غفلت تاریخی از مطالعات تاریخی در علم اطلاعات: پیامدها و مرور کوشش های تازه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دکترای علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

هدف: هدف از این پژوهش، مرور پیشینۀ مطالعات تاریخی با تأکید بر انجام این‌گونه مطالعات در علم اطلاعات است. این پژوهش کوشیده تا زوایا و جنبه‎های ایجابی توجّه بیشتر به موضوع را در رشته بکاود.
روش/ رویکرد پژوهش: پژوهش، از نوع نظری و مروری تحلیلی است.
یافته‎ها: غفلت از انجام این‌گونه مطالعات، آسیبهایی را در عرصۀ نظر و عمل در رشته به دنبال داشته است. پاره‎ای از آینده‎نگریهای نابجا در رشته از جملۀ این آسیبهاست. همچنین، اقبال به این مطالعات که از حدود دو دهۀ پیش در رشته رو به گسترش است، به تغییراتی در چشم‎انداز نظری رشته منجر شده است؛ مانند بازکاوی مفاهیم دکومانتاسیون در فضای نظری رشته.
بحث و نتیجه‎گیری: نیاز علم اطلاعات به کار تئوریک، تغییر پارادایم، دستیابی به نظم مفهومی، شناسایی بی‎مبالاتی‌های نظری در گذشتۀ رشته و بازنمایی آن به قصد تصحیح در آینده، لزوم بلوغ رشته و تسریع در روند حرفه‎ای شدن، از جمله دلایل نیازمندی‎ فوری به انجام مطالعات تاریخی در گذشتۀ رشته است.

کلیدواژه‌ها


مطالعات تاریخی در میانۀ سازندهای هر رشته
بنای هر شاخة علوم بر پنج رکن است:
1- تاریخ (پیشینۀ) توصیفی یا تحلیلیِ پیدایش و تحوّلات نظری و عملی آن علم در ادوار گذشته.
2- بنیانهای فلسفی یا همان مبانی آن علم، که سه رکن 3 تا 5 آمده در زیر بر این رکن استوارند. حتی در علوم تجربی، هستۀ اولیّۀ مبانی علم بیشتر مبتنی بر گزاره‎های فلسفی است تا دانش تجربی. به گفتة «اوینگ» (1951، ص 10) مفاهیم بنیادین علوم در حیطۀ فلسفه باقی می‎مانند، زیرا ماهیّتاً با هیچ یک از روشهای علوم خاص، قابل وارسی نیستند. پژوهشگر بر این گمان است که سخن اوینگ را می‎توان نه تنها به مفاهیم بنیادین که اساساً به کلّ حیطۀ «مفهوم‎سازی» بسط داد؛ زیرا با وجود معمول بودن روشهای علمی در علوم، ساخت و پرداخت مفهوم، ذاتاً صبغه‎ای فلسفی دارد. اساساً مفاهیم تنها از معبر «انتزاع»، شکل می‎گیرند . ذهن – خواه ذهن فردی ؛ خواه بیناذهن جمعی – هرگاه تصوّرات یا برداشتهای خویش از اشیا و پدیده‎ها را از لوازم موجودیّت «واقعی» مانند زمان، مکان و سایر تصوّرات ملازم، تفکیک و «منتزع» می‎کند، می‎تواند مفهوم بیافریند . از این رو، به یک معنا همۀ مفاهیم انتزاعی‎اند، حتّی مفاهیمی که دلالت بر عینیّات دارند .
بر این اساس، فلسفۀ هر علم، آن دستمایۀ اولیّه‎ای است که پژوهشگران و حتی عمل‎گرایان آن رشته و حرفۀ وابسته، بر اساس آن مفاهیم مربوط را شکل می‎دهند، پژوهشهای لازم را سامان می‎بخشند، فنون لازم را ابداع یا بهبود و جنبه‎های حرفه‎ای را توسعه می‎بخشند و.... همۀ اینها بر بنیانی فلسفی استوار است.
3- مفاهیم، نظریه‎ها و قوانین. مفاهیم، در واقع وجه انتزاعیِ همان موضوعاتی است که هر علمی به مطالعة آن می‎پردازد. هر رشته بنا بر موضوعات مربوط، به مفهوم‎سازی می‎پردازد و در نهایت، بر اساس موضوعات و مفاهیم، نظریه‎سازی صورت می‎گیرد. ساخت نظریه بر اساس موضوع و مفهوم بویژه در علوم اجتماعی و انسانی موضوعیّت دارد؛ و موضوعیّت آن توسط برخی افراد چون نوذری (1379ج، ص. 119) تأیید شده است.
از این منظر، در چارچوب مفاهیم علمی‎است که اشیا و پدیده‎های مربوط در قالبی انتزاعی، تعیّن ، طبقه‎بندی، مقایسه و گاه تبیین و یا حتّی اندازه‎گیری می‎شوند. کوششها در وضع قوانین و نظریه‎ها با هدف طبقه‎بندی، شرح، پیش‎بینی و گاه اندازه‎گیری مفاهیم پیش‎گفته است، و حاصل پژوهشهای بنیادین‎اند . بنابراین، رابطۀ میان مفاهیم و موضوعات در هر رشتۀ علمی، صرف نظر از پس‎زمینه‎های پیچیدۀ تاریخی، فلسفی، تئوریک و زبان‎شناختی، در ساده‎ترین سطح چنین‎اند: هر رشته‎ای به تناسب موضوعات مرتبط، مفاهیم را می‎آفریند و یا به طور استعاری از زبان عامیانه و یا زبان تخصّصی رشته‎های دیگر وام می‎گیرد. بدیهی است، صرف نظر از معنای رایج هر یک از این مفاهیم، فهم عمیق این مفاهیم، وابسته به آن پس‎زمینه‎های فکری است که این مفاهیم را به قصد خاصّی به استخدام درآورده‎اند. از این رو، معنایی که در کنه این مفاهیم نهفته است، اغلب محصول نظریه‎پردازی‎ است. از این رو، در هر علمی، مفاهیم آن علم و نظریه‎‎پردازی در آن حیطۀ علمی، در مجموع در یک مقوله جای می‎گیرند.
4- روش‎شناسی که در حکم راهنمای پژوهشگران هر حوزة علمی، از ابتدای کار تحقیق تا مرحلة ارائه، تفسیر و تشریح یافته‎ها، و نیز «نظریه‎پردازی» و وضع قوانین علمی‎است.
5- جنبه‎های عملی و گاه حرفه‎ای، کارکردی و فنّاورانة آن حوزة علمی. در اینجا، حرفه‎مند، ماشین، استانداردها و فنون را در فضایی عملی که میراث تاریخی حرفه است، به خدمت سه رکن پیشین (فلسفه، نظریه و روش‎شناسی) درمی‎آورد؛ تا «عمل» را که ممکن است یک خدمت حرفه‎ای باشد، شکل دهد.
روشن است که این مقولات پنچ‎گانه واقعاً دارای مرزهای کاملاً متمایزی نیستند؛ و چنین تقسیم‎بندی، اغلب مجازی است. مثلاً آغاز نظریه‎پردازی، اغلب جز با پذیرش مفروضاتی با ماهیّت فلسفی ممکن نیست. همچنین، این چارچوبهای فلسفی است که روشهای تحقیق می‎آفرینند؛ یا بر اساس چنین چشم‎اندازهایی است که پژوهشگر دست به انتخاب یکی از روشهای تحقیق می‎زند. مثلاً پوزیتیویسم، در عین حال که یک روش علمی است، یک نظریه دربارۀ علم نیز محسوب می‎شود. از طرف دیگر، روش‎شناسی، از یک سو با نظریه و از دیگر سو با عمل، رابطۀ تنگاتنگی دارد. پاسخ به این پرسش که آیا این «فضا و جوّ نظری » است که نوع خاصّی از روش‎شناسی را می‎آفریند (یا آن را پشتیبانی می‎کند) و یا اینکه «حال و هوای عملی » است که کاربرد نوع خاصی از روش‎شناسی را صورت‎بندی می‎کند، آسان نیست؛ زیرا اساساً میان نظریه و عمل نمی‎توان تمایزی قطعی قایل شد. تقریباً همیشه میان نظریه و عمل، رابطه‎ای تنگاتنگ برقرار است. در دنیای کتابداری و علم اطلاعات، اصول پیشنهادی رانگاناتان، نمونه‎ای از آمیزش نظریه و عمل است. قوانین پنج‎گانۀ وی را همزمان می‎توان اصولی تئوریک و نیز اصولی عملی، قلمداد کرد. «یورلند» ، حتّی فراتر از امکان رابطۀ میان نظریه و عمل، از ضرورت یکپارچگی این دو سخن گفته و آن را به حرفه‎مندان اطلاعاتی توصیه کرده است (پلوک ، 2002).
