نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکترای علوم کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه تهران
2 استاد گروه علوم کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
. مقدمه
اطلاعات[1] به واژهای فراگیر در عصر حاضر بدل شده است. از محافل و مجالس علمی گرفته تا رسانههای همگانی و از مجلههای علمی ـ پژوهشی گرفته تا مجلههای عامهپسند، میتوان نشانی از بحث دربارة اطلاعات یا پدیدههای مرتبط با آن از قبیل فناوریهای اطلاعاتی، جامعة اطلاعاتی و ... جستجو کرد. از اینجاست که پرسش از ماهیت و چیستی اطلاعات، ضرورت می یابد. در پاسخ به این پرسش، تعریفهای متعددی از اطلاعات ارائه شده است. گفته شده چند صد تعریف از واژة اطلاعات وجود دارد (میدوز، 1383، 29). این مسئله مبیّن این واقعیت است که اطلاعات مفهومی پیچیده است که افراد مختلف به طرق گوناگون از آن استفاده میکنند. کثرت استعمال واژة اطلاعات در بسترها و حوزههای گوناگون، معنای آن را پیچیدهتر کرده و بر ابهامهای پیرامون آن افزوده است. کثرت ابهام دربارة ماهیت اطلاعات، نیاز به پرسش از چیستی آن را ضروری ساخته است.
از جمله متفکرانی که درصدد برآمده اند از منظری فلسفی به پرسش از ماهیت اطلاعات پاسخ گویند، «رافائل کاپورو»[2] است. کاپورو در سال 1954 در شهر مونتویدئو (در اروگوئه) متولد شد. او در سال 1970 موفق به اخذ درجة کارشناسی فلسفه از کالج ماکسیمو دانشگاه سالوادور(در بوئنوس آیرس آرژانتین) شد؛ سپس به آلمان رفت و در سال 1973 از «مؤسسة آموزش حرفه ای سندآمائی[3]» در شهر فرانکفورت دیپلم سندآمائی گرفت.[4] او در سال 75-1974 به عنوان عضو محقق در «ادارة مرکزی سندآمائی انرژی هسته ای»[5] مشغول به کار شد و بدین ترتیب عملاً درگیر مباحث مربوط به دانش اطلاعرسانی گردید و علایق فلسفیاش با مسائل مربوط به اطلاعات پیوند خورد.
کاپورو در سال 1978 از دانشگاه دوسلدورف آلمان دکترای فلسفه گرفت و از پایاننامهاش با عنوان «اطلاعات» دفاع کرد. او در این اثر سیر مفهوم اطلاعات را در تاریخ غرب، از یونان باستان تا دوره مدرن، بررسی کرده است. کاپورو پنج سال (از1980 تا 1985) در «مرکز اطلاعات علمی کارلزروهه[6]» فعالیت داشت. در سال 1989 ارزشیابی تدریس پسادکتریاش[7] در «فلسفة عملی» (اخلاق) را در دانشگاه اشتوتگارت به پایان رساند. عنوان رساله اش در این دوره «هرمنوتیک اطلاعات علمی[8]» بود.
وی از سال 1986 تا کنون استاد مدیریت اطلاعات و اخلاق اطلاع رسانی در «مدرسة عالی رسانههای اشتوتگارت[9]» بوده است. همچنین از سال 1987 تا 2004 به ارائة درس گفتارهایی در مؤسسة فلسفة دانشگاه اشتوتگارت پرداخته است. او در فاصلة سالهای 2003 تا 2005 به عنوان استاد مدعو به تدریس در گروه کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه ایلی نویز ایالات متحدة آمریکا مشغول بود. دیگر فعالیتها و سِمَتهای او، عبارتند از:
1. بنیانگذار «مرکز بینالمللی اخلاق اطلاع رسانی[10]» در سال 1999 و مدیریت آن از ابتدا تا کنون.
2. عضو مؤسس «شبکة جهانی تکنولوژی[11]» از سال 2002 تا کنون.
3. عضو «گروه اروپایی اخلاق در علم و فناوریهای نوین[12]» از 2001 تا 2004.
4. عضو «مرکز مطالعات و تحقیقات پیشرفته دربارة فناوریها و جامعة اطلاعاتی و ارتباطی[13]» دانشگاه سالزبورگ اتریش.
5. عضو «گروه مشورتی اخلاق نانو[14]» از سال 2006 تا کنون.
6. عضو ارشد حوزة اخلاق اطلاع رسانی در «مرکز تحقیق دربارة سیاست اطلاعاتی[15]» واقع در مدرسة مطالعات اطلاعاتی دانشگاه ویسکانسین- میلواکی[16] ایالات متحده.
7. عضو «پروژة تحقیقاتی اروپایی اخلاق و روبوتیک[17]» از 2005 تا 2007.
8. سردبیر «بررسی بین المللی اخلاق اطلاعرسانی[18]» از سال 2004 تا کنون.
9. ویراستار همکار مجلة «اخلاق نانو»[19].
10. عضو هیئت داوران «مجلة اطلاعات، ارتباطات و اخلاق در جامعه[20]».
11. عضو شورای سردبیری مجلة «سیبرنتیک و شناخت بشری[21]».
چنانکه ملاحظه میشود، حوزههای تحصیل، تدریس، تحقیق و فعالیت کاپورو عمدتاً شامل دانش اطلاع رسانی، اخلاق اطلاع رسانی، اخلاق زیستی[22]، مدیریت اطلاعات، فلسفة رسانهها[23] و هرمنوتیک است.
کاپورو در فضای فکری ـ فلسفی آلمان در دهة 1970 زیسته است که جو غالب آن فلسفة پدیدارشناسی و هرمنوتیک بوده و این در آثار و آرای او کاملاً مشهود است. او از افکار متفکر آلمانی، «مارتین هایدگر» اثر پذیرفته است. این تأثیر در طرح رهیافت هرمنوتیکی او به اطلاعات و اخلاق اطلاع رسانی به وضوح پیداست. آرای «هانس- گئورگ گادامر» نیز بر کاپورو تأثیر تعیین کننده ای داشته است. از دیگر متفکرانی که بر افکار وی تأثیر داشتهاند، می توان به فیلسوفان فرانسوی، «امانوئل لویناس» و «میشل فوکو» و جامعهشناس آلمانی، «نیکلاس لومان»[24] اشاره کرد.
