نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد دانشکدۀ علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز
2 کارشناس ارشد کتابداری و اطلاعرسانی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
یکی از مفاهیم اساسی که در حوزۀ علم اطلاعات ظهور کرده بافت است که به عنوان منبعی از معنا برای رفتار اطلاعاتی بشر به شمار میرود.بافت، پدیدهای چند بعدی است که از مدتها قبل، موضوع مباحثات پژوهشی در بسیاری از حوزهها بوده است. در کتابداری و اطلاعرسانی نیز اخیراً این مفهوم مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. آن گونه که جانسن (2003) ابراز میدارد «عموماً در مفهومسازی جهان، گرایش به تمرکز بر اشیا و نه محیطهای آنها، بر پیامها یا افراد و نه بافتهایی[1] که آنها را در برگرفتهاند، وجود دارد. انسانها معمولاً بر فرایندهایی که به آنها علاقهمندند، و نه بر بافتهای اجتماعی پراکنده که آنها را شکل داده، در برگرفته و محصور نمودهاند، تمرکز میکنند».
هنگامی که «دروین»[2] در کنفرانس ایزیک[3] (1996) پرسش «بافت چیست؟» را مطرح کرد، خاطرنشان ساخت که این پرسش در هیچ یک از مقالههای حوزۀ کتابداری و اطلاعرسانی مطرح نشده است.
ممکن است معلوم شود که مفهوم بافت مانند اطلاعات یا حتی نیاز اطلاعاتی، مفهومی تعریف گریز است. به عبارت سادهتر، بافت میتواند به شیوههای متعددی تعریف شود و مانند هر پدیدۀ اجتماعی، تنها زمانی که به روشهای متعدد مطالعه یا بررسی گردد، بیشترین غنای خود را نمایش میدهد. به اعتقاد «کوهلثا» (نقل در کوهلثا و واکاری[4]، 1999) چشم پوشی از بافت، چشم پوشی از انگیزهها و محرکهای اساسی است که کاربر را به فرایند اطلاعیابی بر میانگیزانند.
تعاریف
«دروین» (نقل در تالجا، کزو و پیتیلینن[5]، 1999) در تحلیل رویکردهای بافتگرا اظهار میدارد که هیچ اصطلاحی به اندازۀ «بافت» به کار نرفته است، اما این اصطلاح کمتر تعریف شده و اگر هم تعریف شده باشد، تعریفها متنوع و گاه متفاوت بودهاند. در ادامه، تعدادی از این تعریفها ارائه میشود.
واژهنامۀ امریکن هریتیج[6] (1985) بافت را «شرایطی که در آن رویداد یا وضعیت ویژهای رخ میدهد و یا ماهیت گروهی از رویدادها»، تعریف نموده است.
به اعتقاد تالجا، کزو و پیتیلینن (1999) بافت در مطالعات مربوط به علم اطلاعات عموماً به هر عامل یا متغیر زمینهای و بافتاری که به نظر میرسد رفتار اطلاعیابی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد، اطلاق میگردد؛ مانند شرایط اجتماعی ـ اقتصادی، نقشهای کار، وظایف، وضعیتهای مشکلساز، جوامع و سازمانها و ساختار و فرهنگهایشان و ...
«کاری و ساولینن»[7] (2007) اظهار میدارند که در علوم انسانی، منظور از بافت صرفاً عواملی برون از متن میباشد. زمانی که این ایده به حوزۀ مطالعات اطلاعات تعمیم یابد، میتوان گفت که پژوهشهای پژوهشگران علم اطلاعات از دو نوع پدیده تشکیل یافته است: پدیدههای اطلاعاتی و بافت. بنابراین، طبق یک تعریف بسیار کلی، بافت به معنای هر زمینهای[8] برای پدیدههای اطلاعاتی است. بافت تمام آن چیزهایی است که بخش ذاتی از پدیدههای اطلاعاتی به شمار نمیرود، با وجود این، با آنها در ارتباط است. بدون بافت، پدیدههای اطلاعاتی معنای خود را از دست میدهند.