بنا بر آنچه گفته شد، بررسیهای تاریخی نیز نمی‎توانند جدا از سایر ارکان پیش گفتۀ پنچ‎گانه باشند. به عنوان مثال، مشربهای فلسفی چون «پدیدارشناسی» بیش از هر زمان دیگری به فلسفه، رنگ و بویی تاریخی بخشیده‎اند. تا جایی که مثلاً هگل ، تاریخ و پدیدارشناسی را زیر یک چتر «تاریخ فهم شده» گرد هم می‎آورد (مک‎کارنی ، 1383، ص. 135). به طریق اولی، مفاهیم چون ذاتاً از معبری انتزاعی و فلسفی زاییده می‎شوند، برای فهم عمیق به مطالعات تاریخی نیازمندند. به نحوی که فهم مفاهیم بنیادین رشته مانند «اطلاعات» و «مدرک» بدون در نظر داشتن آن زمینۀ تاریخی که این مفاهیم در آن زمینه شکل گرفته، امکان‎پذیر نیست. به عبارت دیگر، فهم این مفاهیم، مستلزم فهم همزمان شرایط اجتماعی، فناورانه، فرهنگی و... همبسته‎ای است، که بستر پیدایش و توسعه و دگرگونی احتمالی این مفاهیم بوده‎اند. از این رو، میان فهم و تحلیل پیشینۀ تاریخی هر رشته‎ای و فهم و تحلیل پشتوانه‎های نظری، فلسفی، روش‎شناسی و حرفه‎ای آن روابط دو/ چندگانۀ محکمی وجود دارد. چنین پیوستگی تا بدانجاست که «پیشینه‎شناسی مفاهیم » امروز به یک زمینۀ کاری مهم در مطالعات علوم انسانی بدل شده است . دیگرانی نیز چون شاو (2010a، ص. 6 و 21) پا را از پیشینه‎شناسی صرف مفاهیم فراتر گذارده، «مفهوم‎سازی » را از نتایج ممکن مطالعات تاریخی دانسته‎اند. برخی در این باره تا آنجا پیش رفته‎اند که معتقدند هیچ تمایز مهمّی بین تاریخ و علوم اجتماعی وجود ندارد .
در مقابل، مواضع محتاطانه‎ای هم در این باره اتخاذ شده که به این صراحت، چنین کارکردی از پیشینه‎شناسی مفاهیم را تصدیق نمی‎کنند؛ گرچه به کل، آن را رد هم نمی‎کنند. یکی از وابستگان این موضع «میشل فوکو» است. وی گرچه معتقد است با انجام چنین بررسیهایی «می‎توان راه‎هایی را شناخت که گردش و تحوّل و انتقال مفاهیم در حوزه‎های مختلف از طریق آنها صورت می‎گیرد و به تشخیص آن تغییری پرداخت که در شکل یا حوزۀ تطبیق آنها رخ می‎دهد» (فوکو، 1388، ص. 96- 97)؛ با این حال، محتاطانه به این گونه بررسیها می‎پردازد و معتقد است این مطالعات، «بنای منطقی همۀ آن مفاهیمی را مشخّص نمی‎کند که نحویان بر آنها تکیه کرده بودند، بلکه به ترسیم فضای سازمان‎دهندۀ شکل‎گیری آنها می‎پردازد» (همان، ص. 97). پژوهشگر بر این گمان است که حتّی چنانچه تنازل شک‎گرایانۀ فوکو را بپذیریم، باز «ترسیم فضای سازمان‎دهندۀ شکل‎گیری مفاهیم» خود به خود می‎تواند مقدمۀ فهم عمیق‎تر آن مفاهیم باشد. به نظر می‎رسد تردید فوکو در این باره ناشی از دو مسئله است: نخست، مشرب پست‎مدرنیتۀ وی، آن ارجمندی مورّخان تاریخ‎باور را که اغلب در کسوت یک پیشگوی ایدئولوژیک به تفسیرهای آمرانه می‎پرداختند؛ فرو کاسته و از موضعی فروتنانه، تاریخ را تا حدّ توصیف رویدادها، تلقّی می‎کند. در این مشرب، اصالت از آنِ «توصیف» است تا «تعمیم» و حتّی «تفسیر». به نظر نگارنده، این فروکاهیهای پست‎مدرنیستها، تعمیمهای نابجا و تجویزهای آمرانۀ همراه با گونه‎ای از نخوت موّرخان و فلاسفه را نشان گرفته تا ارزش ذاتی مطالعۀ تاریخ را. به گفتة «کار» (1386، ص. 97) «امروزه علما و مورخان هر دو امید متواضع‎تری دارند و آن اینکه بتدریج از یک فرضیۀ جزء به فرضیۀ دیگری راه یابند». دومین مسئله، ناشی از آن است که به باور فوکو (1388، ص. 89)، تاریخ تکوین مفاهیم در رشته‎های علمی، تاریخی پیوسته نیست که نظم و پیشرفت بر آن حاکم باشد. جالب آنکه این مسئله مورد اشارۀ فوکو بویژه در متون رشتۀ ما مشهود است. «یورلند و البرچسن» (1995، ص. 409) به این معضل در مطالعات تاریخی/ مفهومیِ رشته اشاره داشته‎اند: «تحلیل نظریه‎ها و پاردایمها در علم اطلاعات دشوار است زیرا آنها اغلب ]در متون[ ضمنی‎اند و تلویحاً فهم می‎شوند». ناگفته پیداست، اشاره به چنین تنگنایی در مطالعات تاریخی - بویژه در آنجا که موضوع عبارت است از تاریخ‎نگاری سیر اندیشه‎ها - صرفاً موّرخ را به احتیاط بیشتر در گردآوری واقعیتها و ارائۀ نتایج فرا می‎خواند؛ و نه محال بودن انجام آن. حتّی خود فوکو (1388، ص. 199) که تاریخ‎نگاری سیر اندیشه‎ها در علوم را از جهاتی چون «بی‎ثباتی و عدم پیوستگی‎»‎اش، دشوار می‎بیند؛ نقشهایی برای آن برشمرده و حیطه‎ای وسیع برای آن قایل است؛ از «بازسازی تحوّلات خطّی پیدایند تاریخ»، «نشانگری داد و ستدهای فکری و مهاجرت آموزه‎ها در روابط میان‎رشته‎ای» و «تحلیل تکوین شناخت علمی» گرفته تا «داد و ستدهای میان دنیای فلسفه و حوزه‎های علمی یا سیاسی» (همان، ص. 201).
این مواضع از هر سو که پذیرفته شود، بیانگر روابط تنگاتنگ مطالعات تاریخی در هر رشته با بنیانهای نظری، فلسفی و دیگر ارکان پنج‎گانۀ مذکور است. به طور خاص، در رشتۀ ما این موضوع مورد اشارۀ برخی از نظریه‎پردازان قرار گرفته است. به عنوان مثال، «یورلند» (2007) به اندیشۀ «اروم» (2007، ص. 70-71) اشاره می‎کند که با گلایه‎مندی می‎نویسد: «معنا و (در نتیجه) زمینه و بافتار مفاهیم، تا حدّ یک موجودیّت مستقلّ بی‎طرف و تقریباً غیرچارچوبی ، محدود شده‎اند».
از این رو، مسئلۀ این پژوهش، نه تنها «دعوت به بررسی تاریخی راه رفته در رشته» است؛ که به جهت پیوستگی جنبه‎های تاریخی، فلسفی، نظری، روش‎شناختی و عملگرایانه در هر مطالعۀ تاریخی، تا آنجا که به واقعیتهای تاریخی به دست آمده مربوط می‎شود، سایر جنبه‎ها در این گونه مطالعات باید مد‎ نظر باشد.
در نهایت، می‎توان گفت چنین ضرورتی در پاسخ به دعوت کسانی چون یورلند (2011، ص. 1) است که معتقدند علم اطلاعات به «تغییر پارادایم» نیازمند است. چه بسا، تحلیل تاریخی رشته می‎تواند کمکی در صورت‎بندی یک پارادایم جدید در رشته باشد. یورلند از جمله متفکرانی است که معتقد است یک راه ممکن برای تغییر پارادایم رشته، همین بررسیهای تاریخی از گذشتۀ رشته است: «فهم تاریخی و عملگرا از مفاهیم، پرثمرترین و مفیدترینِ نگرشها هستند. همچنین، این فهم ممکن است بخشی از تغییر پاردایم گسترده‎تری باشد که رخداد آن نیز در علم اطلاعات، آغاز شده است» (یورلند، 2009، ص. 1519).
مطالعات تاریخی به روایت تاریخ: مروری بر نگرشهای نو
تاریخ به عنوان یک حوزۀ مستقّل، و نیز تاریخ فلسفه، تاریخ علم و سرانجام، مطالعات تاریخی در هر یک از علوم، چهار حوزۀ مرتبط و در عین حال دارای موضوعات و دغدغه‎های متفاوتند. اوّلی، امتدادی تا متون یونان باستان دارد. گرچه غفلت و چه بسا بی‎علاقگی یونانیان به تاریخ، تا سالها این حوزه را در قیاس با فلسفه به محاق برد. این را می‎توان از رنگ و لعاب حماسی، اسطوره‎ای و شاعرانۀ متون تاریخی یونانیان دریافت (استنفورد ، 1998، ص. 74). تاریخ فلسفه، تاریخ علم و تاریخ اختصاصی در هر یک از علوم که همگی تاریخهای مضاف به شمار می‎آیند؛ پدیده‎هایی تازه‎اند که حدّاکثر ریشه در سدۀ هجدهم میلادی دارند .
