعی همنویسندگی اشاره میشود.
در تحلیل شبکههای اجتماعی، اصطلاحی به نام «گسست ساختاری» وجود دارد. گسست به این اشاره دارد که وجود هر گره یا عضو از شبکه، چقدر در پیوند دادن بین دیگران مؤثر است. «برت» (2004) در پژوهش خود متوجه شد در یک ساختار اجتماعی افرادی که نزدیک گسستها قرار دارند، احتمال زیادی دارد که ایدههای خوبی داشته باشند. او بیان کرد افرادی که شبکههای آنها، گسستهای ساختاری بین گروهها را پُر میکند، زودتر از دیگران به انواع گستردهای از اطلاعات دسترسی پیدا میکنند و تجربة تفسیر اطلاعات در سراسر گرهها را به دست میآورند. آنان همچنین از مزیّت کشف و توسعه فرصتهای ارزشمند برخوردارند و بر چگونگی مبادله مفید اطلاعات تسلط دارند. از این رو، قادرند زودتر و گستردهتر ببینند و اطلاعات را در سراسر گروهها تفسیر کنند (به نقل از جانسن و دیگران، 2010). با توجه به مطالب گفته شده، مسئله پژوهش حاضر این است که اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران به عنوان کسانی که بالقوه میتوانند واسطة بین پژوهشگران این حوزه باشند، چگونه توانستهاند از مزیّت این نقش خود در بالا بردن تولیدات علمیشان در مجلات علمی فارسی بهره ببرند. به عبارتی، بین همنویسندگی و فراوانی مقالات آنها چه رابطهای وجود دارد. همچنین، کدام نوع از ارتباطهای بین پژوهشگران سبب تولید بروندادهای پژوهشی بیشتری میگردد.
هدفهای پژوهش
هدف اصلی پژوهش حاضر، مطالعة ارتباط بین سنجههای همنویسندگی و فراوانی مشارکت افراد در نوشتن مقالات فارسی در شبکه همنویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران در مجلات علمی مصوب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه آزاد است.
فرضیههای پژوهش
برای حل مسئله پژوهش، به نظر میرسد آزمون فرضیههای زیر میتواند مؤثر باشد:
1. بین رتبة یک فرد و فراوانی مشارکت وی در نوشن مقاله برای مجلات فارسی در شبکه نویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران، رابطه وجود دارد.
2. بین مرکزیت رتبهای فریمن یک فرد و فراوانی مشارکت وی در نوشن مقاله برای مجلههای فارسی در شبکه نویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران، رابطه وجود دارد.
3. بین مرکزیت رتبهای بوناسیک یک فرد با ضریب ضعف منفی و فراوانی مشارکت وی در نوشن مقاله برای مجلات فارسی در شبکة نویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران چه رابطهای وجود دارد.
4. بین تراکم شبکه فردی هر نویسنده و فراوانی مشارکت وی در نوشتن مقاله برای مجلات فارسی در شبکه نویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران چه رابطهای وجود دارد.
پیشینة پژوهش
همنویسندگی، یکی از ملموسترین و مستندترین شکلهای همکاری علمی است. اغلب میتوان جنبههای گوناگون همکاریهای علمی را از طریق تحلیل شبکههای همنویسندگی و با استفاده از روشهای کتابسنجی، ردیابی کرد (گلنزل و شوبرت[6]، 2004). همکاری علمی یک پدیدة پیچیده اجتماعی در پژوهش است که به صورت نظاممند از سال 1960 م مورد مطالعه قرار گرفته است. سرمایه زیاد، کارهای گروهی، تغییرالگوهای ارتباطاتی و افزایش تحرکپذیری دانشمندان، عوامل تأثیرگذار بر افزایش همکاریهای علمی شمرده میشوند. این عوامل، انگیزهای برای همکاری در حوزههای کم هزینه مانند ریاضیات محض و پژوهشهای نظری در علوم اجتماعی است.
سادهترین پاسخ به این پرسش که چرا پژوهشگران با هم همکاری میکنند، این است که کار کردن با دیگران کیفیت آثار تولیدی آنان را بهبود میبخشد. شواهدی در متون وجود دارد که نشان میدهد، بین همکاری و کیفیت ارتباط وجود دارد. به علاوه، با توجه به پیدایش حوزههای بین رشتهای و گسترش سریع علوم، یک فرد به تنهایی قادر نخواهد بود در بخشهای ریزتر و فرعی یک حوزة علمی اشراف کافی داشته باشد. این امر نیز به نوبة خود سبب میشود گرایش نویسندگان به سمت کارهای مشترک افزایش یابد. در این راستا، گرایش افراد به سمت نویسندگان کلیدی و هسته، بسیار بیشتر از سایر نویسندگان است. نویسندگانی که در شبکههای اجتماعی نقش محوری داشته و در مرکزیت عاملها قرار دارند، موقعیت مهمتری دارند و سایر پژوهشگران نسبت به همکاری با آنها در تولید آثار علمی مشترک، تمایل بیشتری نشان میدهند. شناسایی این نویسندگان تأثیرگذار و ساختارهای موجود در شبکههای همنویسندگی، به سایر پژوهشگران کمک خواهد کرد تا با انتخاب راهبردهای مناسب، بهتر بتوانند راهبرد خاص همنویسندگی خود را انتخاب کنند (هارت، 2000). پژوهشهای متعددی به بررسی همکاری علمی به طور خاص و تحلیل شبکههای همنویسندگی با استفاده از سنجههای مرکزیت و همچنین بحث ارتباطهای بین پژوهشگران پرداختهاند که در ادامه به تعدادی از مواد مرتبط با این پژوهش، اشاره میشود.