2. نسبت اطلاع و پیام
یکی از مسائل مهم و مورد اهتمام کاپوروت، نسبت اطلاع و پیام است. وی در این باره معتقد است این دو با هم ارتباط دارند، اما شباهتی با هم ندارند:
مقصود از مکانیسم عرضه ـ که برای اولین بار توسط «کارپاتشوف»[29] در علوم طبیعی مطرح گردید- عرضة معنی در فضاهای اجتماعی است. اطلاعات چیزی نیست که در جهان خارج موجود باشد، بلکه نتیجة یک انتخاب درون یک سیستم، بر مبنای یک عرضة معنا (پیامرسانی) است. معنای پیام در ضمن فرایند تفسیر، به اطلاعات بدل میشود (کاپورو، a2003؛ b2003؛ 2007). کاپورو در طرح این نظریه، به تفکر «نیکلاس لومان» نظر داشته است. لومان بر مبنای نظریة سیستمهای خودمختار[30]، به شرح و بسط مفهوم مورد نظر خود از اطلاعات پرداخته است. او بین نظامهای زیستی و اجتماعی تمایز قایل میشود. نظامهای اجتماعی مؤسَّس بر معنی[31] هستند. در مورد نظامهای زیستی، خودمختاری به معنی تکثیر خودبخود[32] است. معنا از رهگذر تفاوتهای پردازشی[33] ایجاد می شود و این بدان جهت ممکن است که یک عرضة معنا[34] یا پیامرسانی وجود دارد که میتوان از آن انتخاب کرد. پس اطلاع، رخدادی است که بین تفاوتها ارتباط برقرار می کند. فهم[35]تفاوت بین عرضة معنی و انتخاب (اطلاع) است. وحدت بین عرضة معنی، اطلاع و فهم عبارت از ارتباطات است (کاپورو و یورلند، 2003).
کاپورو نیز به پیروی از لومان، بین إنباء(پیام رسانی)، اطلاع و فهم، به عنوان سه ساحت ارتباطات در نظام اجتماعی، تفاوت قایل میشود:
ـ إنباء ارائة چیزی است که در یک نظام اجتماعی، بالقوه معنادار است.
ـ اطلاع فرایند انتخاب معنا، از امکانهای مختلفی است که از طریق فرایند إنباء عرضه میشود.
ـ فهم یگانگی معنای انتخاب شده با نظام اجتماعی است (کاپورو، a2003).
چنانکه گفته شد، اینها مراتب امر واحد (ارتباطات در یک نظام اجتماعی) اند و نمیتوان بین آنها مرزگذاری مشخص و تمایز ماهوی قایل شد. بر این اساس، کاپورو قایل شدن نسبت سلسله مراتبی بین داده، اطلاع و معرفت را مورد نقد قرار می دهد. نظرگاه شایعی دربارة داده، اطلاع و معرفت وجود دارد و آن اینکه اینها در نظامی سلسله مراتبی با هم نسبت مییابند؛ بدین ترتیب که دادهها مادة خام اطلاعات و اطلاعات مادة خام معرفت دانسته میشود. نقد کاپورو بر این بصیرت هرمنوتیکی مبتنی است که چیزی به اسم داده یا امر وقوعی ناب[36] وجود ندارد، زیرا هرگونه تجربه و معرفت بشری جهت دار و متحیز است[37]. به عقیدة کاپورو، در مواردی که از بازیابی اطلاعات یا مدیریت و سازماندهی معرفت سخن می گوییم، باید متذکر باشیم که از معرفتِ سودار[38] سخن میگوییم که به تفسیر (فهم) نیاز دارد تا بخشی از یک سیستم اجتماعی شود. به عبارت دیگر، معرفت باید به عنوان یک پیام ارائه گردد (عرضة معنا) تا از طریق فرایند انتخاب، اطلاع بخش شود. اطلاعات در طی یک انباشتِ خطی[39] به معرفت تبدیل نمیشود. دانش اطلاعرسانی در این معنا، یک گرایشِ اجتماعی دارد. دانش اطلاعرسانی، به عنوان یک حوزة مطالعاتی هرمنوتیکی- بلاغی باید معرفت را در یک وضع انحیازی خاص و محدود به افق یک عالم خاص مطالعه کند[40] و در نظر آوَرَد که چه نوع پیامی به یک بستر اجتماعی خاص مربوط است. این در تقابل با ایدة اطلاعات- به مثابة- «چیز» است که توسط باکلند طرح شد. اطلاعات، چیز(شیء) نیست. «تاداشی تاکنوشی» که از برقراری دیالوگ بین تفکر کاپورو و تفکر ژاپنی در آیین ذِن دفاع می کند، مقایسة جالبی انجام داده است:
«کاپورو به تمایزهای(وجودشناختی) بین مونو[41] و کوتو[42] یا بین واقعیت[43] و تحقق[44]، آنچنان که توسط بین کیمورا[45]، روانکاو و متفکر ژاپنی، طرح شده، علاقهمند است. «کیمورا» واژةواقعیت را به جوهر و تحقق را به رخداد[46] یک چیز مربوط میداند. او متذکر میشود که در زبان ژاپنی مونو و کوتو را بدین صورت استعمال می کنند که مونو به وجودِ خارجی اشیا راجع است، در حالی که کوتو به آنچه رخ میدهد، دلالت دارد. عالَم، کلیت آن چیزی است که رخ می دهد، نه کلیت اشیا. همچنین اگزیستانس یا افعال من و تو، مونو نیست، بلکه کوتوست، یعنی آنها در تفکر ژاپنی، جوهر نیستند. کاپورو معتقد است این برای تفکر دربارة مسألهای که او آن را متافیزیک اطلاعات- در مقابل وجودشناسی اطلاعات- میخواند، یعنی تعارض بین اطلاعات- به مثابه- چیز (اصطلاح مایکل باکلند) و اطلاعات- به مثابه- رخداد(اصطلاح کاپورو برای اشاره به رخدادگی[47] در معنای هایدگری از پدیدار) یا بین اطلاعات- به مثابه- مونو و اطلاعات- به مثابه- کوتو، اهمیت دارد»(تاکنوشی، 2004، ص 7).
اطلاعات، رخدادِ شناسایی در یک وضع انحیازی خاص است. بر این اساس، دانش اطلاعرسانی به مطالعة پدیدار إنباء به عنوان بخشی از پدیدار ارتباط میپردازد. دانش اطلاعرسانی، مطالعة ساحتهای سه گانة عرضة معنا، انتخاب و فهم است. بدین ترتیب، دانش اطلاعرسانی، همان «انجلتیک»[48] یا «علم الانباء» است (کاپورو، 2007).