توسعۀ علم باستان‎شناسی از سدۀ هجدهم میلادی به بعد (استنفورد، 1998، ص. 78) رونقی بی‎سابقه به حوزۀ تاریخ - به عنوان یک حوزۀ مستقّل - بخشید؛ و پژوهشهای داروین پای مطالعات و مشاهدات تاریخ‎مدارانه را در علوم طبیعی گشود و به مطالعات تاریخی - بویژه مطالعات تاریخی مضاف - جهتی نو بخشید. مهم‎تر از همه، به قول نوذری (1379ج، ص. 134- 135) شواهد حاکی از آن است که «از عصر روشنگری به بعد، اهمیّت عوامل و عناصر غیرشخصی در تاریخ به میزان فزاینده‎ای مورد تأیید و شناسایی قرار گرفته است». در نتیجه، این عصر به پیدایی دو تحوّل انجامید. نخست اینکه نگارش تاریخ از انحصار روایت اقدامهای انسانها خارج و اندیشه‎های انسانی نیز به موضوعات ممکن قابل پژوهش افزوده شد؛ چیزی که از آن به «تاریخ عقاید» یاد می‎شود (استنفورد، 1998، ص. 76). تاریخ عقاید، بسته به اینکه چگونه اندیشه‎هایی را تاریخ‎نگاری می‎کند، ممکن است نام تاریخ فلسفه، تاریخ علم و یا تاریخ اختصاصی یک علم یا حتّی حوزه‎ای از یک علم را به خود بگیرد. این تاریخهای مضاف با نقدهای بسیاری از جانب موّرخان و گاه حتّی فلاسفه‎ای چون «راسل» روبرو شده‎اند. مثلاً برخی موّرخان، این نقد را بر آن دسته از تاریخ عقایدی که توسّط فلاسفه یا دانشمندان موضوعی نگاشته شده، وارد دانسته‎اند که آنان در این تاریخ‎نگاریها اغلب از بسترهایی که این عقاید مبتنی بر آن پا گرفته و نشو و نما یافته، غفلت ورزیده‎اند (شارتیه ، 1997، ص. 384- 385). استدلال این گروه از مورّخان نظیر استنفورد (1382، ص. 80) این است که در مطالعات تاریخی نه می‎توان فارغ از اشخاص و رویدادها فقط به بررسی اندیشه‎ها پرداخت و نه می‎توان تاریخی صرفاً فردمحور یا پدیده‎محور نوشت و به جامعه‎ای که فرد در آن زندگی کرده و یا آن بستر اجتماعی که مبتنی بر آن پدیده‎ای، رشته‎ای علمی، مشربی فلسفی، روندی فکری و... پیدا و نشو و نمو یافته، بی‎توجّه بود. «فوکو» (1388، ص. 202- 205) نیز تاریخهای معمول و شناخته شدۀ اندیشه‎ها در علوم را نقد کرده و «دیرینه‎شناسی دانش » و بعدها «تبارشناسی » را که با تاریخ سیر اندیشه‎ها شباهتها و تفاوتهایی دارد، پیشنهاد می‎کند . با وجود چنین نقدهایی، همچنان سهم این تاریخ‎نگاریهای فکری در پیشبرد علوم، مورد قبول و تصدیق است. به گمان نگارنده، کمترین نقش پیش‎برندۀ این گونه مطالعات آن بود که در عصر روشنگری و در اوج پارادایم تخصّص‎گرایی، چنین پژوهشهایی با نمایش کلان‎نگرِ روند تدریجی دستاوردها در علوم در بستری از تکوین و تاریخ، شاید پاردایم تقطیعی و تخصّص‎گرایانۀ عصر را تعدیل بخشیده باشند؛ و بعید نیست که این گونه تاریخ‎نگاریها که معمولاً از ریشه‎های فلسفی و وحدت‎گرایانۀ علوم غافل نبوده، در زنده نگاه داشتن تفکّر فلسفی در علوم بی‎تأثیر نبوده باشد.
دومین تحوّل از عصر روشنگری به بعد، شکست انحصار پرسشهای «چیستی‎گرایانه» در مطالعات تاریخی و افزوده شدن «چرایی‎»‎ها در این مطالعات است؛ و این یعنی اهمیّت یافتن عنصر «تفسیر و تأویل» در متون تاریخی . اتّفاقاً به دلیل آنکه تاریخهای مضاف بیشتر ناظر به «شناخت‎شناسی »‎اند تا «وجود‎شناسی »، بیشتر در این فضا مجال نشو و نما یافتند. این تحوّل نیز در پیشبرد علوم مؤثّر واقع شد؛ زیرا مطالعات تاریخی علوم که همچون مطالعات فلسفۀ علوم، ناظر به معرفتهای پسینی است و در ساحت شناخت‎شناسی‎اند؛ در به دست دادن فهم عمیق‎تر از علوم که در زمرۀ معرفتهای پیشینی بوده و در ساحت وجودشناسی‎اند؛ سهم بسزایی داشته‎اند. بدیهی است، هر چه در تحصیل شناختهای پسینی (نظیر آنچه در مطالعات تاریخی به دست می‎آید) کوشش شود، فهم پژوهشگران و حتّی عمل‎گرایان از شناختهای هستی‎گرایانه و پیشینی رشته بیشتر خواهد بود، زیرا موضوع معرفتهای پسینی چیزی جز تفصیل، توصیف، تشریح، تفسیر، نقد و چون و چرایی دربارۀ معرفتهای پیشینی نیست. به عنوان نمونه، بررسی تاریخی دربارۀ مفهوم اطلاعات، نوعی معرفتی پسینی حاصل می‎کند که فهم ما را از معرفت پیشنی دربارۀ مفهوم اطلاعات (وجودشناسی اطلاعات) عمیق‎تر می‎سازد؛ خاصه آنکه «برداشت روایی از تبیین تاریخی» (اتکینسون ، 1998، ص. 37) مد‌ّ نظر باشد. بر اساس چنین برداشتی، یک واقعه و حتّی گاه یک مفهوم بر اساس روایت وقایع پیش از آن، توضیح داده و تبیین می‎شود. بدین ترتیب، علم اطلاعات آن گونه که امروز هست و با پژوهشگری و البته بر مبنای مفهوم‎سازی انتزاعی، به چیستی موضوعات و مسائل مورد علاقه می‎پردازد (وجودشناسی)؛ راهی را از گذشته تا کنون پیموده که توصیف، تحلیل و نقدِ (شناخت‎شناسی) این دستاوردهای هستی‎شناسانه‎اش از روایت و تحلیلِ این پیشینه تاکنون یعنی تاریخ آن حاصل می‎شود. از این تحلیل، معلوم می‎شود میان تاریخ مضاف و شناخت‎شناسی در هر رشته‎ای چه ربط وثیق و ظریفی حکمفرماست و شاید ضعف نسبی شناخت‎شناسی در رشته - از جمله نبودِ تنوّع کافی در این باره - در همین نکته نهفته باشد: غفلت از مطالعات تاریخی.
به نسبت علوم محض و کاربردی، این موضوع بویژه در علوم اجتماعی، انسانی و از جمله علم اطلاعات، واجد اهمیّتی مضاعف است. به نظر نگارنده، اغلب کنکاشهای ناظر به چیستی مسائل در علوم اجتماعی و انسانی، صرفاً مسائل را در «رابطه» با سایر مسائل، «تعیّن » و نه «تبیین » می‎کند. در این میان، اگر هم اصطلاح «تبیین» به کار می‎رود، بیشتر از روی مسامحه است. مثلاً علم اطلاعات در چیستی اطلاعات، آن را درقالب مجموعه داده‎هایی با کیفیّت خاص می‎شناسد؛ که بر این اساس، چیستی اطلاعات در رابطه با مسائل دیگری نظیر داده، حواله می‎شود. از این منظر، وجودشناسی در علوم اجتماعی و انسانی اغلب عبارت است از شبکۀ درهم‎تنیدۀ «روابط» میان مسائل و موضوعات ؛ که این وضع ریشه در محدودیّتهای ذهنی و زبانی و نیز برساختی بودن و نه کشفی بودن دانش در علوم اجتماعی و انسانی دارد. حال در این شرایط، که در علوم اجتماعی و انسانی - لااقل در بنیاد - از یک سو با «مفاهیم انتزاعی» و از دیگر سو با «تعیّن» از بستر روابط میان مفاهیم مواجهیم، روشن است که «برداشت روایی از تبیین تاریخی» آن گونه که مورد نظر اتکینسون (1998، ص. 37) است؛ چقدر می‎تواند در حصول یک دانش پسینی پیراسته‎تر و با خطاهای نظری کمتر، مؤثّر باشد.