«گرنوتر»[7] (1983) اثری با موضوع قدرت ارتباطات ضعیف نگاشت. او اثر خود را با بحثی در باب ماهیت ارتباطات قوی، ضعیف و نبود این ارتباطات آغاز نمود. وی استدلال کرد که به هر میزان ارتباط میان دو فرد قویتر باشد، اطلاعات مشترک و مشابه بیشتری خواهند داشت و بنابراین جزئی از یک شبکۀ اجتماعی خواهند بود. به اعتقاد وی، شبکۀ اجتماعی هر فرد از ارتباطات ضعیف و نیرومند تشکیل یافته اما تنها ارتباطات ضعیف هستند که به عنوان پیوند یا پلی برای برقراری ارتباط با دیگر شبکههای اجتماعی به کار میروند. وی بر مبنای دفعات تماس میان فراهمآورنده و دریافتکنندۀ اطلاعات، به تعیین ضعیف یا نیرومند بودن نوع ارتباطات پرداخت. «گرنوتر» (1983) دادهها را به این شکل تفسیر نمود که در اغلب موارد، اطلاعاتی که از رابطهای ضعیف فراهم شده بود، به تغییری در زندگی فرد انجامید. این پژوهش نشان داد ارتباطات ضعیف کانالهایی هستند که از طریق آنها ایدهها، تأثیرات و اطلاعاتی که از نظر اجتماعی از فرد دور میباشند، به وی انتقال می یابند.
پژوهش «پیرسون و دیگران» (2003) نشان داد مقالات همنویسندهای سیاهة مأخذ طولانیتری نسبت به مقالات تکنویسندهای دارند. به علاوه، تعداد مأخذ با تعداد همنویسندهها رشد میکند. تعداد استنادهایی که هر مقاله دریافت میکند، همبستگی قوی با تعداد همنویسندهها دارد. این تأثیر به خصوص اگر نویسندگان از کشورهای مختلفی با هم همکاری داشته باشند، ملموستر است (نقل از گلنزل و شوارتز، 2009).
«فرج پهلو» (2004) در مطالعهای با عنوان «همکاری میان متخصصان و دانشمندان کتابداری و اطلاعرسانی» آثار گروهی از نویسندگان ایرانی این حوزه در چهار مجله تخصصی فارسی طی سالهای 2002-2001 را بررسی کرد با این هدف که دامنة تلاشهای این نویسندگان را در تولید و انتقال دانش و اطلاعات به جامعه مشخص و نویسندگان، دانشگاهها و مجلههایی را که بیشترین همکاری گروهی را داشتهاند، معرفی کند. یافتههای حاصل از این پژوهش نشان داد از مجموع 168 مقالة موجود، تنها 23 مقاله (14%) حاصل همکاری گروهی 41 نویسنده بوده است که میانگین 043/2 نفر برای تعداد نویسندگان در هر مقاله به دست آمده است که نشان دهندة پایین بودن میزان همکاری گروهی بین نویسندگان ایرانی این حوزه است.
«هو، کرشمر و لیو»[8] (2008) ساختار شبکههای همکاری علمی در علمسنجی در سطح افراد را با استفاده از دادههای کتابشناختی تمام مقالات منتشر شده در مجلة بینالمللی علمسنجی بین سالهای 1978 تا 2004، بررسی کردند. نتایج پژوهش آنان نشان داد شبکه استحکام کافی ندارد و شبکة همکاری در حوزة علمسنجی خیلی گسسته بوده است. آنان همچنین سنجش مرکزیت را برای هر نویسنده انجام دادند. نتایج نشان داد «گلنزل» نویسندة مرکزی در کل شبکه بر اساس بالاترین مرکزیت رتبه، بینابینی و نزدیکی است. این موضوع نشان میدهد که وی تأثیرگذارترین فرد در این حوزه است. با در نظر گرفتن شبکههای فرعی، پژوهشگران 32 نویسنده مرکزی را شناسایی کردند. همچنین، با تحلیل همبستگی، پژوهشگران متوجه شدند همبستگی مثبت و معناداری بین بروندادهای نویسندگان و سنجش مرکزیت وجود دارد که معلوم میکند بیشتر نویسندگان پرکار، در حوزة علمسنجی در شبکة همکاری نیز فعال میباشند (هو، کرشمر و لیو، 2008).