3. تفاوت اطلاع در مرتبة انسانی با اطلاع در مرتبة ناانسانی
کاپورو دربارة تفاوت اطلاع در مراتب انسانی و ناانسانی، به معنای اصیل واژة information برمیگردد. در مرتبهای مانند دی.اِن.اِی. انتقال اطلاعات به اعطای صورت به ماده راجع است؛ یعنی می توانیم بگوییم که یک سلول یا کلاً یک سیستم زنده، بر مبنای انتخاب پیام به منظور تعیین صورتش، in-form شده است. «کارل فریدریش فون وایتسزاکر»[49]، از دانشمندان فیزیک، می گوید که مفهوم مدرن information طریقی جدید برای پرسش از آن چیزی است که افلاطون و ارسطو آن را صورت (ایدوس[= ] در لسان افلاطون و مورفه[= μορφή] در لسان ارسطو) مینامیدند. اما بین information در معنی افلاطونی آن یعنی تخصص [=μέθεξις] و معنای مدرن آن تفاوتی وجود دارد و آن اینکه نزد افلاطون، صورتها مشمول صیرورت نیستند، اما بر اساس نظرگاه تطورانگارانة مدرن، صورتها در افق زمان تطور مییابند. بدین ترتیب، میتوان گفت که زیست به گونهای نشانهای[50]، بر مبنایی اطلاعاتی و انبائی جریان دارد. یک سلول خود را از طریق فرایندهای انبائی میسازد که امکان ارائة اطلاعات، یا به عبارت دیگر، ارائة صورت- به مثابة- پیام[51] را برایش فراهم می کنند تا خود را in-form کند. به عبارت دیگر، پدیدارهای پیامی در مرتبة زیستی، فرایندهای تولید صورت[52]اند (کاپورو، a2003). کاپورو اطلاع در مرتبة زیستی را معناشناسی شیء شده[53] مینامد و آن را در تقابل با وجه اگزیستانسیال اطلاع، که خاص انسان است قرار می دهد. او در توضیح این معنای، از تفکر «کوئیچیرو ماتسونو»[54]، دانشمند زیست شناس، بهره می گیرد.
طبق نظر ماتسونو، بین ارتباطات در مرتبة انسانی و ارتباطات در مرتبة ناانسانی نوعی تمایز وجود دارد که به مسئلة در زمان بودن[55] راجع است. او می گوید:
«خلاصة موجز فولکز[56] و تد[57] یک بار دیگر مرا به یاد موضوع تکراری مربوط به بحث مهم تفاوت دینامیک های در زمانی[58] و دینامیکهای از زمانی[59] انداخت. من اخیراً این فرصت را داشتم که حدوداً یک ماه هر صبح و شام در کنار یک نوزاد چهارده ماهه باشم. البته او تکلم نمی کند، اما در انجام کاری که به آن راغب است، بسیار تیز و بُز است. او گلابی را بسیار بیشتر از سیب دوست دارد. او هرگز در خوردن یک قطعه گلابی پوست کنده، وقتی که هم گلابی و هم سیب داخل بشقاب باشد، تردید نمی کند. وقتی که دهانش پر از گلابیِ آبدار است، اگر من تمام قطعه های پوست کندة گلابی را هم بخورم، متوجه نمی شود. اما هنگامی که از خوردن یک قطعه گلابی فارغ می شود و مبادرت به خوردن قطعه گلابی دیگری می کند و در می یابد که هیچ گلابی دیگری در بشقاب نمانده است، عصبانی می شود. این اتفاق باز مرا متوجه این واقعیت ساده کرد که دینامیکهای از زمانی، تجربی ترند. حتی اگر کسی درک روشنی از چیستی زمان نداشته باشد، تجربة پدیدارهای زمانی[60] یا دینامیکهای از زمانی، در صورت نبودِ مانع، اتفاق میافتد. با وجود این، مسئله در مورد کسانی که قادر به تکلمند، پیچیدهتر است. آنهایی که ساختار گزارههای زمان حال[61] را بدیهی میپندارند، پیش برداشتی[62] دربارة زمان (به منزلة معیاری راجع به اینکه زمان حال اساساً چیست؟) دارند. یکی از ابزارهای رایج در این جهت، زنجیرة مکان- زمان است. از لحاظ نظری، ممکن است این امر صحیح جلوه کند. اما از لحاظ تجربی چنین نیست. نوزاد مورد اشارة ما، کاملاً به اختلال و ناپیوستگی بین کار در حال انجام(گلابی در دهانش) و کار تکمیل شده (آمادگی برای برداشتن قطعة دیگر) واکنش نشان داد؛ بی آنکه از جانب زمینة عامی که در گزارة زمان حال بدان ارجاع داده می شود (کسی همة گلابیهای داخل بشقاب را میخورد) متأثر شده باشد (ماتسونو، نقل در: کاپورو، a2003).
وقتی دینامیکها را در زمان مشاهده میکنیم (زمان حال ساده)، در جایگاه یک مشاهدهگرِ بیطرف و ابژکتیو قرار می گیریم و مشاهدة ما روش شناختی است و به همان طریقی روی میدهد که برای مثال یک دی.اِن.اِی. میخواهد سلولی را in-form کند، یا وقتی که نحوة گلابی خوردن آن کودک را مشاهده می کنیم. چنین مشاهده ای مربوط به آن چیزی است که در چارچوب ابژکتیو زنجیرة زمان- مکان رخ می دهد. این نگاه، نگاه از هیچ جا[= nowhere] است. این نگاهی بیرونی است. در مقابلِ این نگاهِ ابژکتیوِ بیرونی، نگاهِ هرمنوتیکی درونی قرار دارد که نگاه اکنون- اینجا [= now-here] است و ما با دینامیکهای اززمانی (زمان حال استمراری) مواجهیم (کاپورو، a2003).