به هر روی، تحوّلات یاد شده در عصر روشنگری بعدها در قرن بیستم با نقدهایی مواجه شد، به طوری که یکی از تحوّلات اخیر در مطالعات تاریخی، نقدهای پست مدرنیستهایی چون فوکوست که به تعبیر نوذری (1379، ص. 241) مکتب روش‎شناسی جدیدی (پاردایمهای دیرینه‎شناسی و تبارشناسی) را در حوزۀ پژوهش تاریخی وارد ساخته است. این پاردایمها در مواجهه با اسناد تاریخی قایل به هرمنوتیک نیست (فوکو، 1388، ص. 203). فوکو در نقد تاریخ‎باوری یا تاریخ‎گرایی که نظیر علم‎گرایی به جزم‎اندیشیهایی منجر شده بود ، تعمیم را در مطالعات تاریخی نادرست می‎داند (همانجا). او حتّی عنصر تفسیر را هم رد می‎کند و در نقطۀ مقابل موضع هرمنوتیک، تمرکز اصلی‎اش بر خود گفتمانها، پاردایمها و توصیف ویژگی‎شان است (همانجا) تا بخشیدن نقش محوری به مفاهیمی چون «آثار » و «نقش فاعلی اندیشمندان» در ساحت تاریخ (همان، ص.204). بنابراین، دیرینه‎شناسی فوکو نه در پی تفسیر، که معتقد به «توصیف» و «بازنویسی» است. البته، نقد و ردّ اصل تعمیم در مطالعات تاریخی نکتۀ تازه‎ای نیست؛ و این اندیشه پیش از فوکو تا عصر او، از ارسطو تا پوپر سابقه دارد؛ لیکن نفی عنصر تفسیر در مطالعات تاریخی، لااقل از عصر روشنگری به این سو سابقه نداشته است. به نظر می‎رسد فروکاهی اهمیّت عنصر تفسیر که از عصر روشنگری تا پیش از رواج دیدگاه‎های پست مدرنیستها، کلیدی‎ترین نقش را در مطالعات تاریخی از آن خود داشت، در کاستن از جزمیّت تاریخ‎نگاریهای تجویزی که با تحلیل گذشته دست به تعمیم و پیش‎بینی و قانون‎سازی می‎زنند، تأثیر بسزایی داشته است. با این حال، شاید ردّ یکسرۀ عنصر تفسیر در این مطالعات، خود دالّ بر جزمیّت دیگری باشد. بررسی مقدمّه‎ها و مؤخّره‎های رخدادهای تاریخی و خلع ید ننمودن موّرخان از عنصر تفسیر، بی‎آنکه به نتایج به چشم گزاره‎های علّی نگریسته شود، چه بسا می‎تواند در حوزۀ مطالعات تاریخی، فهمی دیگرگون از رخدادها و مفاهیم به دست دهد؛ و در عین حال، همۀ این دستاوردها را صرفاً در یک چشم‎انداز تاریخی، فروتنانه، و بدون طرح ادّعاهای حتمی، ارائه دهد.
با این حال، به گمان پژوهشگر، اوّلاً پست مدرنیسم نه تنها از ارزش و قدر مطالعات تاریخی نکاسته است؛ که اتّفاقاً این جریان فکری به مطالعات تاریخی به عنوان یکی از منابع معرفتی مهم می‎نگرد. در این باره کافی است بدانیم که تاریخی‎گرایی - به نحوی که پست‎مدرنیستها باورش دارند - و ساختارگرایی ، دو سرچشمۀ فکری علوم اجتماعی در نزد پست‎مدرنیستها به شمار می‎آیند (رهادوست، 1386، ص. 225). بنابراین، چنین چالشهای نظری نه تنها به افول مطالعات تاریخی نخواهد انجامید، که می‎باید باروریهای فکری آتی را از آن انتظار داشت. ثانیاً راه‎حلهای داده شده و - همچنان در جریان - که نگران یافتن اثباتی، ولو نسبی برای عینیّت در مطالعات تاریخی‎اند، چه به نتیجه منتج شود یا بی‎نتیجه بماند؛ و آیندۀ فلسفی مطالعات تاریخی هر چه باشد، این گونه پژوهشها، ولو در غیاب عینیّت (که بویژه در رشتۀ ما که سخت نیازمند فروکاستن از هیمنۀ عینیّت‎گرایی و اثبات‎گرایی در فضای پژوهشی آن است) لااقل به نوعی بازکاوی فکری در علوم می‎انجامد که همان طور که گفته شد، می‎تواند فهمی عمیق‎تر و منظری همه‎جانبه‎تر را از راه رفتۀ علوم و رشته‎ها فراهم آورد. از این منظر، اساساً مطالعات تاریخی، زمینه‎ای است برای نظریه‎پردازی با نوعی مهندسی معکوس.
در پاسخ به منتقدان باید گفت آری، درست است که حتّی اسناد هم یقینی نیستند و عینیّت آنها زیر علامت سؤال است؛ زیرا چه بسا این مدارک و اسناد به قول کار (1386، ص. 42- 43) صرفاً بازتابی فکری از نویسنده و نه نمایانگر عین واقعیّت‎اند؛ لیکن چنین تلقّی اتّفاقاً در این نگاه به تاریخ که در این نوشتار بیشتر مورد تأکید است (سیر عقاید و اندیشه‎ها) کاملاً به کار می‎آید و منافاتی با ارزش این گونه مطالعات ندارد.
دستاوردهای ممکن از مطالعات تاریخی در رشته (ضرورت طرح مسئله)
ضرورت کار نظری در رشته: اهمیّت جنبه‎های تئوریک هر رشته‎ای از جمله علم اطلاعات، چندان برای حیات، پویایی و باروری رشتۀ مربوط بدیهی می‎نماید که نیازی به اشارۀ تفصیلی به آن نیست. تنها به این عبارت موجز اشاره می‎شود که «هر آنچه ما به عنوان حرفه‎مندان اطلاعاتی انجام می‎دهیم، در سیطرۀ تئوری است - خواه بدانیم یا نه» (یورلند، نقل در: پلوک، 2002). این عبارت در عین ایجاز، گسترۀ وسیع نظریه که تقریباً هر چیزی را در رشته چون چتری در برمی‎گیرد، تجسّم می‎کند. روشن است که با در نظر گرفتن چنین گستره‎ای که نظریه در هر رشته‎ای دارد، کمبود نظریه یا لااقل کمبود پژوهشهای فراهم‎آورندۀ چارچوبهای فکری که زمینه‎ساز نظریه‎پردازی‎اند، در هر رشته‎ای چقدر می‎تواند زیان‎بار و مانع پویایی رشته باشد. برخی چون «باکلند» و «لیو» (1995) پژوهشهای تاریخی را فرصتی برای نقد و نظریه‎پردازی در رشته دانسته‎اند: «سیطرۀ دیرپای علمیِ پوزیتیویسم منطقی در علم اطلاعات، امروزه با پرسشهایی مواجه است؛ و پیش‎فرضهای نظری و معرفت‎شناسی‎اش با انتقادهایی روبروست. بسیار ضروری است تا ایده‎ها و اندیشه‎هایی که علم اطلاعات در حال حاضر مبتنی بر آنهاست، تحلیل، دسته‎بندی و مورد پرسشگری قرار گیرند؛ و نقد تاریخی، فرصت خوبی برای چنین کاری فراهم می‎کند». یورلند (2002، ص. 423) نیز مطالعات تاریخی را یکی از رویکردهای مرتبط با تحلیل حوزه‎ای می‎داند که خود زمینه‎ای برای نظریه‎پردازی است (میرنیک ، 2007). یورلند هنگامی که جنبه‎های مفهوم دانش را توضیح می‎دهد، علاوه بر جنبه‎های فرهنگی و اجتماعی، به جنبۀ تاریخی آن هم می‎پردازد (یورلند، 1994؛ نقل در: میرنیک، 2007، ص. 2). بدین ترتیب، از آنجا که «دانش» مانند هر پدیدۀ دیگری دارای تاریخ و پیشینه است، بررسی گذشتۀ هر دانش و رشته‎ای ممکن است به روش معکوس، به تولید دانش و نظریه‎های جدید منجر شود.
باروری، بلوغ و تثبیت رشته: مطالعات تاریخی نه تنها از جنبۀ نظریه‎پردازی بر غنای رشته می‎افزایند، بلکه با در اختیار قرار دادن تاریخچۀ رشته و کنار هم قرار دادن روندهای پیشین در رشته، امکان تحلیل عمیق‎تر جنبه‎های رشته، چون هویّت، چشم‎انداز اجتماعی و حرفه‎ای آن را فراهم می‎کند. به کمک چنین مطالعاتی است که می‎توان نگاهی بیرونی به کلّ رشته داشت؛ و تمام جنبه‎های آن را در بستری تاریخی نقد کرد. این نگاه تاریخی، رویکرد انتقادی را در رشته تقویت می‎کند، امکان دسته‎بندی و طبقه‎بندیِ بهتر مفاهیم را در رشته فراهم و در یک کلام، مطالعات تاریخی، با باروری زمینه‎های فکری رشته، به بلوغ و تثبیت آن کمک می‎کند. همان گونه که «لوید» (1996، ص. 281) نشانه‎های بلوغ یک علم را چنین فهرست می‎کند: «انسجام، پیوستگی، ضابطه‎مندی، کمال، قابلیّت باردهی نظری و قدرت تبیین چارچوب قلمرو خود».