«آلن»[9] (1997) بافتها را محیطهای[10] گستردهتر و به طور اجتماعی تعریف شدهای مانند محیطهای کار و وظیفه میبیند که وضعیتهای گوناگونی درون آنها روی میدهد (یادداشت سردبیر میهمان[11]، 2002).
«ساننوالد»[12] (1999) بافت را «جوهرۀ مجموعه یا گروهی از وضعیتهای گذشته، حال و آینده» تعریف نموده است. وی به نقل از «شاتز و لاکمن»[13] (1973) در تعریف بافت مینویسد: «معمولاً میزان درک مشترکی از بافت در میان شرکت کنندگان در آن به چشم میخورد؛ این درک مشترک لزوماً یکسان یا کامل نیست».
به اعتقاد ساننوالد (1999) میتوان دانشکده، زندگی خانوادگی، شهروندی و باشگاهها را نمونهای از «بافتها» به شمار آورد. بافتها دارای مرز، محدودیت و امتیازهایی میباشند که توسط شرکتکنندگان در آنها و بیگانهها محسوس میباشد. این مرزهای محسوس ممکن است برای تمامی شرکتکنندگان و غیرشرکتکنندگان یکسان نباشند، با وجود این اغلب بر تعدادی از این مرزها توافق دارند. به عبارت دیگر، میزان درک مشترکی دربارۀ بافت وجود دارد. به عنوان مثال، اغلب پژوهشگران حوزۀ دانشگاه توافق دارند که نوشتن مقالهها برای مجلهها و کنفرانسها عموماً در بافت دانشگاه روی میدهد تا زندگی خانوادگی؛ بدین معنا که نوشتن مقاله در محدودۀ بافت دانشکده و خارج از مرزهای زندگی خانوادگی است. ما پیوسته دربارۀ بافت در جهان روزانۀ خود سخن میگوییم؛ ما از «در بافت بزرگتر»، «در بافت کوچکتر»، «در بافت وسیعتر»، «در یک بافت محدودتر»، «در یک بافت بهتر تعریف شده»، سخن میگوییم. این عبارتها در درک این مفهوم که مرزهای بافتها انعطافپذیر و در معرض تغییرات میباشند، به ما یاری میرسانند و میتوانیم دربارۀ آنها بحث کنیم.
به باور دروین (نقل در ساننوالد، 1999) بافتها از آن روی که قابل توصیف شدن به وسیلة انواع متعددی از ویژگیها میباشند، چند بُعدی تلقی میگردند. شناسایی این ویژگیها و اهمیت آنها در رفتار اطلاعاتی، موضوع بسیاری از پژوهشهاست. نمونهای از ویژگیهایی که برای توصیف بافتها مورد استفاده قرار گرفتهاند، عبارتند از: مکان، زمان، اهداف، وظایف، نظامها، وضعیتها، فرایندها، سازمانها و نوع شرکتکنندگان. مشکل زمانی بروز میکند که در پی توصیف جامع یک بافت برمیآییم. به عنوان مثال، همان طور که سایمون[14] (نقل در ساننوالد، 1999) خاطر نشان میسازد، در نگاه یک پرنده از مورچهای که در دو نقطهای به موازات ساحل شنی در حال حرکت کردن است، مسیر به ظاهر نامعیّن[15] به نظر میرسد. تنها زمانی که به مسیر مورچه از زاویۀ سه بعدی بنگریم و به تپهها و درههایی که با دانههای شن ایجاد میگردند توجه کنیم، درخواهیم یافت که مسیر مورچه نامعیّن و بیهدف نیست، بلکه ابتکاری و ماهرانه است.
توصیف بافت دشواریهای بیشتری هم به دنبال دارد، زیرا بافتها، ماهیتهای ملموسی نیستند و یک یا تعداد بیشتری از بافتها ممکن است در برخی از ویژگیها سهیم باشند. به عنوان مثال، یک عضو هیئت علمی ممکن است یک مدرس، پژوهشگر و مدیر باشد. از زاویۀ دید یک بیگانه، تعیین زمانی که رفتار هیئت علمی به بافت آموزش، پژوهش یا مدیریت ارتباط یابد، دشوار خواهد بود. یک فرد ممکن است به طور همزمان محدودیتهای بافتهای متفاوت را مرتفع سازد. به عنوان مثال، والدینی که در صورت نبود گزینهای برای مراقبت از کودکان خود، آنها را با خود به اداره میآورند. اغلب در هنگام بروز تعارض میان بافتها، آشنایی ما با آنها بیشتر خواهد شد.