اگر فرایند کارهای این کودک را از زاویة بازسازی آنچه در زمان حال استمراری، یعنی در یک وضع انحیازی خاص، روی می دهد تفسیر کنیم، با چه چیز مواجه می شویم؟ پاسخ این است که فرایندی ضمنی را خواهیم دید که در آن، چیزی به گونهای متفاوت از چیز دیگر (گلابی به جای سیب) فهم می شود. همچنین درمییابیم که از بین چند امکان، انتخابی صورت گرفته است. این مثالی از هرمنوتیک اگزیستانسیال هایدگر است. کودک مورد اشارة ما، یک هرمنوتیک کلیدی یا قابلیت عملی دارد که همان قدرت انتخاب از بین امکانهای متعدد است؛ بی آنکه تأمل زبانی صریحی دربارة آنچه عملاً[63] انجام می دهد، داشته باشد. این همان ساختاری است که هایدگر در اثر مهمش، «وجود و زمان[64]»، توصیف کرده است. هایدگر تأکید می کند که مقدم بر هر گونه تفسیر نظری و ابژکتیو از شناخت بشری، اگزیستانس انسان با این واقعیت مشخص می شود که هم اکنون در افقی از انتخابها به طور عملی به وضعیتهای انحیازی خاصی اهتمام دارد. انتخابهای ما بر پیش فهمی از نیازهای اگزیستانسیال ما مبتنی هستند؛ از قبیل نیاز به خوردن و انتخابِ خوردن چیزی که برای مثال در مورد کودک فوق، لذتبخشتر از سیب است. معنی اصلی تفهم، همین توانایی پاسخ به امکانها یا، می توانیم بگوییم، توانایی پاسخ به پیامهاست. به عبارت دیگر، قابلیت مخاطب قرار گرفتن توسط چیزی، این قابلیت را به ما داده است تا با ایجاد شبکة خاصی مطابق با نیازهایمان- که هایدگر آن را عالَم می نامد- به خلق صورتهای زندگانی[65] بپردازیم. کاری که آن کودک میکند، صِرفِ خوردن یک قطعه گلابی نیست، بلکه با لحاظ داشتن اینکه گلابی بهتر از سیب است، دست به انتخاب میزند. او در گیر و دار فهم پراگماتیک است؛ یعنی در جایگاه یک مشاهدهگرِ خنثی نیست، بلکه در وضعیت انحیازی ساختن زندگانیاش است. البته او با فاصله گرفتن از این موقعیتِ زیسته، میتواند تفسیری زبانی (بر فرض قدرت تکلم) از آن ارائه کند (کاپورو، a2003).
اولویت فهم هرمنوتیکی یا پراگماتیک بر تفسیر نظری، برای هایدگر یک اصل موضوعه است. کودک مورد اشارة ما برای تفهم به کلمات نیازی ندارد. اما چرا تفسیر کلامی و گزاره ای صریح پیش میآید؟ به علت اینکه بسیاری اوقات با اختلال در کارمان مواجه می شویم که به واسطة آن، انتظارهایمان برآورده نمیشود یا چیزی به غلط و بر خلاف نیاز ما روی می دهد. در مثالی که ذکر کردیم، کودک وقتی هیچ گلابی- یا حتی سیبی- در بشقاب نمی یابد، خشمگین میشود. این احساسی قوی است که (بر فرض قدرت تکلم) به بیانها[66] و پرسشهایی دربارة علت اختلال می انجامد. به عبارت دیگر، منظر دانندگی چگونه[67](حیث تودستیِ ابزاری) به منظر دانندگی چه چیز[68] (حیث فرادستیِ نظری) تغییر می یابد (کاپورو، a2003):
(1) وضعیت انحیازی پیش فهم (نیاز) انتخاب
وضعیت انحیازی . . .
. . .
یا به گونهای عامتر و با جرح و تعدیل طرح محرک/ پاسخ:
(2) پیام مکانیسم عرضه پاسخ
پیام . . .
. . .
به:
(3) دانندگی چگونه اختلا ل تفسیر دانندگی چه چیز
دانندگی چگونه . . .
. . .
خلاصه کنم: اطلاعات در سیستمهای فیزیکی و زیستی تابع دینامیکهای درزمانی و ابژکتیو است، اما در انسان که واجد اگزیستانس است، اطلاع تابع دینامیکهای اززمانی و هرمنوتیکی است.[69]
4. نگاه هرمنوتیکی به بازیابی اطلاعات
نگاه هرمنوتیکی کاپورو به بازیابی اطلاعات در تقابل با مدلهای معهودِ رفتار اطلاعاتی عقلانی[70] است. مطابق نظر کاپورو، بازیابی اطلاعات، دستیابیِ مطابق با واقع به سیستم اطلاعاتیای که ـ به مثابة معرفت ابژکتیو[71] ـ به گونهای عقلانی (راسیونال) سازماندهی شده است، نیست. سیستمهای اطلاعاتی، بازتاب پیش فهمهای ایجادکنندگان یا وضعیتهای انحیازی محیط بر آنهایند و کاربران یا جستجوگران با گرفتن اطلاعات و معنی، در واقع پیش فرضهای خود را به سیستم طرح اندازی میکنند. ما میتوانیم این تحرکات را به منزلة فرایندهای هرمنوتیکی بدانیم. اگرچه ممکن است رده بندیهای کتابخانهای یا اصطلاحنامههای پایگاههای اطلاعاتی، سیستمهای بستهای به نظر برسند، اما در واقع آنها منعکسکنندة پیشفهمها یا افقهای معانی خاصی هستند. این گونه نیست که نرمافزارها و سختافزارهای رایانهای یا هر نوع رسانة اطلاعرسانی و محتوای آن توسط افرادی مستقل از فرادهشهای زندگانی ایجاد شده باشد. در واقع، دلالتها یا نحوة وجود اطلاعات و فناوری اطلاعاتی در جامعه به گونه ای وجودشناختی تعیین می شود که بر افقهایی که از پیش فهمهای آنها شکل گرفتهاند، مبتنی است. به علاوه این، پیشفهمها به هیچ وجه فردی نیستند، بلکه رفتارهای جمعی همراه با دیگران در یک عالَمِ مشترکند (تاکنوشی، 2004، ص 3).
در نظر کاپورو، اطلاعات صورت معرفت در پایان مدرنیته است. وقتی معرفت نسبت به انسان حالت بیرونی و ازخودبیگانه یافت و قِطاعی شد، به اطلاعات مبدل می شود. اطلاعات حاصل قطاعی سازی[72] معرفت است. در ایجاد یک پایگاه اطلاعاتی، مثلاً یک پایگاه اطلاعاتی کتابشناختی، قطاعی سازی معرفت و ذخیره سازی آن، امکان ظهور نظرگاه های تفسیری گوناگون را فراهم می کند. این وضعیت را می توان به کمک اصطلاحاتی شبیه به آنچه هایدگر برای تحلیل ساختار فهم به کار برد، توصیف کرد: زمینة مفهومی مشترک یا پیش داشت، نظرگاهی خاص یا پیش دید و واژگان متناسب با آن دو یا پیش برداشت. کسی که قصد دارد پایگاهی اطلاعاتی را میخواهد ایجاد کند، باید حوزة معرفت را از قبل تعریف کند که معمولاً این کار توسط یک طرح ردهبندی صورت میگیرد. واژگان این حوزة معرفتی در اصطلاحنامه عینیت مییابد. توصیف کتابشناختی، چکیده، توصیفگرها و کدهای ردهبندی بازنمایی کننده سندهای قابل جستجو هستند. این بازنمایی با اتکا به پیش فهمِ عینیت یافته در اصطلاحنامهها، طرحهای رده بندی و ... که به جامعة کاربران مربوطند، صورت میگیرد. وقتی پایگاه دادهها در یک سیستم پیاده شد، ما از یک طرف این پیش فهم عینیت یافته را داریم و از طرف دیگر، تفسیر کننده یا جستجوکننده یا کاربر را. بر این اساس، میتوانیم به نحوی هرمنوتیکی، فرایند ذخیره و بازیابی اطلاعات را همچون صورت بندی نسبت بین فتوح اگزیستانسیالِ عالَم کاربر، افق باز و اجتماعی پیش فهم او و افق ثابت سیستم لحاظ کنیم. فرایند جستجوی اطلاعات اساساً فرایندی تفسیری است که با عالم زیستة کاربر و عالم زیستة مردمی که انواع اصطلاحات زبانی را در اصطلاحنامهها، کلیدواژهها و طرحهای ردهبندی ذخیره میکنند و بدین ترتیب افقپیش فهمشان را عینیت می بخشند، سر و کار دارد (کاپورو، 2000).