نتایج «هیل»[9] (2008) دربارة اعضای هیئت علمی رشتههای علوم کامپیوتر در دانشگاههای اصلی آمریکا نشان داد بین بهرهوری و نمرة مرکزیت، رابطة مثبت وجود دارد.
«جانسن، گورتز و هیدلار» (2010) در پژوهش خود روابط بین تولید دانش و ساختار شبکههای پژوهشی را در دو حوزۀ علمی (علوم قدیم و علوم جدید) بررسی کردند و به این موضوع پرداختند که تولید دانش رابطۀ مثبت یا منفی با انواع مختلف ساختارهای شبکه اجتماعی دارد. این پژوهشگران تأثیر ساختار شبکه در کارآیی با تمرکز بر روی بروندادهای علمی پژوهشگران دو حوزۀ علمی فیزیک نجومی (علوم قدیم) و علوم نانو (علوم جدید) را بررسی کردند. نتایج پژوهش نشان داد حوزههای دانشگاهی دانش را به روشهای متفاوتی تولید میکنند و درون آن حوزهها انواع مختلفی از شبکهها به عنوان محرکی برای تولید دانش عمل میکنند. نتایج آنها نشان داد پژوهشگران میتوانند در علوم جدید همانند علم نانو تولیدات بیشتری داشته باشند. زمانی که گسستهای ساختاری بیشتری در شبکههای پژوهشی آنها وجود دارد، در حوزهای مانند فیزیک نجومی، تأثیر معکوس است، هر چه گسستهای ساختاری در شبکه کمتر باشد، پژوهشگران تولید بیشتری خواهند داشت. آنها توانستند در پژوهش خود نشان دهند که ساختار شبکه به خودی خود نمیتواند کارآیی را تعیین کند (چنان که بارت پیشنهاد کرده بود) اما تأثیر آن زمینه است که کارآیی را مشخص میکند و در پژوهش آنها این زمینه، حوزههای علمی خاص است.
«بادار، هایت و بادیر»[10] (2012) در پژوهش خود رابطۀ مرکزیت شبکۀ همنویسندگی (رتبه، نزدیکی و بینابینی) با کارآمدی پژوهشی پژوهشگران شیمی را در پاکستان بررسی کردند. نتایج آنها نشان داد بین مرکزیت رتبه و نزدیکی و کارآمدی، رابطۀ معناداری وجود دارد.
«وانگ[11] و همکاران» در مطالعهای شکلهای همکاری علمی حوزة محاسبات اجتماعی را با استفاده از رویکرد تحلیل شبکة اجتماعی بررسی کردند. نتایج بیانگر آن بود که همکاری علمی در بین محققان و مؤسسات این حوزه رواج دارد و در سطح مؤسسهای یا فردی بهرهوری علمی نسبتاً مؤثر بوده و همکاران فعال، اغلب انتقالدهندگان دانش بودند (وانگ و همکاران، 2012).
«سهیلی، خادمی و منصوری» (2014) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین نمرۀ بهرهوری پژوهش علم اطلاعات با تمامی سنجههای مرکزیت رابطه معناداری وجود دارد و این سنجهها میتوانند حدود 48% متغیر بهرهوری را پیشبینی کنند.
«دانش و همکاران» (1388) در پژوهشی تمامی مقالههای منتشر شده در حوزة کتابداری و اطلاعرسانی در پایگاه امرالد در سالهای 2003 تا 2008 را بررسی کردند. نتایج تحلیل دادهها حاکی از آن بود که 8320 مقاله با همکاری 10760 پژوهشگر منتشر شده است. میانگین ضریب همکاری بین پژوهشگران حوزة کتابداری و اطلاعرسانی نیز 08/0 بوده است. در رابطه با مسئلة اصلی مقاله، یعنی وجود رابطه بین تولید علم و میزان مشارکت پژوهشگران این رشته، رابطة معناداری بین این دو متغیر وجود ندارد. بررسی نتایج نشان میدهد که با وجود اهمیت و ضرورت انجام فعالیتهای پژوهشی به صورت مشترک که سبب افزایش کیفیت آنها میشود، در رشتة کتابداری و اطلاعرسانی ضریب مشارکت گروهی بین پژوهشگران بسیار پایین است و بالطبع، پژوهشگران این حوزه علاقة چندانی به نوشتن مقالات به صورت گروهی ندارند.
«عصاره و همکاران» (1391) با استفاده از تحلیل شبکه اجتماعی همنویسندگی، سنجۀ مرکزیت را در مجلات علم اطلاعات بررسی کردند. نتایج آنها نشان داد تراکم این شبکه پایین و از یک مجله به مجله دیگر متفاوت است.