تفاوت بافت و وضعیت[16]
همانطور که در متن مقاله نیز آمده است، به طور خلاصه وضعیت مجموعهای از فعالیتها یا رفتارهای مرتبطی است که طی زمان روی میدهند و بافت شرایط یا محیطی است که در آن یک یا چندین وضعیت رخ میدهد. پس بافت از وضعیت گستردهتر بوده و آن را در بر میگیرد. به عنوان مثال، دانشگاه را میتوان بافتی دانست که وضعیتهایی نظیر آموزش دورههای مختلف و انواع همایش در آن روی میدهد.
از جمله مفاهیمی که با بافت ارتباط نزدیکی دارد و حتی در بسیاری موارد با آن یکی پنداشته میشود، وضعیت است. «واکاری» (1997) در اولین کنفرانس ایزیک در سال 1996 اظهار داشت که در اغلب اوقات مفاهیم اساسی نظیر وضعیت و بافت به طور متداول مورد استفاده قرار میگیرند، بدون آنکه تلاشی در جهت کشف معنای دقیق آنها صورت گیرد (یادداشت سردبیر میهمان، 2002).
«ساننوالد» (1999) از جمله پژوهشگرانی است که رابطۀ میان بافت و وضعیت را به خوبی به تصویر کشیده است. وی معتقد است در هر بافت، جریانی از وضعیتها به وجود میآید. به عنوان مثال، درون بافت دانشگاه، آموزش یک دوره و شرکت در یک همایش دو نوع از انواع وضعیتها میباشند. عبارت، «بافت یک وضعیت» در به تصویر کشیدن رابطه میان وضعیتها و بافتها یاری میرساند. یک بافت تا حدی بزرگتر از یک وضعیت بوده و ممکن است انواع وضعیت را دربرگرفته باشد. بافتهای مختلف ممکن است انواع متفاوتی از وضعیتها را دربرگیرند. یک وضعیت ممکن است به صورت مجموعهای از فعالیتهای مرتبط یا مجموعهای از داستانهای مرتبطی که طی زمان روی میدهند، توصیف شود. به عبارت دیگر، میتوان وضعیتها را به وسیلۀ فعالیتها یا رفتاری که طی زمان روی میدهند و با شرکتکنندگان و یا بیگانهها به هم ارتباط مییابند، توصیف نمود. به عنوان مثال، در هنگام شرح فعالیتهایی که در میان افرادی که بر روی یک طرح یا در یک سازمان مشغول به کار میباشند، عبارتهایی نظیر «وضعیت ... است»؛ «وضعیت به طور مختصر ... است»؛ «در این وضعیت ...» و «آن وضعیت است» به طور متداول در معرفی و نتیجۀ توضیحات به کار میروند. افراد ممکن است وضعیت مشابه را تا حدودی متفاوت توصیف کنند. به عبارت دیگر، افراد با توجه به تجربههای گذشتۀ خود و دانش وضعیتهای مشابه یا به دلیل داشتن امتیاز دسترسی به اطلاعات مربوط به فعالیتها، روابط متفاوتی را در میان فعالیتها ببینند. به عنوان مثال، کارکنان سطوح بالاتر یک سازمان اغلب دارای اطلاعاتی دربارۀ فعالیتهای مدیریت ردۀ بالاتر میباشند که دیگر کارکنان به آنها دسترسی ندارند. بنابراین، توصیف آنها از یک وضعیت در برگیرندۀ مدیریت بالاتر، ممکن است از توصیف دیگری متفاوت باشد. با وجود این، زمانی که توصیفات وضعیت مشابه هیچ وجه مشترکی نداشته باشند، فرد ارائهدهندۀ توصیف منحصر به فرد را دیوانه مینامیم، و یا اگر طی زمان ثابت شود که توصیف وی درست بوده است، او را نابغه قلمداد خواهیم نمود.