در تولید اطلاعات علمی[73]، که به نحو اخص موضوع مطالعة دانش اطلاعرسانی است، سه پارامتر اساسی مدخلیت دارد:
الف) جوامع حرفهای[74]: تولید کنندگان و کاربران اطلاعات، افرادی ایزوله و محصور در خود نیستند، بلکه به جوامع حرفه ای تعلق دارند. علایق مشترک عملی و نظری در جامعة حرفهای است که افق پیش فهم ایشان را میسازد. این افق مشترک، به شبکة روابط بین افراد تعلق دارد. پس مسائل و پرسشها به طرق گوناگون در پیوند با ساختار اگزیستانسیال و نظام دِلالی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، جغرافیایی، زبانی و ... است. یکی از هدفهای دانش اطلاعرسانی، مطالعة کاربران است. کاربران را نباید اتمها یا مونادهایی دانست که هیچ پنجره ای به بیرون ندارند، بلکه باید متذکر بود که آنها اعضای جوامع حرفهایاند (کاپورو، 1985).
ب) حوزه های تخصصی تحقیق یا فعالیت[75]: حوزه های تخصصی تحقیق یا فعالیت، با جوامع حرفه ای و پیش فهمهای آنها همبسته است. ما رشتهها یا موضوعات را مورد تحقیق قرار نمیدهیم، بلکه دربارة مسائل تحقیق میکنیم و همان گونه که امور وقوعی آغشته به نظریهاند و به نحو ناب قابل مشاهده نیستند، مسائل نیز به چارچوبهای خاصی از نظریهها، عقاید، نسبتها، علایق و ... مربوطند. هر حوزة تخصصی به یک بازی زبانی خاص دلالت دارد. این بازیهای زبانی در طراحی طرحهای ردهبندی، پایگاههای اطلاعاتی، قواعد نمایهسازی و ... مد نظر قرار میگیرند (کاپورو، 1985).
ج) ارتباطهای حرفهای[76]: ارتباطهای حرفه ای قوام دهندة افق انتظارها[77] در جوامع حرفهای و حوزههای تخصصی تحقیق یا فعالیت است. ارتباط یعنی دسترس پذیرسازی عمومی معرفت. اطلاع به این دسترس پذیرسازی بالقوه ارجاع دارد. اطلاع عبارت است از معرفت، به اعتبار قابلیت مخابره و تبادلِ آن (کاپورو، 1985).
بر این اساس، میتوان گفت پایگاههای اطلاعاتی، طرحهای ردهبندی، روشهای نمایهسازی و ... منوط و مشروط به افق معانی عالم زیستة جوامع حرفهای سازنده و به کار برندة آنهایند؛ لذا هر پایگاه اطلاعاتی را میتوان دارای جهتگیریها و پیشداوریهای خاصی دانست. پایگاههای اطلاعاتی به هیچ وجه خنثی و بیطرف نیستند، بلکه در خدمت غایتهای بلاغی و گفتمان خاصیاند. پس پایگاههای اطلاعاتی، نوعی افق معنا را نمایندگی میکنند، درست همانگونه که «گادامر» در تفسیر متون، از افق تاریخی با اگزیستانسیال سخن میگوید. در سوی دیگر، جستجوکنندة اطلاعات یا کاربر را داریم که او نیز به افق تاریخی خاص خود سخن میگوید. آنچه در تعامل کاربر با سیستم اطلاعاتی رخ میدهد، دیالوگ است که به امتزاج افقها میانجامد. این امتزاج افقها درپیوند با پیش فهم حاکم بر کاربر است[78]. تأکید می شود که پیش فهم، مربوط به سوژه نیست، بلکه عبارت است از افق معانی عالمِ زیستهای که محیط بر فرد است و لذا نباید آن را با وضع ذهنی فرد در پارادایم شناختی اشتباه گرفت(به عنوان نمونه، اینگورسن که از هرمنوتیکی بودن بازیابی اطلاعات دم میزند، چنین اشتباهی را مرتکب شده است). موفقیت در طراحی سیستمهای اطلاعاتی، به نزدیکی هرچه بیشتر آنها به پیش فهم کاربر وابسته است؛ مثلاً محدود کردن دامنه یک پایگاه اطلاعاتی به جامعة حرفهای یا حوزة تخصصی تحقیق و فعالیت. در بررسی مسئلة ربط نیز باید این عالممندی و وضع انحیازی کاربر را به شمار آورد. مسئلة ربط نه مربوط به کیفیت سیستم اطلاعاتی است و نه مربوط به ذهنیت کاربر، بلکه مربوط به عالم زیستة کاربر و امتزاج افق حاکم بر سیستم با افق حاکم بر کاربر است(کاپورو، 1985).
با بیان[79] بخشی از عالم یک جامعه در یک سیستم اطلاعاتی، کاربر می تواند سؤالها و زمینة پیش فهم خود را با آن تطبیق دهد. دیالوگ بین کاربر و سیستم، صورتی خاص از دور هرمنوتیکی[80] است. دور هرمنوتیکی به فرایند فهم، به عنوان یک فرایند پویای امتزاج افقها راجع است که در آن، گزارهها همچون پاسخهایی به پرسشها لحاظ شده اند. پرسشها برخاسته از یک پیش فهمند. پیش فهم، نتیجة پرسشهاست و الخ. این نوع نگاه در این واقعیت اگزیستانسیال ریشه دارد که ما در یک عالمِ پیش ساخته(وضع انحیازی تاریخی، فرهنگ، زبان و ...) احاطه شدهایم و در عین حال، این عالمِ پیش ساخته، دترمینیستیک نیست، بلکه زمینههای گشوده از امکانهاست (کاپورو، 2000).