روششناسی پژوهش
ماهیت این پژوهش توصیفی است و از جنبۀ نحوه گردآوری اطلاعات، از دسته پژوهشهای تحلیل اسنادی به شمار میآید. اطلاعات به دست آمده با فنّ تحلیل شبکههای اجتماعی، تحلیل شدند. 1469 مقالۀ متمایز از جستجوی نام 192 نفر از اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی در مطالب مجلات علمی مصوّب در بانک اطلاعات نشریات کشور (مگ ایران) در آبان 1392 گردآوری شد. قدیمیترین تاریخ نشر مربوط به سال 1377 و جدیدترین آن مربوط به سال 1392 است. اسامی دانشگاههای دارای گروه علم اطلاعات و دانششناسی، از دفترچۀ راهنمای انتخاب رشته آزمون سراسری سالهای 90 و 91 و دفترچه راهنمای انتخاب رشته دانشگاه آزاد اسلامی سال 1390 و 1391 به دست آمد. علاوه برآن، اعضای هیئت علمی پژوهشی و آموزشی نیز استخراج شد. اعتبارسنجی دفترچه سنجش و وبسایت دانشگاهها و مراکز از طریق نظرخواهی از چند متخصص، ابزار مناسب و برتر تشخیص داده شدند. اعتبارسنجی این که جستجو در بانک اطلاعات نشریات کشور (مگ ایران) چه میزان از مقالات علمی و پژوهشی و ترویجی اعضای هیئت علمی را بازیابی کرده است، از 1% افراد پرسیده شد که درست بود. البته سخن سردبیر و ترجمهها از این بین حذف شد. پس از جستجو در بانک اطلاعات نشریات کشور (مگ ایران) مشخص شد در شبکه همنویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران، جمعاً 1062 نفر (اعضای هیئت علمی و همکارانشان) وجود دارند. مقالات از نتایج جستجو با امکانات موجود در مجموعه مایکروسافت آفیس استخراج و سپس با استفاده از امکانات نرمافزار راور ماتریس[12] یکدستسازی شدند و ماتریس همرخدادی آنها نیز از نرمافزار راور ماتریس ایجاد گردید. سنجههای مرکزیت از طریق یوسی آی نت اندازهگیری شد و نقشۀ مربوط به نرمافزار با نت دراو ترسیم گردید. روش تجزیه و تحلیل آماری از طریق آزمون همبستگی، با استفاده از نرم افزار Excell انجام گرفت.
یافتههای پژوهش
تصویر 1، روابط موجود در شبکۀ همنویسندگی پژوهشگران حوزۀ علم اطلاعات و دانششناسی ایران در مجلات فارسی را نشان میدهد. اساس این نقشه، سنجه مرکزیت بینابینی است. سنجه مرکزیت بینابینی نشانگر نقشی است که افراد بر روی جریان اطلاعات بین دیگران دارند. از این رو، افرادی که به عنوان واسطه برای جریان اطلاعات عمل میکنند،T نمرات بینابینی بالایی خواهند داشت. برای درک بهتر و وضوح بیشتر، تصویر2 نیز ارائه شده که در آن افراد پیرامون شبکه حذف گردیدهاند.
[1]. Coleman.
[2]. Burt.
[3]. Brokerage.
[4]. the stock of resources.
[5]. Kuzhabekova.
[6]. Glänzel & Schubert.
[7]. Granovetter.
[8]. Hou, Kretschmer & Liu.
[9]. Hill.
[10]. Badar, Hite & Badir.
[11]. Wang.
در تصویر 1 و 2، دایرهها نشانگر افراد بوده و خطوط نیز نحوۀ ارتباط بین آنها را نشان میدهد. در این تصاویر، قطر دایره نشان دهندۀ میزان مرکزیت بینابینی هر فرد نسبت به سایر افراد حاضر در شبکه است، به گونهای که افراد دارای مرکزیت بالاتر، دایرههایی قطورتر دارند. برای جلوگیری از شلوغی نقشهها، تنها نام کسانی آشکار شده است که مرکزیت بالاتری دارند. نکته دیگری که میتوان از این نقشه برداشت کرد، میزان مرکزیت نزدیکی افراد است. کسانی که از لحاظ مکانی در مرکز شبکه قرار گرفتهاند، احتمالاً دارای مرکزیت نزدیکی بالاتری هستند و افرادی که در پیرامون شبکه هستند، این سنجه مرکزیت در آنها پایینتر است. نکتۀ دیگر این که، نزدیکی افراد به یکدیگر (از لحاظ مکانی) در شبکه، نشانگر نزدیکی آنها به یکدیگر است.
در نقشۀ 2، روابط موجود در شبکۀ اجتماعی همنویسندگی پژوهشگران ایرانی بر اساس سنجۀ مرکزیت بینابینی، نمایش داده شده است. بینابینی به عنوان سنجش، تأثیری است که افراد بر روی جریان اطلاعات بین دیگران دارند. افرادی که بهعنوان واسطه برای جریان اطلاعات عمل میکنند، نمرههای بینابینی بالایی خواهند داشت. چنان که در این نقشه مشخص است «عصاره» دارای بالاترین مرکزیت بینابینی است. «حری، حریری، فتاحی، کوکبی و دیانی» نیز از سنجه بینابینی بالایی برخوردارند و این افراد با دایرههای بزرگتر در داخل نقشه مشخص میباشند.