وضعیتهای درون هر بافت لزوماً وقایع ملموس با ترتیب خطی نمیباشند. به عنوان مثال، همزمان با شرکت در نشستی به منظور ایجاد یک برنامۀ درسی برای یک دورۀ تحصیلی (وضعیتی که درون بافت دانشکدهای روی میدهد)، یک عضو هیئت علمی ممکن است مکالمۀ تلفنی با همسر خود داشته باشد و به بحث دربارۀ مسائل خانوادگی و خصوصی بپردازد (وضعیتی که درون بافت زندگی خانوادگی بروز مینماید).
از سوی دیگر، مفهوم شبکههای اجتماعی در ارتباطات و علوم اجتماعی به کار رفته است و به ارتباط میان افراد بویژه در الگوهای ارتباط اطلاق میگردد. شبکههای اجتماعی به ساختن وضعیتها و بافت یاری میرسانند و خود نیز توسط بافتها و وضعیتها ساخته میشوند. به عنوان مثال، یکی از دلایلی که سبب میشود فراگیران به دورههای آموزش از راه دور به شیوۀ پخش یک طرفه تمایلی نشان ندهند، آن است که این دورهها یک شبکۀ اجتماعی را برای فراگیر نمیآفریند؛ تداوم علایق فراگیر طی زمان بدون تعامل اجتماعی میتواند دشوار گردد. (به منظور درک رابطۀ میان شبکههای اجتماعی، وضعیتها و بافتها به شکل 1 در زیر توجه کنید. درون یک بافت ویژه، یک وضعیت مفروض روی میدهد. در بافت و وضعیت، یک شبکۀ اجتماعی وجود دارد. افراد، اعضای شبکۀ اجتماعی میباشند. بسیاری از اعضای شبکۀ اجتماعی، شرکت کنندگان در یک وضعیت میباشند، اما نه همۀ آنها. به عنوان مثال، همایش هیئت علمی دانشکدهای که در آن اغلب اما نه همۀ اعضای هیئت علمی حضور دارند (ساننوالد، 1999).
شکل1. نمونۀ سادهای از یک شبکۀ اجتماعی درون یک وضعیت و بافت مفروض
میتوان با استفاده از این سه مفهوم- بافت، وضعیت و شبکۀ اجتماعی- به بررسی رفتار اطلاعاتی انسان پرداخت. رفتار اطلاعاتی انسان توسط افراد، شبکههای اجتماعی، وضعیتها و بافتها شکل میگیرد. فرد درون یک بافت و وضعیت ویژه ممکن است با نیاز اطلاعاتی مواجه گردد. وضعیت و بافت در تعیین نیاز اطلاعاتی سودمند میباشند. علاوه بر این، فرد، شبکۀ اجتماعی، وضعیت و بافت ممکن است به تعیین منابع اطلاعاتی موجود برای رفع نیاز اطلاعاتی یاری رسانند. به عنوان مثال، وظیفه اصلی یک دانشجوی دکتری، شناسایی پرسشها و منابع «خوب» مورد نیاز برای بررسی یا مورد خطاب قرار دادن پرسش پژوهش است. فرد دانشجو، شبکۀ اجتماعی آنها (به عنوان مثال کمیتۀ آنها)، وضعیت (وظیفۀ پایان نامۀ دکتری) و بافت (گروه، رشته، وضعیت موجود و ...) به شکلگیری پرسش و منابع موجود یاری میرساند. پرسش و پاسخ به آن نیز به نوبۀ خود در شکل دهی به فرد، شبکۀ اجتماعی، وضعیت و بافت یاریرسان میباشد (ساننوالد، 1999).