پیش فهم کاربر به پیش فهم جامعة حرفه ای یا حوزة تخصصی تحقیق و فعالیت برمیگردد که خودش بخشی از شبکة روابط متقابل افراد و اشیا و دغدغههاست که در گشودگی و تناهیاش، برخاسته از یک فتوحِ مشترکِ عالم مندی است. پس به پیش فهم یک نگاه انتولوژیک[81](وحدت بین) می توان داشت که همان فتوح عالم است، و یک نگاه انتیک[82](کثرت بین) که افق انتظارهای جامعة استفادهکننده یا جامعة حرفهای است[83]. پیش فهم انتولوژیک، شرط امکان پیش فهم انتیک است. اگر پیش فهم در معنی انتولوژیک را در کار نیاوریم، راه برای نسبی انگاری[84] باز می شود، کما اینکه پارادایم شناختی که بر ذهنیت فرد تأکید می کند، به دام نسبی انگاری درغلتیده است (کاپورو، 2000).
بر اساس تمایز بین پیش فهم انتولوژیک و انتیک، طرح زیر را خواهیم داشت:
سیستم کاربر |
|
|
|
«امتزاج افقها» دور هرمنوتیکی |
|
|
|
پیشفهمهای عینیت یافته در ردهبندیها، اصلاحنامهها و غیره |
پیشفهمهای باز (انتیک) فتوح عالم (پیش فهم انتولوژیک) |
تصویر 1. هرمنوتیکِ بازیابی اطلاعات (کاپورو، 2000).
در نظر کاپورو، پارادایم هرمنوتیکی چارچوبی سازنده تر برای مدل سازی معیارهای سنجش ربط در ارتباط با سیستمها و کاربران فراهم می کند. این چارچوب باید هرمنوتیک کاربران، هرمنوتیک گردآوری اطلاعات و هرمنوتیک رسانش از طریق سیستم را در بر بگیرد. سیستمهای اطلاعاتی، محاط در بسترهای فرهنگی متنوعی اند. مطالعه و تحقیق دربارة فرایندهای اطلاعاتی، مستلزم پرسشهای بلاغی، اخلاقی و سیاسی است. رهیافت هرمنوتیکی، ذهنی انگاریِ[85] حاکم بر رهیافت شناخت انگارانة امثال بلکین، بروکز و اینگورسن را طرد می کند. آنچه به هنگام بازیابی اطلاعات انجام میدهیم، تفسیر اطلاعات به نحو عقلی[86] نیست، بلکه تفسیر آن به نحو اگزیستانسیال است (کاپورو، 2000).
5. سخن پایانی
بر اساس نگاه هرمنوتیکی- اگزیستانسیال، دانش اطلاع رسانی دو جنبة دارد: جنبة صوری ـ روش شناختی[87] یا هیوریستیک[88] و جنبة فرهنگی ـ تاریخی[89] یا هرمنوتیک. اولی همین روشهای تجربی و تحصیلی رایج در حوزههای فنیِ دانش اطلاع رسانی است. دومی، جنبهای است که تا به حال مورد غفلت بوده و آن، بحث از ساحتهایی تاریخی- فرهنگی است که پیش شرط فهم ما از معنایِ آنچه به فهم درمیآید، است. کاپورو با تأکید بر جنبة هرمنوتیک، دانش اطلاع رسانی را از فروع فن بلاغت[90] می شمارد. او به کتاب «فن بلاغت[91]» ارسطو ارجاع می دهد. ارسطو در این اثر بین سه گونه سخن تمایز قایل میشود: گونة رایزنانه [= γενος συμβουλευτικόν= گنوس سیمبولئوتیکون]، که به استدلال مربوط است و هدفش آموزش و اطلاع دادن است؛ گونه ی قضائی[= γενος δικανικόν= گنوس دیکانیکون] که به خواست و اراده مربوط است و هدفش برانگیزش است و گونة تحسین آمیز[= γενος επιδεικτικών= گنوس اپیدئیکتیکون] که به ادراک استحسانی و تذوقی مربوط است و هدفش تحسین و خوشایند بودن است. در نظر ارسطو، سخن خوب[= α̉ρετή της λέξεως= آرِته تیس لکسئوس] باید دارای این صفات باشد:
میتوان گفت، فن بلاغت و نقد ادبی در طول تاریخ غرب و تا همین اواخر، بر مبنای این تقسیم بندی ارسطویی استوار بوده است. اما از زمان نیچه به این طرف، آموختهایم که مرز مشخصی بین سخن برهانی و اطلاع بخش از یک سو و سخن اقناعی و برانگیزشی و استحسانی و استعاری از سوی دیگر، وجود ندارد. حتی استدلالهای فلاسفه که به ظاهر بی طرفانه و مبتنی بر برهانند، چیزی جز خواست قدرت نیستند. داعیة حقیقت، تنها نقابی بر چهرة قدرت در فلسفه و علم بوده است. کاپورو نیز معتقد است نگاه شایع به اطلاعات که آن را مجموع دادههای منظمِ معنادار میداند، از ماهیت بلاغی و خطابی و از غایتمندی اطلاعات غافل است. اما از نظرگاه هرمنوتیکی- بلاغی، اطلاعات و نااطلاعات[92] در هم تافتهاند. اطلاعات دارای جهات وجودی خاصی است و لذا هر اطلاعاتی، همزمان، نااطلاعات هم هست، زیرا اطلاعات ساحتی از اگزیستانس انسان است و اگزیستانس انسان، ساختاری متناهی است که برآمده از افق عالم خاصی است. از نظرگاه هرمنوتیکی- بلاغی، سخن اطلاع بخش[93] به صورت ناب وجود ندارد، زیرا اطلاعات دارای سوگیری و جهت مندی و در راستای ترویج غایتهای فرهنگی ـ تمدنی خاصی است. لذا این پرسش که «اطلاعات چیست؟» در نظرگاه هرمنوتیکی ـ بلاغی به این پرسش بدل میشود که «اطلاعات در راستای چه هدفی است؟»، یعنی عوامل و غایتهای فرهنگی- تمدنی اطلاعات، محل پرسش میشود (کاپورو، 1992).
نگاه هرمنوتیکی- بلاغی کاپورو، بر نیاز به ایضاح بنیادهای ادعاهای معرفتی تأکید دارد. ما داده ها را به منظور حمایت از فعالیتهای خاصی در سیستمهای اطلاعاتیمان بازنمایی می کنیم. به عبارت دیگر، بازنمایی دادهها در سیستمهای اطلاعاتی، غایتهای مشخصی دارد. نگاه پوزیتیویستی، غایت شناسی[94] را مغفول می گذارد. ما باید نگاه غایتشناسانه به اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی را احیا کنیم و این در چارچوب نگاه هرمنوتیکی- بلاغی امکانپذیر است. نباید بازنمایی دادهها در سیستمهای اطلاعاتی را امری خنثی بپنداریم. آنچه آن را اطلاعات می نامیم، بازتابی است از نقش اجتماعی سیستم اطلاعاتی. سیستمهای اطلاعاتی، سیاستها و هدفهای کمابیش روشنی دارند.