به طور کلی، نقشآفرینانی همانند «عصاره، حری، فتاحی» و مانند آن که نمرۀ مرکزیت بالاتری دارند، از فرصتها و جایگزینهای بیشتری نسبت به سایر نقش آفرینان برخوردار هستند. این نقشآفرینان، گرههای بیشتر و فرصتهای بیشتری نیز دارند چون انتخابهای بیشتری دارند. این استقلال آنها را مستقل و به نقشآفرین خاص وابسته نمیکند. این افراد همچنین موقعیتهای ممتازی دارند، زیرا گرههای زیادی دارند. از این رو، کمتر به افراد دیگر وابستهاند. آنها به بیشتر منابع شبکه به طور کل دسترسی دارند و قادرند بیشتر منابع درون شبکه را فرا بخوانند (عصاره و دیگران، 1391).
یافتۀ دیگر این پژوهش، رابطه بین فراوانی مشارکت یک نویسنده در نوشتن مقالات فارسی و رتبه او در شبکۀ همنویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران است.
در تصویر 3 و 4، نویسندگان بر اساس فراوانی مشارکت در نوشتن مقاله تنظیم شدند. محور افقی، نشان از مقام هر فرد از نظر تعداد مقاله و محور عمودی نشانگر فراوانی مشارکت وی در نوشتن مقاله است. پس از تعیین همبستگی بین این دو متغیر، دو توزیع لگاریتمی مختلف با دو شیب منفی متفاوت مشاهده شد. اولی مربوط به نویسندگانی است که در نوشتن یک تا نه مقاله مشارکت دارند و بعدی مربوط به نویسندگان دارای بیش از 10 مقاله است. در تصویر 2، شیب کاهش (Ln(x)88/12) سه برابر تصویر1 (Ln(x)402/1)، است. بنابراین، افراد شبکۀ مورد مطالعه را از جنبه فراوانی مشارکت در نوشتن مقاله، میتوان به دو دستۀ پرکار (مشارکت در 10 مقاله و بیشتر) و کمکار (مشارکت در 9 مقاله و کمتر) تقسیم کرد.
جدول 1. سهم نویسندگان پرکار در تولید مقالههای علمی
نام نویسنده |
تعداد مقاله |
نام نویسنده |
تعداد مقاله |
نام نویسنده |
تعداد مقاله |
فریده عصاره |
70 |
علیرضا نوروزی |
21 |
علی ولی نژاد |
13 |
عباس حری |
51 |
یزدان منصوریان |
21 |
فرشته سپهر |
13 |
نجلا حریری |
50 |
فریبرز خسروی |
20 |
میترا پشوتنی زاده |
13 |
احمد شعبانی |
43 |
کیوان کوشا |
20 |
نادر نقشینه |
13 |
زاهد بیگدلی |
41 |
زهرا اباذری |
19 |
جواد قاضی میرسعید |
12 |
رحمتالله فتاحی |
39 |
فاطمه فهیم نیا |
19 |
حمید کشاورز |
12 |
مرتضی کوکبی |
39 |
زهره میرحسینی |
18 |
فیروزه زارع فراشبندی |
12 |
عبدالحسین فرجپهلو |
35 |
صدیقه محمداسماعیل |
18 |
محمد صادق ضیایی |
12 |
نرگس نشاط |
34 |
محسن نوکاریزی |
18 |
محمدرضا قانع |
12 |
سعید رضایی شریف آبادی |
33 |
سعید غفاری |
17 |
نصرت ریاحی نیا |
12 |
عبدالرسول جوکار |
33 |
غلامرضا حیدری |
17 |
هادی شریف مقدم |
12 |
محمدرضا داورپناه |
32 |
امیررضا اصنافی |
16 |
حمزه علی نورمحمدی |
11 |
مهری پریرخ |
31 |
حسن اشرفی ریزی |
16 |
حمیدرضا جمالی مهموئی |
11 |
محمد حسنزاده |
30 |
رقیه اسکروچی |
16 |
شکوه تفرشی |
11 |
غلامرضا فدایی |
28 |
شعله ارسطوپور |
16 |
عاطفه شریف |
11 |
فرامرز سهیلی |
28 |
فاطمه زندیان |
15 |
فریدون آزاده |
11 |
محمدحسین دیانی |
28 |
فرشید دانش |
15 |
مرضیه سیامک |
11 |
جعفر مهراد |
27 |
محمدامین عرفان منش |
15 |
حسین وکیلی مفرد |
10 |
عبدالرضا نوروزی چاکلی |
27 |
هاجر ستوده |
15 |
سعیده ابراهیمی |
10 |
فهیمه بابالحوائجی |
26 |
رسول زوارقی |
14 |
غلامرضا امیرخانی |
10 |
علیرضا اسفندیاریمقدم |
25 |
مظفر چشمه سهرابی |
14 |
لیلا مکتبی فرد |
10 |
فاطمه نوشینفرد |
23 |
امیر غائبی |
13 |
محسن حاجی زین العابدینی |
10 |
مهدی محمدی |
22 |
حافظ محمد حسن زاده |
13 |
میترا صمیعی |
10 |
اسدالله آزاد |
21 |
|
|
|
|
جدول 1، به ترتیب فراوانی سهم هر یک از نویسندگان پرکار شبکه در تولید مقاله تنظیم و تصویر 4 بر اساس دادههای این جدول ترسیم گردیده است. چنان که تصاویر 1 و 2 نشان میدهد، این اسامی مرکزیت بینابینی بالایی دارند که نشان از یک رابطه بین مرکزیت بینابینی و سهم افراد در نوشتن مقالات دارد. این افراد عملاً پر نفوذترین نویسندگان از بین 30% نویسندهای هستند که دارای نفوذ در شبکه بوده و نقش محوری در تولید مقاله در حوزه علم اطلاعات و دانششناسی دارند.