رویکردهای رایج دربارۀ بافت: رویکرد عینی[17] و رویکرد تفسیری[18]
رویکرد عینی
این رویکرد در مطالعات اطلاعاتی متداولتر است. در این رویکرد، بافت برانگیخته شده و توصیف میگردد، اما نه به شکل فلسفی و نظری. عوامل اجتماعی، فرهنگی، شخصی، وضعیتی و سازمان به عنوان موجودیتهای مجزا و متمایز (متغیرهای مستقل و وابسته) تلقی میگردند که رفتار فرد را به شیوههای مختلف محدود میکند و یا برمیانگیزانند. موجودیتهای بافتی در این رویکردها، زمینهای برای مطالعة رفتار اطلاعاتی فرد یا گروهی خاص فراهم میآورند، البته نه به منظور نشان دادن چگونگی دانش بافتی. بافت در اینجا به واقعیتی عینی اطلاق میگردد. در پژوهشهای مبتنی براین رویکرد، بافت معمولاً با نامگذاری موجودیتهای تأثیرگذار بر موضوع پژوهش (کنشگران، ساختارها و ویژگیها) خلق میگردد. این نامگذاری فوایدی را در پی خواهد داشت.
اول، اینکه آنها خواننده را از مرتبط بودن پدیدۀ مورد مطالعه با واقعیت مطمئن میسازند.
دوم، نامگذاری موجودیتهای تأثیرگذار بر موضوع پژوهش (کنشگران، ساختارها و ویژگیها)، جنبههای متعدد پدیدۀ مورد مطالعه را آشکار میسازد.
سوم، آنها انواع عوامل مرتبط با موضوع پژوهش را محدود کرده و کاهش میدهند تا بدین ترتیب پدیدۀ تحت بررسی را از جریان فرهنگی زندگی روزمره جدا سازند تا بتوان آن را با کمک مفاهیم علمی توصیف و تحلیل نمود.
چهارم، آنها اعتبار پژوهش را تقویت و ارتباط میان نتایج پژوهش و واقعیت را توجیه میکنند و در نهایت، زاویۀ دید پژوهشگر را ترسیم می نمایند، بدون آنکه لازم باشد پژوهشگر موقعیت نظری یا فرضیههای معرفت شناختی و هستی شناختی خود را شرح دهد. خلق بافت با نامگذاری موجودیتهای تأثیرگذار بر موضوع پژوهش، بدان معناست که زبان، واقعیت و حقایق را به صورت عینی توصیف میکند. پذیرش این نگرش طبیعی، توصیف عوامل بافتی و تأثیر آنها را شفاف و بدون مسئله میسازد. با وجود این، عوامل مرتبط و نیز معانی موجودیتهای خاص (مانند فرهنگها یا ساختارهای سازمانی) به طور پیوسته درون رشته در حال بحث و بازتولید میباشند. به عنوان مثال، در مطالعات علم اطلاعات متداول شده است که هر پژوهشگری، الگوی متغیرهای تأثیرگذار بر رفتار اطلاع یابی خود را استنتاج نماید. بنابراین، در نگاه اول به نظر میرسد هیچ تداومی در درک بافت وجود ندارد یا اینکه، تنها تداوم مفهومی ضعیفی میان مطالعات وجود دارد. در حالی که هیچ سیاهۀ ثابتی از عوامل بافتی برای استفاده در مطالعات علم اطلاعات وجود ندارد.
با وجود این، در هر بافت، گرایشی طبیعی به استفاده از عواملی که به طور گسترده شناخته و پذیرفته شدهاند، به عنوان عوامل متعلق و مرتبط با بافت در آن حوزۀ ویژه وجود دارد. ایدههای حوزهای خاص از پژوهش هیچ گاه کاملاً به شکل نو خلق نمیشوند؛ بلکه الگوهای آشنای موجود تکرار میگردند، حتی زمانی که آنها پالایش و دوباره طراحی شده باشند. بنابراین، تداوم پژوهش علم اطلاعات صرفاً در توصیف یکسان موجودیتهای تأثیرگذار بر موضوع پژوهش و در تعریف موضوع پژوهش به عنوان رفتار اطلاعیابی است.