ما باید مفروضاتی نظری، اجتماعی و تاریخی را که سیستمهای اطلاعاتی بر آنها مبتنیاند، بشناسیم. اگر این کار انجام نشود، نگاه پوزیتیویستی و فنیِ صرف، کارکردی از خودبیگانه کننده خواهد یافت و انسان مدرن را هرچه بیشتر تحت سیطرة قوانین و سیاستهای نانوشته قرار خواهد داد (کاپورو و یورلند، 2003).
[1]. information
[2]. Rafael Capurro.
[3]. Lehrinstitut für Dokumentation.
[5]. Zentralstelle für Atomkernergie Dokumentation: ZAED.
[6]. Fachinfirmationszentrum Karlsruhe.
[7]. postdoctoral teaching qualification.
[8]. Hermeneutik der Fachinformation.
[9]. Hochschule der Medien Stuttgart.
[10]. International Center for Information Ethics: ICIE.
[11]. World Technology Network:WTN.
[12]. European Group on Ethics in Science and New Technologies: EGE.
[13]. The Center for Advanced Studies and Research in Information and Communication Technologies & Society: ICT&S.
[14]. Nanoethics Advisory Board.
[15]. Center for Information Policy Research.
[16]. University of Wiscansin-Milwaukee.
[17]. EthicoBTs-Eu Research Project.
[18]. International Review of Information Ethics: IRIE.
[19]. Nanoethics: Ethics for Technologies that Converge at the Nonoscale.
[20]. Journal of Information, Communication and Ethics in Society: ICES.
[21]. Cybernetics & Human Knowing.
[22]. Bioethics.
[23]. philosophy of media.
[24]. Niklas Luhmman.
[25]. Heteronomic.
[26]. Asymmetric.
[27]. Utterance.
[28]. Release mechanism.
[29]. Karpatschof.
[30]. self-referential systems.
[31]. Sinn.
[32]. Self-reproduction.
[33]. Processing differences.
[34]. Mitteilung.
[35]. Verstehen.
[36]. pure fact.
2. در رهیافتهای رایج به مطالعات اطلاع رسانی، اطلاعات منتزع از روال اگزیستانسیالِ زندگی[=existential practices of living] مورد بحث قرار می گیرد. کاپورو چنین ایده هایی را مورد تشکیک قرار داده و اطلاعات را در نسبت با روال اگزیستانسیال زندگی مورد بحث قرار می دهد. اطلاعات به هیچ وجه خنثی و بی طرف نیست. کانت مفهوم شیء فی نفسه[=thing itself] را نفی میکرد، کاپورو نیز مفهوم اطلاعات فی نفسه[=information itself] را نفی می کند. به عقیدة او، جوهر قائم به ذات و مستقلی تحت عنوان اطلاعات نداریم، بلکه اطلاعات عمیقاً متأثر از فعالیتهای اگزیستانسیال است. او با تأکید بر اینکه اطلاعات ماهواً دارای جهت گیریهای ارزشی است، آن را در پیوند با عالَمِ زیسته [=Lebenswelt] مردمان قرار میدهد و در بسترها یا وضعیتهای چندلایه و چندبُعدی توصیف می کند.
[38]. biased knowledge.
[39]. linear accumulation.
2. در طرح نسبت اطلاع و عالممندی، کاپورو از هرمنوتیک فلسفی متأثر است. هرمنوتیک فلسفی عمدتاً حاصل کار «هانس ـ گئورگ گادامر» است که خود متأثر از پدیدارشناسی هوسرل و تحلیل اگزیستانسیال دازاین [=Dasein] توسط هایدگر بود. کاپورو به دو گفتمان در پارادایم هرمنوتیک قایل است: گفتمان اگزیستانسیال و گفتمان انحیازی- انتقادی. گفتمان اگزیستانسیال عمدتاً به پدیدارشناسی هوسرل و تحلیل اگزیستانسیال هایدگر وامدار است. معرفت شناسی مدرن مسئلة معرفت انسان را نسبت بین سوژة شناسا و ابژة شناسایی می داند که از هم جدایند و در ضمن معرفت، نوعی امتزاج پیدا میکنند. در مقابل، پدیدارشناسی هوسرل با طرح حیث التفاتی [=intentionality] آگاهی، این فاصله را پر می کند. این حیث التفاتی در تفکر هایدگر به عالَممندی [=Weltlichkeit] دازاین و فتوحِ عالم [=world-openness] برمی گردد؛ عالمی که بین انسانها مشترک است، حیث احاطی دارد و چیزی جدا از اگزیستانس دازاین نیست. می توان همچون «هانا آرنت» ساحت اگزیستانسیال را در تمام تنوع و پیچیدگیش شبکة روابط انسانی نامید. بر این اساس، فهم در انسان یک قابلیت شناختی نیست، بلکه پدیداری کلیدی است که به فتوح عالم، زبان و کنش انسانی راجع است. در نظریه های مدرنِ معرفت شناسی، انسان همچون حلزونی فرو رفته در لاک خود و منقطع از جهان فرض شده است. این فرض از یک سو انسان را بی خانمان می کند و از سوی دیگر، از حیث وجودشناختی، وجود جهان را محتاج اثبات می گرداند. نفسِ فرو رفته در لاک حلزونی و جهانِ خارج که در تقابل با آن دانسته می شود و نسبت این دو که نسبتی مسأله دار است، در هرمنوتیک فلسفی مورد نقد قرار می گیرد. در مقابل، بر عالَممندی انسان و اهتمام پراگماتیک او به اشیا و ابزارها که مقدم بر هرگونه نسبت مفهومی و ادراکی با اشیاء است(حیث تودستی [=Zuhandenheit] در مقابل حیث فرادستی[=Vorhandenheit]) تأکید می شود. وجود انسان، پیش از هر چیز، وجود- در- عالم- با- دیگران [=being-in-the-world-with-others] است. مطالعة این پدیدار را باید موضوع دانش اطلاعرسانی به عنوان دانشی هرمنوتیکی- بلاغی [=hermeneutic-rhetoric] دانست.
[41]. Mono.
[42]. Koto.
[43] Realität
[44]. Wirklichkeit=actuality.
[45]. Bin Kimura.
[46]. Happening.
[47]. Eventuality.
[48]. Angeletics.
[49]. Carl Friedrich von Weizsacker.