قابل توجه این که اگر نویسندگان دارای مرکزیت بینابینی صفر، از این شبکه حذف شوند، تنها نزدیک به 30% نویسندگان باقی میمانند؛ به این معنا که نزدیک به 70% از اعضای 1062 نفری شبکه، اگر از شبکه حذف شوند، هیچ گسستی در شبکه ایجاد نمیشود، زیرا تأثیری در پیونددهندگی ساختار شبکه ندارند. اینها در عمل، کسانی بودهاند که بر حسب اتفاق، مثلاً استخراج مقاله از پایاننامه، به نوشتن مقاله روی آوردهاند و دیگر ادامه ندادهاند. در نهایت اینکه، همانگونه که در جدول مشخص است «عصاره» با 70 مقاله در رتبه اول و «حری» و «حریری» به ترتیب با 51 و 50 مقاله به ترتیب در رتبههای دوم و سوم قرار دارند.
یافتۀ دیگر، رابطه بین مرکزیت رتبۀ فریمن هر فرد در شبکۀ نویسندگان اعضای هیئت علمی رشتۀ علم اطلاعات و دانششناسی ایران و فراوانی مشارکت وی در تدوین مقالات را نشان میدهد.
تصویر 5 یک رابطۀ خطی بین مرکزیت رتبۀ فریمن هر فرد و فراوانی مشارکت وی در تدوین مقالات را نشان میدهد. ضریب رشد این رابطه برابر با 9312/0 است؛ به این معنا که با افزوده شدن یک نفر به شبکۀ هم نویسندگان یک فرد، 9312/0 مقاله به آثار او افزوده میشود.
یکی از سنجههای تأثیرگذار بر فراوانی مشارکت افراد در تدوین مقاله، وضعیت همکاران آنها در شبکه است. مرکزیت رتبۀ بوناسیک میتواند در این خصوص پاسخگو باشد. از این رو، رابطه بین مرکزیت رتبۀ بوناسیک هر نویسنده در شبکه نویسندگان اعضای هیئت علمی رشته علم اطلاعات و دانششناسی و فراوانی مشارکت آنها در تدوین مقالات فارسی، مورد مطالعه قرار گرفت.
تصویر 6 یک رابطۀ نمایی مثبت بین مرکزیت رتبۀ بوناسیک هر فرد (B=-5/0) و فراوانی مشارکت وی در تدوین مقالات فارسی را نشان میدهد؛ یعنی در بیشتر موارد، کسانیکه موفق بودهاند فراوانی مشارکت خود را در تولید مقالات بالا ببرند، آنهایی بودهاند که همنویسندگانشان ارتباط ضعیفی با دیگران داشتهاند.
در پاسخ به پرسش دیگر پژوهش، رابطه بین تراکم شبکه خصوصی[1] هر نویسنده در شبکه اعضای هیئت علمی رشته علم اطلاعات و دانششناسی ایران با فراوانی مشارکت وی در تدوین مقالات تولید شده، سنجیده شد.
تصویر 3 نشان میدهد بین تراکم شبکۀ خصوصی هر نویسنده و فراوانی مشارکت وی در تدوین مقالات فارسی، یک رابطۀ توانی با توان 64/1- وجود دارد؛ به این معنا که با افزایش فراوانی مقالات هر فرد، تراکم شبکۀ خصوصی وی کاهش می یابد.