اینگونه مفهومسازیها چنان آشنا و قابل پذیرش شده اند که پژوهشگران معمولاً نیازی به بحث در مورد آنها در خود احساس نمیکنند. در این رویکرد، تصور بر آن است که به هر میزان متغیرها یا عوامل بافتی بیشتری مورد ملاحظه قرار گیرند، اطمینان از ماهیت موضوع پژوهش افزایش خواهد یافت. چنانچه کمیت دادهها بیشتر باشد و این دادهها توسط منابع و فنون گردآوری متعددی از قبیل یادداشت برداری روزانه، مصاحبه و مشاهده فراهم شوند، پژوهش معتبرتر تلقی خواهد گردید. بنابراین، در اصل به نظر میرسد در خلق معنا از دادهها، نویسندۀ متن نباید هیچ تأثیری بر روی توصیفها داشته باشد.
از این منظر، منابع از پیش خلق شدهای نظیر مقالهها، منابع ردیف دوم تلقی میگردند زیرا واقعیت، پیش از این در آنها تحریف شده است. بنابراین، جهان عینی از طریق منابع ردیف دوم به شیوۀ مستقیم درست به شیوۀ دادههای اولیه (به عنوان مثال، مشاهده، یادداشت روزانه) توصیف نمیشود، زیرا منابع ردیف دوم در ارتباط با واقعیت جایگاه معتبری ندارد و بنابراین به طور جامع پدیدۀ تحت بررسی را شکل نمیدهند. پیشینهها تنها در نوشتن فرضیهها و بحث در مورد نتیجه به کار گرفته میشوند. یافتههای پژوهشگر را نباید با یافتههای دیگران درهم آمیخت. اعتبار گزینش منابع دادهها و گردآوری دادهها نیز مورد تردید است.
در رویکرد عینی، عوامل اجتماعی و محیطی گوناگون به عنوان عوامل تأثیرگذار بر رفتار فرد یا گروه- کانون پژوهش – تلقی میشوند. چنین استدلال شده است که زمانی که موضوع پژوهش به عنوان الگوهای رفتاری تعریف میگردد نیاز اطلاعاتی، جستجوی اطلاعات و استفاده از اطلاعات به عنوان پدیدههای فرهنگی و اجتماعی مورد بررسی قرار نمیگیرند، زیرا عوامل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی به عنوان عوامل خارجی به شمار میروند. دادهها از مدارکی تشکیل شدهاند که در برگیرندۀ گزارههای کم و بیش واقعی دربارۀ آنچه در واقعیت یا در تجربهها و فرایندهای شناختی شرکتکنندگان روی داده است، میباشند (تالجا، کزو و پیتیلینن، 1999).
رویکرد تفسیری
در این رویکرد، بافت نه به عنوان یک موجودیت مستقل، بلکه به عنوان حامل[19] معنا در نظر گرفته میشود. عوامل بافتی در اینجا، موجودیتهای مستقل و مجزا که تأثیرهای متفاوتی بر موضوع پژوهش که خود نیز موجودیتی ثابت و بدون مسئله است، قلمداد نمیگردند. در این رویکرد، مفهومسازیها یا دقیقتر بگوییم، قالبهای ارجاع است که انواع خاص موجودیت (کنشگرها، ساختارها و ویژگیها) را وارد زاویۀ دید پژوهشگر میسازند. این موجودیتها به همین شکل وجود ندارند تا توسط پژوهشگر شناسایی و توصیف شوند، بلکه موجودیتهای بافتی در فعالیت اجتماعی پژوهشگر، درست به شیوۀ مشابه موضوع پژوهش، شکل میگیرند. انواع خاص مفهومسازی، پژوهشگر را قادر میسازند تا به نیاز اطلاعاتی، جستجوی اطلاعات و استفاده از اطلاعات از زاویهای خاص نزدیک شده و شیوههای دیگری را که در آن نیز این پدیدهها قابل بررسی خواهند بود، محدود نماید.