[50]. Symptomatically.
[51]. Form-as-message.
[52]. Form production.
[59]. dynamics of time.
[60]. Time-phenomena.
[61]. Present tense.
[62]. Preconception.
[63]. De facto.
[66]. Utterances.
[67]. know-how.
[68]. know-that.
1. مفهوم عالم مندی در تفکر هایدگر، نقش مهمی در رهیافت هرمنوتیکی- اگزیستانسیال کاپورو به اطلاعات دارد. از آغاز دورة مدرن و طرح سوژه- ابژة دکارتی این بحث مطرح بوده است که سوژه چگونه از سپهر درونی خود به ابژة خارجی منتقل می شود. پاسخ هایدگر به این پرسش این است که ما به عنوان دازاین پیشاپیش گشوده به افقی از امکانها هستیم. این افقِ گشودة امکانها عالَم[=Welt] ماست. دازاین به عنوان در-عالم- بودن[=In-der-welt-sein]، اصلاً در عالمِ مألوف خود است. این بودن- در[=Sein-bie]، به معنی اندراج مکانی نیست، بلکه به معنی انس با اشیاست. دازاین همواره در شبکه ای از نسب و روابط سکنی دارد. عالم، چیزی بیرون از اگزیستانس(تقرر ظهوری) دازاین نیست. اصطلاح دازاین به این امر اشاره دارد که انسان وجودِ حاضر است. پیشوند Da در آلمانی هم به معنی اینجا و هم به معنی آنجاست(تقریباً معادل هناک عربی). دازاین یعنی اینکه انسان پیشاپیش در جایی و گشوده به عالمی است. عالَم اساس و بنیاد هر فهمی است؛ عالم و فهم اجزای جدایی ناپذیر قوام وجودی(انتولوژیک) دازایناند. دازاین همواره درکی ماقبل مفهومی از وجود دارد که هایدگر آن را فهم وجود[=Seinsverständnis] مینامد. این فهم ضمنی از وجود، بنیان هر گونه تفسیر صریح و گزارهای از موجودات است. ما همواره با فهمی ضمنی از وجود در افقی از امکانها سکنی داریم و با این فهم ضمنیِ پیشاگزاره ای و پیشاکلامی در شبکه ای از روابط، به اشیای اهتمام عملی داریم تا زندگی خود را بسازیم. این وضعیتی هرمنوتیکی است که دازاین از طریق آن، امکانات خود را تحقق بخشیده و خود را در آینده طرح اندازی می کند. از نظرگاه هرمنوتیکی، نحوة وجود ما با سایر موجوداتی که میشناسیم (مثلاً حیوانات یا ماشینها) متفاوت است. اصطلاح اگزیستانس بیانگر این تفاوت است. Existenz آلمانی به فعل لاتینی existere برمی گردد که به معنای بیرون [= ex] ایستادن[= sistere] است. انسان همواره در روشنگاه وجود، تقرر ظهوری دارد. تأکید کاپورو روی این قیام ظهوری یا being-outside است. این قیام ظهوری، اساساً قیام ظهوری- با- دیگران [=being-outside-with-others] است. بنیاد اگزیستانسیال دانش اطلاع رسانی همین جاست. اطلاع، در معنایی هرمنوتیکی- اگزیستانسیال عبارت است از اشتراک یک عالم مشترک به نحو موضوعی و انحیازی. اگر ما به جستجوی شرایط امکان مخابرة معنی چیزها به یکدیگر در یک افق تفهمی خاص هستیم، پاسخ هرمنوتیکی این است که تمکن ما بر انجام چنین کاری به عالم مشترکی برمیگردد که از پیش داریم. لذا اطلاع محصول نهایی فرایند بازنمایی ابژههای جهان خارج در ذهن سوژه و انتقال آن به ذهن سوژه ای دیگر نیست. همچنین، اطلاع امر صادر از سوژة دربسته و محصور در خود نیست، بلکه ساحتی اگزیستانسیال از وجود- در- عالم- با- دیگران است.
[70]. Rational information behavior.
[71]. Objective knowledge.
[72]. Fragmentation.
[73]. Scientific information.
[74]. Professional communities.
[75]. Special fields of research or action.
[76]. Professional communication.
[77]. Horizon of expectations.
3. برخلاف آنچه کسانی پنداشته اند، پیش فهم به معنی وضع ذهنی فرد و پیش دانسته های فرد نیست. اصولاً پیش فهم در هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر، معنی معرفت شناختی ندارد، بلکه بیانگر وضع وجودشناختی فهم است. این تصور که هرمنوتیک فلسفی راه را بر نسبیت و تفسیر به رأی باز می کند، تصور درستی نیست. اینکه بگویند هر فردی فهمی از آن خود دارد که مبتنی بر وضع ذهنی خاص اوست، فضاحت نیست انگاری [=nihilism] است و ربطی به هرمنوتیک فلسفی ندارد. تفسیر به رأی آنجا که سوژه وجود دارد و می دانیم که سوژه و اساساً فرد در معنی اندیویدوآلیستی، در تفکر هایدگر و گادامر غایب است. پیش فهم به عالم مندی انسان و نسبت او با وجود برمی گردد و نباید از آن تلقی معرفت شناختی داشت. همة متون و ابزارهایی که در زندگی روزمره به کار میروند، با معنی زندگی که پیش فهم را در خواندن متن و یا به کار بردن ابزار به میان میآورد، همبسته اند. اطلاعات نیز با پیش فهم مردمان نسبت دارد.
[79]. Statedness.
[80]. Hermeneutic circle.
[81]. Ontologic.
5. تمایز انتولوژیک- انتیک در تفکر هایدگر اهمیت فراوانی دارد. دکتر محمود خاتمی این تمایز را، تمایز بین دو مرتبة شناخت میداند. نگاه انتیک حاصل از علوم تحصلی است؛ شناختی است که نتیجة مطالعة امور واقعی جزئی است. نگاه انتولوژیک، نگاه فلسفه است که از جزءبینی استعلا می یابد. نگاه انتیک با موجوداتی غیر از دازاین سر و کار دارد، اما نگاه انتولوژیک با هستی انسان سر و کار دارد که هایدگر آن را وجودشناسی بنیادین می داند. وجودشناسی بنیادین، تحلیل انتولوژیک اگزیستانس انسان است؛ نگاه اگزیستانسیال به دازاین است. بنگرید به: محمود خاتمی، جهان در اندیشه هیدگر (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379)، ص 46.
[84]. Relativism.
[85]. Mentalism.
[86]. Intellectually.
[87]. formal-methodologica.
[88]. Heuristic.
[89]. Cultural-historical
[90]. Rhetorics
[92]. Misinformation.