در همین راستا، «هوبارت و شیفمن» (2000، ص. 264) اهمیت مطالعات تاریخی را به گونه‎ای تفسیر کرده‎اند که برون‎ده آن را می‎توان دست یافتن به نگاهی جامع و کلّی از رشته خواند: «بررسی تاریخی اطلاعات - به عنوان یک مسئلۀ بنیادی - به ما اجازه می‎دهد تا خارج از چارچوب «اصطلاح اطلاعات» در زمانۀ ما ایستاده و بنگریم که ]این مفهوم[ از کجا آمده، کارکردش چیست و چگونه اندیشه‎های ما را شکل می‎دهد» (نقل در: کاپورو ، یورلند، 2003). روشن است که این نگاه بیرونی به رشته تا چه حد می‎تواند در رواج تفکر انتقادی، خلاقیت و آزمودن راه‎های نوین نظری و عملی در رشته مؤثر باشد. قطعاً چنین فضایی، رشته را به بلوغ فکری و عملی خواهد رساند. این امر بویژه از آنجا مهم است که پژوهشگر معتقد است بنا بر شواهدی (ریسمانباف، 1385) شرایط کامل حرفه‎ای شدن در رشته هنوز محقّق نشده و از این رو، این گونه مطالعات می‎تواند دوران گذار رشته به حرفه‎ای شدن را سرعت و عمق بیشتری ببخشند.
همچنین رشته از جنبۀ هویّتی بویژه در مواجهه و تعامل با رشته‎های دیگر، به گذشتۀ مدوّنی از دستاوردهای فکری‎اش نیازمند است، بخصوص اینکه، ماهیّت موضوعات هسته‎ایِ رشته به نحوی است که به شدّت به گرایشهای بین‎رشته‎ای در رشته منجر شده است . در این مواجهه‎های بین‎رشته‎ای، فضای پژوهشی رشته باید به پشتوانۀ تاریخی مدوّنی متّکی باشد تا دچار بحران هویّت نگردد. از این نظر هم، مطالعات تاریخی به بلوغ رشته کمک می‎کنند.
در عوض، غفلت از این گونه مطالعات، بلوغ و تثبیت رشته را به تعویق می‎اندازد. «هان» و باکلند در این باره می‎نویسند: «اگر حوزه‎ای پیشینه‎اش را مستند نکند، با فقدان تاریخ و فروکاهی هویّتی مواجه خواهد شد. هر پدیده‎ای که فاقد تاریخی شناخته شده باشد، همواره به آن به چشم یک نوپدید نگریسته خواهد شد. بنابراین، چنانچه از گذشته‎مان چشم‎پوشی کنیم، باید انتظار داشته باشیم به عنوان ]حوزه‎ای[ «نوپدید و نورسته» باقی بمانیم» (هان و باکلند، 1998، ص. 1). باکلند (2001) در جای دیگری، وقتی میراث دانشگاهی رشته را به بحث می‎گذارد، نتیجه می‎گیرد تا زمانی که موّرخان رشته، تمام رشته را در یک زمینۀ یکپارچه واکاوی نکنند، امکان درک علایق مرسوم در رشته توسط دیگران – در ابعاد دانشگاهی، سازمانی یا اجتماعی – امکان‎پذیر نیست. نتیجۀ وضعی که باکلند توصیف می‎کند، ناشناختگی مواضع و تولیدات فکری و عملی رشته در مواجهه با دیگر رشته‎ها و حرف است. روشن است، مراودات درون‎رشته‎ای که در فضایی آکنده از انزوا در مراودات برون‎رشته‎ای شکل می‎گیرد، هر اندازه غنی و بارور باشد، یا به بلوغ درونی و نیز نفوذ بیرونی نخواهد رسید و یا در نگاهی خوشبینانه، طیّ این فرایند، زمان‎بر و کُند خواهد بود.
ضرورت بازنمایی بی‎انضباطیهای تئوریک رشته: کمبود و گاه نبود پشتوانه‎های تئوریک کافی در گذشتۀ پژوهشی و عملی رشته، به برخی بی‎انضباطیهای تئوریک قابل ملاحظه در رشته انجامیده است. بخشی از این بی‎مبالاتیهای تئوریک را می‎توان در آشفتگی مفهومی در رشته یافت. شاید بتوان گفت که نپرداختن کافی به پیشینه‎شناسی مفاهیم در علم اطلاعات، یکی از ریشه‎های آشفتگی مفهومی در رشته باشد. از آنجا که پیشینۀ مدوّنی از سیر تاریخی تحوّل بسیاری از مفاهیم اساسی در رشته در دسترس نیست، فهم همه‎جانبه‎نگر از بسیاری از مفاهیم بنیادین رشته، دشوار و بلکه بعید است. روشن است که چنین سیر تاریخی مورد نیازی، هم توصیفی، و هم همبسته با همۀ ارکان پنج‎گانۀ پیش‎گفته (تاریخ، فلسفه، مفاهیم و نظریه‎ها، روش‎شناسی، فنون و جنبه‎های عملی) است. بنابراین، انجام چنین پژوهشهایی برای رشته‎ای که با آشفتگیهای آزاردهنده‎ای در معانی و تفسیر مفاهیم پایه‎اش روبه‎روست، کاملاً ضروری است. از یک منظر حدّاقلی، پژوهشهای تاریخی می‎توانند با تحلیل فضای فکری رشته در دوره‎های مختلف تاریخی، این بی‎مبالاتیهای نظری رخ داده در گذشتۀ رشته را بازنمایی کنند تا زمینۀ لازم برای تصحیح آنها در آینده فراهم شود. اساساً، یکی از کارکردهای تاریخ‎گرایی همان گونه که یورلند (2003، ص. 81) به آن اشاره کرده، تحلیل و بازنمایی چنین خطاهایی است: «در حالی که تجربه‎گرایی و عقل‎گرایی، بنیادین و مبنایی هستند؛ تاریخ‎گرایی و عمل‎گرایی ، نظریه‎هایی غیربنیادین هستند. تاریخ‎گرایی و عمل‎گرایی، بر آن نیستند تا رویّه‎ها یا روشهایی تام برای کسب دانش بنا کنند، بلکه آنها معرفت‎شناسیهای زیانبار و یا نیازمندِ اصلاح و تصحیح را باز می‎شناسند».
مطالعات تاریخی از منظر روش‎شناسی
مطالعاتی که به لحاظ روش‎شناسی در زمرۀ مطالعات تاریخی قرار می‎گیرند، بنا بر تفسیری که «میرنیک» (2007، ص. 5) از دیدگاه‎های یورلند دارد، ممکن است طیف گوناگونی از سنّتهای پژوهشی را در بر گیرد، مانند هرمنوتیک، نظریۀ انتقادی یا ساختارگرایی اجتماعی. این‌گونه مطالعات، در سالهای اخیر در علوم انسانی و اجتماعی در نقد پوزیتیویسم و به عنوان یکی از جایگزینها و یا مکمّلهای احتمالی، ترویج شده است. در میان نظریه‎پردازان مطالعات تاریخی، فوکو در زمرۀ کسانی است که مطالعات تاریخی را در نقطۀ مقابلی می‎بیند که منتسب به موضع پوزیتیویستهاست . «توین‎بی» مورخ بریتانیایی نیز از این حیث در این زمره است (مهتا ، 1369، ص. 151). «استنفورد» (1998، ص. 86) هم حاکمیّت رویکرد تجربی در این گونه مطالعات را نفی می‎کند. به قول «ملائی توانی» (1386، ص. 34)، حتّی اگر مبنای مطالعات تاریخی، صرفاً مشاهدات مورّخ باشد، باز هم این مشاهدات به صورت «کیفی» توصیف می‎شوند و نه کمّی. در دنیای علم اطلاعات هم قبلاً گفته شد که باکلند و لیو (1995) پژوهشهای تاریخی را فرصتی برای رهایی علم اطلاعات از سیطرۀ دیرپای پوزیتیویسم دانسته‎اند. یورلند (2003، ص. 81) نیز چنین دیدگاهی به مطالعات تاریخی دارد.