بحث و نتیجهگیری
نویسندگانی را که در شبکۀ همنویسندگی مقالات فارسی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران قرار دارند، میتوان به دو دستۀ کمکار و پرکار تقسیم کرد. شیب نسبتاً کمتر در رابطه بین فراوانی مقالات نویسندگان دارای 9 مقاله و کمتر نشان میدهد بیرون رفتن از این گروه و تبدیل به نویسندۀ پرکار شدن، به تلاش کمتری نیاز دارد تا این که یک نفر بخواهد در گروه نویسندگان پرکار، مقام خود را از نظر فراوانی مشارکت در تدوین مقالات بالا ببرد. به عبارتی، رقابت بین نویسندگان پرکار نسبتاً بیشتر است؛ یعنی کار هر نویسنده، برای بالا بردن رتبۀ خود در شبکه نویسندگان از یک رتبه به رتبۀ بالاتر مرتباً سختتر میشود، زیرا اختلاف وی با نفر قبلی خود از نظر تعداد مقاله با بالا رفتن رتبه افزایش مییابد. برای مثال، در گروه نویسندگان دارای مقالۀ بیشتر، فرد دارای رتبه 14 برای رسیدن به رتبه 13 باید تعداد 95/0 مقاله و برای رسیدن از رتبه 5 به رتبه 4 ، تعداد 87/2 اثر به مقالات خود بیفزاید.
بر اساس یافتۀ دیگر، تعداد همنویسندگان یک فرد در شبکه، عامل تعیینکنندهای در فراوانی مقالات وی است. طبق یافتهها، هر فرد توانسته است با افزودن یک نفر به شبکه خود، تعداد 9/0 مقاله به سوابق خود بیفزاید. این یافته، نتایج «هو، کرشمر و لیو» (2008) را تأیید کند. نتایج آنها نشان داد همبستگی مثبت و معناداری بین بروندادهای نویسندگان و سنجه مرکزیت وجود دارد که معلوم میکند بیشتر نویسندگان پرکار، در حوزۀ علمسنجی در شبکه همکاری نیز فعال میباشند. همچنین، نتایج «هیل» (2008) در این زمینه با این نتایج مطابقت دارد. نتایج وی نشان داد بین بهرهوری و نمره مرکزیت در علوم کامپیوتر در آمریکا رابطه مثبت وجود دارد. همچنین نتایج «بادار، هایت و بادیر» (2012) را تأیید میکند. نتایج آنها نشان داد بین مرکزیت رتبه و نزدیکی و کارآمدی پژوهشگران حوزۀ شیمی پاکستان رابطه وجود دارد. همچنین، نتایج «سهیلی، خادمی و منصوری» (2014) را نیز تأیید میکند. نتایج آنها نشان داد بین کل نمرههای مرکزیت با بهرهوری پژوهشگران علم اطلاعات در پایگاه تامپسون رویترز رابطۀ معناداری وجود دارد.
رابطه بین انسجام شبکه خصوصی و همچنین مرکزیت رتبۀ بوناسیک با ضریب ضعف منفی (β=-0.5) هر فرد با فراوانی مشارکت وی در تولید مقاله نشان داد در بیشتر موارد، افرادی که شبکه خصوصی سستتری دارند و همکارانشان ارتباط کمتری با دیگران دارند، تعداد مقالاتشان بیشتر است. کسانی که چنین وضعیتی دارند، از نظر نقش ساختاری در شبکه اهمیت بسزایی دارند و در صورت نبود آنها، شبکه از هم گسسته میشود. لذا از نگاه مفهوم گسست ساختاری، نقش پیونددهندگی بالایی بین اعضای شبکه دارند. ارتباط ضعیف بین گروهها در شبکههای اجتماعی، باعث ایجاد گسستهایی در ساختار شبکه میگردد. این گسستها در ساختار اجتماعی ـ یا سادهتر گسستهای ساختاری ـ برای فردی که این گسستها را پر میکند، مزیّت رقابتی دارد. بنابراین، علاوه بر این که گسستهای ساختاری فرصتهایی برای جریان اطلاعات بین افراد هستند (برت، 2002) این امتیاز را برای کسانی به وجود میآورد که خود از این نقش منتفع شوند.
به علاوه، شخصی که گسستهای ساختاری را به هم پیوند میدهد، افرادی را به هم متصل میکند که در غیر این صورت نمیتوانستند به همدیگر دسترسی داشته باشند و از این رو به واسطه خدمت کردن به عنوان نقش پیوند دهنده، قدرت و نفوذ بهدست میآورد. هر چه فرد در معرض تماسهای متعدد قرار بگیرد، سبب رؤیتپذیری بیشتر وی میشود و در نتیجه شانس بیشتری خواهد داشت تا در زمان مناسب برای آن فراخوانده شود و اطلاعات مفید خیلی زود به وی خواهد رسید. بنابراین، مزیت رقابتی دریافت خواهد کرد (برت، 1992). این مزایا همچنین با بهرهگیری از راه حلهای نوآورانۀ ناشی از سرمایۀ اجتماعی، به دست میآید (برت، 2000).