شاید همزمانیِ نقد پوزیتیویسم و رونق تاریخ‎گرایی در علوم اجتماعی و در علم اطلاعات در این نکته باشد که مطالعات تاریخی از آنجا که با تفسیر رخدادها و متون سر و کار دارند؛ پژوهشهایی کیفی شمرده می‎شوند (رهادوست، 1386، ص. 11) که طبیعتاً می‎توانند از سیطرۀ سنگین پوزیتیویسم در این علوم بکاهند. حتّی پژوهشهای صرفاً توصیفی تاریخی نیز در غیاب عنصر تفسیر، باز رنگ و بوی تفسیری دارند؛ چرا که نوع گزینش و چینش رخدادهای تاریخی از میان متون، خود رویکردی تفسیرگونه از تاریخ است. به گفتة «ملائی توانی» (1386، ص. 26) «نگارش تاریخ بدون گزینش و انتخاب‎گری نه معنا می‎دهد و نه اساساً ممکن و مفید است». در نتیجه، گمان نمی‎رود که فراخوان متفکّرانی چون فوکو که کوشیده‎اند تمرکز مورّخان را از «تحلیل» به «توصیف» سوق دهند، منجر به رخت بربستن کامل عنصر «تفسیر» از مطالعات تاریخی شود.
از طرف دیگر، از آنجا که در کنه هر مطالعۀ تاریخی، چه در شناسایی، اولویّت‎بندی و نتیجه‎گیری نهایی از داده‎ها، عنصر «تفسیر» وجود خواهد داشت؛ پژوهشهای تاریخی، اغلب رنگ و بویی هرمنوتیک دارند. چنین رویکردی به مطالعات تاریخی را «شاو» (2010b، ص. 15) به استناد نظر «ولش» چنین توصیف می‎کند: «ولش (1974) از فهم هرمنوتیک در روش تاریخی پشتیبانی می‎کند. روشی که هدف مورّخان در آن بازسازی تجربه‎ها و اندیشه‎های پیشینیان مبتنی بر تخیّل و همدلی ]با گذشته[ است». شاو (همانجا) می‎نویسد که ولش (1951، ص. 59-64) به اصطلاح «در هم‎تنیدگی یا مرتبط‎سازیِ شماری از فاکتهای مجرّد به واسطۀ یک مفهوم و یا فرضیۀ کلّی مناسب» اشاره می‎کند که توسّط ویلیام وول ، متخصّص فلسفۀ علم به کار رفته است. یورلند با استناد به نظر رابرتس (1996، ص. 20) توضیح می‎دهد که این «مرتبط‎سازیِ فاکتهای مجرّد» چگونه باید باشد: «من ]اصطلاح[ اختلاط را به معنای ردیابی روابط علّی و معلولی میان رویدادها؛ و ]اصطلاح[ طبقه‎بندی را به معنای گروه‌بندی رویدادها ذیل مفاهیم مناسب به کار می‎برم» (یورلند، 2010). از این رو، پژوهشهای اصیل تاریخی باید در یک زمینۀ فکری واحد (بنا به اقتضائات هدف و موضوع پژوهش) و با رویکردی تفسیری - از شناسایی، اولویت‎بندی و گردآوری تا بازنمایی داده‎ها - داده‎های تاریخی مرتبط در متون را به کار گیرند. این شاخص اخیر یعنی وجود یک زمینۀ فکری واحد در مطالعات تاریخی، دلیل دیگری بر حال و هوای تفسیری مطالعات تاریخی‎اند.
در هر حال، چه از منظر توصیف یا تحلیل، مطالعات تاریخی در فضایِ پژوهشهای کیفی‎اند؛ امری که به دلیل نیاز علم اطلاعات به نظریه‎پردازی و حلّ مشکل آشفتگیهای تئوریک، کاملاً مورد نیاز فضای پژوهشی رشته است.
حافظۀ بی‎حافظه: غفلت از مطالعات تاریخی در آینۀ متون
حوزۀ علم اطلاعات بویژه از جنبۀ حرفه‎ای‎اش، همچنین در زمینه‎های کتابداری و نیز مطالعات آرشیو، به استناد پیشینه‎های تاریخی متعدّد و موثّق، به حق مدّعی آن است که در سیر تمدّن بشر، به مثابۀ حافظه‎ای جانبی، رسانای دستاوردهای بشر از نسلی به نسل دیگر بوده است. به عنوان نمونه، گفته می‎شود چنانچه کتابخانه‎های صومعه‎های قرون وسطایی نبودند، انتقال معارف اروپای باستان به اروپای دوران نوزایی به آن نحو که در تاریخ واقع شد، امکان‎پذیر نبود (رهادوست، 1386، ص. 217). با این حال، جای شگفتی است که در اغلب جریانهای فکری غالب بر چنین حوزه‎ای، تا حدود دو دهۀ قبل، علاقه‎مندی قابل ملاحظه‎ای به بررسی تاریخی گذشتۀ رشته به چشم نمی‎خورد؛ و عملاً مستندسازی منسجم فکری و عملیِ درون‎رشته‎ای، طرفداران زیادی ندارد؛ امری که می‎توان از آن به «حافظۀ بی‎حافظه» یاد کرد. شواهد این مدّعا از حدود دو دهۀ قبل در متون رشته، فراوان مورد اشاره قرار گرفته است؛ اشاره‎هایی که بتدریج ضرب‎آهنگ کُند این گونه مطالعات در رشته را در دو دهۀ اخیر شتاب بخشیده است. در اینجا به نتایجی که پژوهشگر از مرور اندیشه‎های موجود در متون به آن دست یافته، اشارۀ مختصری می‎شود.
1. گلایه از غفلت تاریخی پژوهشگران رشته، از اهمال در مطالعات تاریخی به دفعات در متون به چشم می‎خورد. به عنوان نمونه، «باکلند و لیو» (1995) در این باره می‎نویسند: «میزان آثار و کوششهای تحسین‎ برانگیز، ]از منظر[ تاریخ‎پژوهان حرفه‎ای در حوزۀ تاریخ علم اطلاعات همچنان اندک است...». «ویلیامز» (2004) نیز حوزۀ مطالعات تاریخی در علم اطلاعات را نوپا و در مرحلۀ توسعۀ اولیّه توصیف می‎کند.
با وجود کم‎رونقی این گونه مطالعات تا دو دهۀ پیش در رشته، جای تأمّل است که برخی از پژوهشگران علم اطلاعات به آینده‎شناسی و آینده‎پژوهی بیشتر علاقه نشان داده‎اند تا به مطالعات تاریخی. باکلند و لیو (1995) در توصیف این دوره نوشته‎اند: «در علم اطلاعات، پیش‎بینی آینده نسبت به مرور و یادآوری گذشته، از محبوبیّت بیشتری برخوردار است». شاید برخی پیش‎بینیهای شتاب‎زده در متون رشته در دهه‎های 1970 و 1980 مبنی بر نابودی کتاب چاپی و کتابخانه‎های سنّتی تا سال 2000 و پذیرش ایدۀ دنیای بدون کاغذ و نیز تکنولوژی‎زدگیهای افراطی و بدبینی نسبت به آیندۀ رشته ناشی از همین آینده‎پژوهیهای بی‎پشتوانۀ تاریخی باشد. حال آنکه، اندیشۀ بدیهی و معروف «گذشته، کلید آینده است» تا دو دهۀ پیش کمتر در رشته جدّی گرفته شده است.
با این حال، از دهۀ 1990 پیشرفت قابل ملاحظه‎ای در مطالعات تاریخی در رشته حاصل شده است؛ و همچنان این علاقه به طور مستمری در حال افزایش است. باکلند و لیو (1995) به جهش انتشارات در زمینۀ مطالعات تاریخی رشته از دهۀ 1990 اشاره کرده‎اند. هان و باکلند (1998، ص. 1) نیز بر افزایش کمّی و کیفی مطالعات تاریخی در دهه 1990 صحّه گذارده‎اند. «بورک» (2007، ص. 3- 6) هم به نشانه‎هایی امیدوارکننده در این زمینه اشاره می‎کند؛ نظیر افزایش قابل ملاحظۀ انتشارات در حوزۀ تاریخ‎نگاری علم اطلاعات در دهۀ 1990 که به اعتقاد او نتیجۀ تشویقهای صورت گرفته برای ایجاد گرایش محقّقان علم اطلاعات به این موضوع در دهۀ 1980 است. با این حال، بورک (2007، ص. 6) همچنان تلاشهای صورت گرفته در این حوزه را ناکافی می‎خواند و می‎نویسد: «بسیاری از پرسشهای اساسی همچنان بی‎پاسخ مانده‎اند».
2. در میان نوشته‎های دو دهۀ اخیرِ نظریه‎پردازان علم اطلاعات، بیش از هر زمان دیگری، به اهمیّت جنبه‎های تاریخی رشته در فهم چشم‎انداز کلّی و حتّی پارادایم مربوط به رشته پرداخته می‎شود. باکلند، یورلند و «ریوارد» از مهم‎ترین افرادی‎اند که هم در اهمیّت رویکردهای تاریخی و هم در تاریخ‎نگاری بخشهایی از گذشتۀ رشته، مقاله‎های مهمّی نوشته‎اند. برخی نظیر ماکینن و همکاران (2005، ص. 175) معتقدند باکلند آغازگر این راه در دهۀ 1990 بوده است. در نتیجۀ کوشش این پیشگامان، امروز بحث از اهمیّت مطالعات تاریخی در رشته، به یک گفتمان رو به توسعه بدل شده است .
3. جالب آنکه همزمان با رونق مطالعات تاریخی در دهۀ 1990 در رشته، رونق دوبارۀ مفاهیمی چون «مدرک» و «دکومانتاسیون» ، به عنوان مفاهیم هویّت‎بخش رشته، شکل می‎گیرد. آیا چنین همزمانی تصادفی است؟ یا تاریخ‎نگاری رشته و تحلیل عمیق‎تر گذشتۀ رشته، زمینه را برای بازکاویِ دکومانتاسیون و نقد وضعیت فعلی فراهم آورده است؟ این موضوع خود می‎تواند زمینۀ یک مطالعۀ مستقلّ دیگر باشد. به هر حال، این دو گرایش تقریباً همزمان در رشته شکل گرفته‎اند. به عنوان مثال، هانسون (2005، ص. 104) معتقد است عمدتاً از سال 2002 به بعد جنبشی در رشته آغاز شده که به جای «اطلاعات»، مفاهیم «مدرک» و «دکومانتاسیون» را به عنوان پایه‎ای‎ترین مفاهیم رشته می‎شناسند. امّا «لاند» (2009، ص. 1) آغاز این تحوّل را اواخر دهه 1980 می‎داند. گرچه این تحوّل در آغاز به کُندی شکل می‎گیرد، از نظر او، از آن زمان تا کنون، همواره تمایل به «چشم‎انداز ]فکری مبتنی بر مفهوم[ مدرک » در رشته افزایش یافته است. شواهدی در دست است که این‌گونه تبیین‌های اخیر متمایل به مفاهیم رایج در دکومانتاسیون که سابقه‎ای حدود دو دهه دارند، به نوعی آغازگر احیای دوبارۀ جنبه‎هایی از نظر و عمل رایج در جنبش دکومانتاسیون در علم اطلاعاتِ امروزی است؛ هر چند این روند کُند و تدریجی است . این تمایل به جنبش دکومانتاسیون تا حدّی است که یورلند (2000، ص. 38- 39)، اصطلاح علم دکومانتاسیون را به عنوان جایگزینی احتمالی برای علم اطلاعات مطرح می‎کند.
در دهۀ 1990، نخستین بازخوانیهای قابل ملاحظه از آرای دکومانتالیست‌های پیشگام و نیز بازکاوی مفاهیم کلیدی دکومانتاسیون نظیر مفهوم مدرک با انتشار آثاری از باکلند آغاز شد. ریوارد هم در بازخوانیِ آرای «اتله» ، آثار قابل ملاحظه‎ای مننتشر کرده است . با این حال، یورلند به عنوان پیشنهاددهندۀ مفهوم مدرک به جای اطلاعات به عنوان مفهوم هویت‎بخش رشته، نقش مهمی در احیای و بازخوانی جنبش دکومانتاسیون در فضای تئوریک رشته ایفا کرده است. وی (2007) برای نخستین بار اصطلاح پارادایم کتابشناختی را به عنوان یک منظر نظری ممکن در رشته، پیشنهاد داده است.
به هر حال، چه بسا، چنانچه انزوای مطالعات تاریخی در رشته همچنان با همان شدّت قبل پابرجا بود، دورانهای فکری پیشین رشته و از جمله جنبش دکومانتاسیون، بخت بازخوانی و بازکاوی نمی‎یافتند؛ و در نتیجه، سنّتها و دستاوردهای آن ادوار - صرف نظر از پذیرش دوباره یا ردّ و نفی دوبارۀ آنها - هرگز مجال نقد نمی‎یافت.
فرجام سخن
غفلت تشریح شده در این گفتار از مطالعات تاریخی در رشته، بیش از دو دهه است که در حال افول است. اقبال مستمراً افزایشی پژوهشگران رشته به این گونه مطالعات، گواه این مدّعاست. با این حال، به گفتة «بورک» (2007، ص. 6) همچنان پرسشهای بی‎پاسخی بر جا مانده که مطالعات تاریخی باید به آن بپردازند. از این گذشته، پرسشهای طرح شدۀ پیشین نیز باید از منظرهای گوناگون بازکاوی شوند، زیرا طبیعت پژوهشهایی که ماهیّتاً فلسفی، تئوریک و یا تاریخی هستند، چنان است که می‎تواند یک پرسش معیّن، نه یک بار برای همیشه، که بارها طرح ‎شود. پرسشهایی که ماهیّت فلسفی، نظری یا تاریخی دارند، ممکن است در هر نسل، از منظرهای فکری متفاوت بارها مطرح شوند. به بیانی دیگر، فلسفه‎ورزی، نظریه‎پردازی و یا بررسی تاریخی، یک فعالیّت معیّنِ پروژه‎وار نیست که در یک زمان برای همیشه انجام شود؛ بلکه رویکردی است پویا که باید همواره مورد بازاندیشی قرار گیرد. از این رو، چنانچه پرسشهایی نظیر «اطلاعات چیست؟» بارها تکرار شوند، از آنجا که ممکن است مبتنی بر منظرهای فکری و حتّی مقاصد گوناگونی صورت گیرند، به پاسخهای گوناگونی برسند؛ که الزاماً همۀ آنها را نیز نتوان پاسخ نهایی یافت. با این حال، روشن است که این گوناگونی احتمالی پاسخها به پویایی و بلوغ رشته می‎انجامد؛ به شرط آنکه، موّرخان با بهره‎گیری از روش‎شناسیهای قابل دفاع، به گونه‎ای به تفسیر و خلق منظرهای فکری نو دست بزنند، که به اصل فاکتهای تاریخی وفادار باشند و آنها را مخدوش نسازند. یکی از دلایل وجود پشتوانه‎های غنی فکری در رشته‎هایی چون روانشناسی و جامعه‎شناسی، وجود همین تنوّع مکاتب فکری است که در نهایت به رشد این رشته‎ها انجامیده است. این مسئله به شدّت در رشتۀ ما مورد نیاز است؛ زیرا در این حوزه بندرت، تنوّع در مکاتب فکری مشاهده می‎شود.

آرمز، ویلیام (1380). کتابخانه‎های دیجیتال. ترجمۀ زهیر حیاتی، هاجر ستوده. تهران: کتابدار.
 اتکینسون، آر اف. (1998). فلسفۀ تاریخ: نگاهی به دیدگاه‎های رایج در فلسفۀ معاصر تاریخ. ترجمۀ حسینعلی نوذری، در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش‎شناسی و تاریخ‎نگاری. تهران: طرح نو، ص. 23- 68.
 استنفورد، مایکل (1382). درآمدی بر فلسفۀ تاریخ. ترجمۀ احمد گل‎محمدی. تهران: نشر نی.
 ـــــــــــــ ، (1388). درآمدی بر تاریخ‎پژوهی (با اصلاحات). ترجمۀ مسعود صادقی. تهران: سمت.
 ـــــــــــــ ، (1998). مدخلی بر فلسفۀ تاریخ: گذشته، حال، آینده. ترجمۀ حسینعلی نوذری، در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش‎شناسی و تاریخ‎نگاری. تهران: طرح نو، ص. 69- 107.
 رهادوست، فاطمه (1386). فلسفه کتابداری و اطلاع‎رسانی. تهران: کتابدار.
 ریسمانباف، امیر (1390). جنبش دکومانتاسیون: گم شده در هیاهوی فناوری. مجلۀ مطالعات ایرانی کتابداری و اطلاع‎رسانی، شمارۀ 86، ص. 50- 68.
 ـــــــــــــ ، (1388). بازکاوی پندار بین‎رشته‎ای بودن علم اطلاعات. فصلنامۀ علمی- پژوهشی مطالعات کتابداری و علم اطلاعات، شماره 3، ص. 113- 146.
 ـــــــــــــ ، (1385). کتابداری حرفه‎ای مبتلا به فقر نظری؛ پیامدها و پیشنهادهایی برای بهبود. اطلاع‎شناسی، شمارة 13 و 14، ص. 6- 32.
 شارتیه، روژه (1997). تاریخ فرهنگی: رابطۀ فلسفه و تاریخ. ترجمۀ حسینعلی نوذری، در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش‎شناسی و تاریخ‎نگاری. تهران: طرح نو، ص. 369- 407.
 فدایی، غلامرضا (1389). مقدمه‎ای بر هویّت کتابداری و اطلاع‎رسانی. تهران: نهاد کتابخانه‎های عمومی کشور.
 فوکو، میشل (1388). دیرینه‎شناسی دانش. ترجمۀ عبدالقادر سواری. تهران: گام نو.
 کار، ادوارد هلت (1386). تاریخ چیست؟. ترجمۀ حسن کامشاد. ویرایش2. تهران: خوارزمی.