در پژوهش حاضر «عصاره، حری، فتاحی و کوکبی» که چنین نقشی پیدا میکنند، از مزیّت بالا رفتن فراوانی مقالات قدرت و نفوذ زیادی در این شبکه برخوردارند، به طوری که اگر از شبکه جدا شوند، شبکه دارای گسستهای ساختاری خواهد شد و انسجام شبکه از بین خواهد رفت. همچنین، این افراد احتمالا افراد وابسته به خود را به سوی گرایش موضوعی خود سوق میدهند.
نتایج این پژوهش برخلاف نظریۀ کولمن (1998) است. وی معتقد است سرمایۀ اجتماعی اساساً از انسجام ناشی میشود و این انسجام است که اعتماد و همکاری بین افراد را تسهیل مینماید. سرمایه اجتماعی در جوامع منسجم از طریق فرایندهایی همانند ایجاد تعهدات، انتظارها و قابلیت اعتماد، ایجاد کانالهایی برای اطلاعات و تنظیم هنجارهایی که بهوسیلۀ ضمانتهای اجرایی کارآمد حمایت میشوند، به وجود میآید. در ارتباط با شبکههای همنویسندگی، انسجام ممکن است در گروه کوچکی از همنویسندهها وجود داشتهباشد؛ گروهی که بهطور منظم مقالههایی را با هم مینویسند. بهرهوری پژوهشی بیشتری ممکن است در چنین گروههایی رخ دهد، زیرا اعضای گروه همدیگر را میشناسند، نقاط قوّت و نقاط ضعف همدیگر را میدانند و میتوانند به طور کارآمدی مسئولیتهایشان را تقسیم کنند. همچنین، میتوانند در تحقق یک کار معیّن به قضاوت همدیگر اعتماد کنند. بنابراین، در زمان و تلاشهایشان در فرایند بررسی متقابل، صرفهجویی میشود. افزون بر این، عضویت در چرخهای که بسیار به هم پیوند خورده و دارای هنجارهای ارتباطی غیررسمی است، از سوء استفادۀ افراد جلوگیری و رفتار سودمند متقابل را تشویق میکند، همانند استناد به آثار همدیگر در انتشاراتشان.
یافتههای پژوهش حاضر با نقد دیدگاه کولمن توسط «گرانوتر»[1]، «پورتس»[2] (1998) «برت» (2000) و «بارون[3] و دیگران» (2000) همخوانی دارد. این نویسندگان معتقدند انسجام که به عنوان گرههای قوی مورد اشاره قرار میگیرد، اشکالاتی دارد، انعطافپذیری کمتری دارد و ابتکار را از بین میبرد. همچنین تلاش، بودجه و زمان بیشتری برای نگهداری نیاز دارد. علاوه بر این موارد، گرههای قوی زمانی سبب سرمایۀ اجتماعی میشوند که از ثبات نسبی برخوردار باشند و هر گاه بازیگر جدیدی به ساختار اجتماعی اضافه میشود، ثبات آنها کاهش مییابد. به عنوان جایگزینی برای تفسیر «کولمن» (1988)، «برت» (1992) پیشنهاد کرد سرمایه اجتماعی از فرصتهای واسطهای که توسط گرههای متعدد ضعیف ایجاد میگردد، منتج میشود. شخصی که یک شبکه خصوصی، با گرههای ضعیف دارد، بسیاری از گسستهای ساختاری را متصل میکند، جایی که گرههای بالقوه وجود ندارد. در نتیجه، ساختار شبکه پر از ارتباطهای غیر تکراری، بجای همپوشانی، ارزش افزوده ایجاد میکند (برت، 1992). یک شبکۀ خصوصی با گرههای ضعیف، مزایای زیادی را مشخص میکند. گرههای مبسوطی دارد که به افراد فرصت میدهد تا برای دسترسی بهتر به اطلاعات، افراد مختلف و سرمایههای مادی، سایر افراد و فرصتها، گسستهای ساختاری را به هم پیوند بدهد. متغیر وابسته در پژوهش حاضر میزان مشارکت هر شخص از شبکۀ همنویسندگی اعضای هیئت علمی علم اطلاعات و دانششناسی ایران در تدوین مقاله برای مجلات علمی فارسی است. چند متغیر که میتواند بر این متغیر تأثیرگذار باشد، مورد توجه قرار گرفت. سنجش رابطه بین آن متغیرها نشان داد هر فرد که شبکه خصوصیاش بزرگتر، انسجام شبکه او کمتر و با نویسندگان دارای مرکزیت رتبهای پایینتری همنویسنده شده است، مشارکت بیشتری در تدوین مقاله دارد.
پیشنهادهای پژوهش
1. پیشنهاد میشود پژوهشگران حوزۀ علم اطلاعات و دانششناسی ایران تیمهای پژوهشی خود را شکل دهند تا نقش آنها در ترسیم شبکههای علمی پررنگتر گردد.
2. پیشنهاد میشود پژوهشگران این حوزه، دانشمندانی همچون «عصاره، حری، فتاحی» را الگوی خود قرار دهند و از تجربۀ آنها در قالب کارگاههای آموزشی، ارائه سخنرانی و ... استفاده کنند.