 لاک، جان (1380). جستاری در فهم بشر. تلخیص پرینگل پتیسون. ترجمۀ رضازاده شفق. تهران: شفیعی.
 لنکستر، ف. ویلفرد (1366). کتابخانه‎ها و کتابداران در عصر الکترونیک. ترجمۀ اسدالله آزاد. مشهد: آستان قدس رضوی.
 لوید، کریستوفر (1996). تبیین تاریخ ساختارهای اقتصادی و اجتماعی: رابطۀ اقتصاد و تاریخ. ترجمۀ حسینعلی نوذری، در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش‎شناسی و تاریخ‎نگاری. تهران: طرح نو، ص. 253- 368.
 مرتضایی، لیلا (1380). تحصیلات تکمیلی علوم کتابداری و اطلاع‎رسانی در ایران و چند کشور جهان (بررسی تطبیقی). تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران.
 مک‎کارنی، جوزف (1383). هگل و فلسفۀ تاریخ. ترجمۀ اکبر معصوم بیگی. تهران: آگه.
 ملائی توانی، علیرضا (1386). درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ. ویراستار لاله خاکپور. تهران: نشر نی.
 مهتا، ود (1369). فیلسوفان و مورخان: دیدار با متفکّران انگلیس. ترجمه عزت‎الله فولادوند. تهران: خوارزمی.
 نوذری، حسینعلی (1379الف) تاریخیگری یا مکتب اصالت تاریخ، در: در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش‎شناسی و تاریخ-نگاری. تهران: طرح نو، ص. 479- 524.
 نوذری، حسینعلی (1379ب). صورت‎بندی مدرنیته و پست مدرنیته: بسترهای تکوین تاریخی و زمینه‎های تکامل اجتماعی. تهران: نقش جهان.
 نوذری، حسینعلی (1379ج). فلسفۀ تاریخ: رابطۀ تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی (2)، در: حسینعلی نوذری (ترجمه و تدوین) (1379). فلسفۀ تاریخ، روش-شناسی و تاریخ‎نگاری. تهران: طرح نو، ص. 108- 172.
 Buckland, Michael (1996). “Documentation, Information Science and Library Science in the USA”, Information Processing and Management, 32 (1): PP. 63-76, Available at:
ttp://people.ischool.berkeley.edu/~buckland/20THCENT.pdf
 Buckland, M. (2001). “The academic heritage of library and information science: Resources and opportunities”. Paper presented at the Association for Library and Information Science Education, 85th Anniversary Celebration, San Antonio, TX.
 Buckland, Michael; Z. Liu (1995). “History of Information Science”, Annual Review of Information Science and Technology, 30 (Information Today for ASIS, Medford, 1995): PP. 385-416, Available at:
http://www.uff.br/ppgci/editais/historyofis.pdf
 Burke, Colin (2007). “History of Information Science”, Annual Review of Information Science and Technology, 41 (1): PP. 3–53.
 Capurro, R.; Birger Hjørland (2003). “The concept of information”, Annual Review of Information Science and Technology, 37: PP. 343-411, Available at: http://www.capurro.de/infoconcept.html
 Ewing, A. C. (1951). The fundamental questions of philosophy. London: Routledge & Kegan Paul.
 Hahn, Trudi Bellardo; Michael Buckland (1998). “Introduction”, In: Trudi Bellardo Hahn, Michael Buckland (ed.) (1998). Historical studies in Information Science. Medford, NJ: American Society for Information Science, P. 1- 6.
 Hansson, Joacim (2005). “Hermeneutics as a bridge between the modern and postmodern in library and information science”, Journal of Documentation, 61 (1): PP. 102- 113.
 Hjørland, Birger (1994). “Subject representation and Information-Seeking - Summary of a Doctoral Thesis, Goteborg 1993”, Knowledge Organization, 21(2): PP.94-98.
 Hjørland, Birger (2000). “Documents, Memory Institutions and Information Science”, Journal of Documentation, 56 (1): P. 27-41.
 Hjørland, Birger (2002). “Domain analysis in Information Science - Eleven approaches - traditional as well as innovative”, Journal of Documentation, 58(4): PP. 422-462.
 Hjørland, Birger (2003). “Social and cultural awareness and responsibility in library, information and documentation studies”, In: B. Rayward, J. Hansson, V. Suominen, (2003) (ed.). Aware and Responsible: Papers presented at the Nordic and International Colloquium on Social and Cultural Awareness and Responsibility in Library, Information and Documentation Studies (SCARLID). Lanham, MD:Scarecrow, PP. 71- 91, Available at:
http://citeseerx.ist.psu.edu/viewdoc/download?doi=10.1.1.149.5531&rep=rep1&type=pdf
 Hjørland, Birger (2007). “Arguments for 'the bibliographical paradigm': Some thoughts inspired by the new English edition of the UDC”, Information Research, 12(4), Available at: http://informationr.net/ir/12-4/colis06.html
 Hjørland, Birger (2009). “Concept theory”, Journal of the American Society for Information Science and Technology, 60(8): PP. 1519–1536.
 Hjørland, Birger (2010). “Concepts: Classes and colligation [letter to the editor]”, Bulletin of the American Society for Information Science and Technology, 36 (3): PP. 2-3.
 Hjørland, Birger (2011). “Theoretical clarity is not “Manicheanism”: A reply to Marcia Bates”, Journal of Information Science, 37 (5), Available at: http://pure.iva.dk/files/31053333/JIS_1568_v3.pdf
 Hjørland, Birger; Hanne Albrechtsen (1995). “Toward a New Horizon in Information Science: Domain-Analysis”, Journal of the American Society for Information Science, 46 (6): PP. 400-425.
 Hobart, M. E.; Z. S. Schiffman (2000). Information ages. Literacy, numeracy, and the computer revolution. Baltimore, MD: The John Hopkins University Press.
 Lund, Niels Windfeld (2009). “Document theory”, Annual Review of Information Science and Technology, 43 (1): PP. 1- 55.
 Mäkinen, Ilkka; Alistair Black, Miha Kovac, Laura Skouvig, Magnus Torstensson (2005). “Information and Libraries in an Historical Perspective: From Library History to Library and Information History” In: Kajberg, Leif; Leif Lørring (ed.) (2005). European Curriculum Reflections on Library and Information Science Education. Copenhagen: Royal School of Library and Information Science, PP. 172- 191.
 Mayernik, Matthew (2007). “Evaluating domain analysis as a philosophical framework for Information Science”, Available at: http://polaris.gseis.ucla.edu/mmayerni/Birger_Hj%F8rland_Paper.pdf
 Ørom, Anders (2000). “Information science, historical changes and social aspects: A Nordic outlook”, Journal of Documentation, 56 (1): PP. 12- 26.
 Pollock, Neil (2002). “Birger Hjorland 101”, Available at:
http://npollock.id.au/info_science/hjorland.pdf
 Rayward, W. Boyd (1991). “The Case of Paul Otlet, Pioneer of Information Science, Internationalist, Visionary: Reflections on Biography”, Journal of Librarianship and Information Science, 23: PP. 135-145, Available at:
http://people.lis.illinois.edu/~wrayward/otlet/PAUL_OTLET_REFLECTIONS_ON_BIOG.HTM
 Rayward, W. Boyd (1994). “Visions of Xanadu: Paul Otlet (1868-1944) and Hypertext”, Journal of the American Society for Information Science, 45: PP. 235-250, Available at:
http://people.lis.illinois.edu/~wrayward/otlet/xanadu.htm
 Rayward, W. Boyd (1997)." The Origins of Information Science and the International Institute of Bibliography/ International Federation for Information and Documentation (FID), Journal of The American Society for Information Science, 48(4): PP. 289-300.
 Rayward, W. Boyd (2003). “Knowledge organisation and a new world polity: the rise and fall and rise of the ideas of Paul Otlet”, Associations Transnationales, Bruxelles, n. 1/2: PP. 4-15, Available at:
http://people.lis.illinois.edu/~wrayward/otlet/TransnationalAssociations.pdf
 Roberts, C. (1996). The Logic of historical explanation. University Park, PA: The Pennsylvania State University Press
 Shaw, Ryan Benjamin (2010a). Events and Periods as Concepts for Organizing Historical Knowledge. PhD dissertation. University of California, Berkeley, Available at: http://aeshin.org/media/pdf/shaw-2010-events-and-periods.pdf
 Shaw, Ryan Benjamin (2010b). “From Facts to Judgments: Theorizing History for Information Science”, Bulletin of the American Society for Information Science and Technology, 36 (2): PP. 13- 18.
 Walsh,W. H. (1951). An introduction to philosophy of history. London: Hutchinson’s University Library.
 Wikipedia (The Free Encyclopedia) (2011). “Conceptual history”, Available at: http://en.wikipedia.org/wiki/Conceptual_history
 Williams, Robert V. (2004). Bibliography of the history of Information Science and Technology, 1900-2004 (5th Edition), Available at: http://www.libsci.sc.edu/bob/istchron/Isbiblio5.pdf