در رویکرد تفسیری، دادهها به عنوان توصیفات مستقیم از واقعیت به شمار نمیروند، بلکه دادهها نمایانگر واقعیت اجتماعی میباشند. از این دید، مشاهده و مصاحبه مانند مقالهها بیانگر بافتهای مختلف تعامل و معنا بخشی هستند، اما هیچ یک از دیگری معتبرتر یا توصیف بدون واسطهای از واقعیت نبوده و یا کمتر از سایرین از رویّههای زبانی یا بازیهای زبانی تأثیر نپذیرفته است. شرحی که افراد از رفتار خود ارائه میدهند، بر اساس معنایی از نظر فرهنگی مشترک شکل میگیرند (سیلورمن[20]، 1985 نقل در تالجا، کزو و پتیلینن، 1999). بنابراین، به دست آوردن اطلاعات ناب یا معتبر دربارۀ رفتار اطلاعاتی که فرضهای بافتی پنهان پژوهشگر و شرکتکننده تأثیر نپذیرفته باشد، دشوار به نظر میرسد.
در رویکرد تفسیری، پژوهشها بر معانی و ارزشهایی که افراد به اطلاع یابی، محیط اطلاعاتی خود و انواع فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی- که میتوانند به عنوان ابزارهای اطلاعیابی به کار روند- پیوند میدهند، تمرکز یافتهاند. این معانی و ارزشها ذاتاً اجتماعی، فرهنگی و تاریخی در نظر گرفته میشوند. دادهها، نمونههایی از واقعیت اجتماعی و دربرگیرندۀ انواع خاصی از تفسیرها دربارۀ ماهیت واقعیت و پدیدههای مختلف میباشند (تالجا، کزو و پیتیلینن، 1999).
علاوه بر دو رویکرد عینی و تفسیری، «جانسن» (2003) رویکردهای مربوط به بافت را از سه جهت بررسی نموده است: بافت به عنوان مترادفی برای وضعیت، به عنوان نوعی پیوند یا وابستگی اتفاقی یا یک رابطه[21] ، و یا به عنوان یک چارچوب.
دو برداشت نخست را میتوان معادل رویکرد عینی دانست و مفهوم چارچوب، رویکرد تفسیری را تداعی میکند. این رویکرد علاوه بر سیاهه کردن عوامل مختلف، روابط میان این عوامل با محیط پیرامونش را بررسی میکند.
به اعتقاد وی، پژوهشگرانی که در مطالعات خود بافت را مترادفی برای وضعیت میپندارند، ویژگیهای مفصلی از محیط دربرگیرندۀ فرایند اطلاعیابی را ارائه به یک توصیف عینی و جامع بسنده میکنند و به شرح پیوند میان عوامل وضعیتی و فرایند مورد نظر نمیپردازند. پژوهشگرانی که بر بافت به عنوان یک رابطه تأکید میکنند، از سیاهه کردن عوامل در یک وضعیت فراتر میروند تا به تعیین عناصر فعال در یک بافت و رابطۀ آنها با فرایندها بپردازند. اساس این رویکرد، این فرض کلیتر میباشد که اثربخشی هر موجودیت (مانند فرد، واحد) از طریق تطابق میان ویژگیهایش با ویژگیهای ساختاری و محیط پیرامون آن تعیین میگردد. این دو رویکرد، نقاط مشترک بسیاری دارند: در هر دو، فرض برآن است که ویژگیهای عینی یک محیط هستند که یک بافت واقعی را فراهم میسازند (رویکرد عینی). تفاوت عمدۀ میان آن دو، به سطح دقت نظری آنها باز میگردد: رویکردهای هم رویداد به هم وابسته[22]، یا رویکردهایی که دارای پیوند اتفاقی هستند، به سوی نظریههای کلاسیک و گستردهای در حرکت میباشند.
در بررسی بافت به عنوان یک چارچوب، به اعتقاد «هچ»[23] (1993) (نقل در جانسن، 2003) مفهوم چارچوب عمدتاً به عنوان شیوۀ نگرش به جهان و تفسیر ذهنی آن میباشد و به عقیده «گری»[24] (1996) (نقل در جانسن، 2003) چارچوب به عنوان ابزارهای معنا بخشی که پارامترهای یک مسئله را تثبیت میسازند، مورد استفاده قرار میگیرد. به نظر افرادی نظیر «بلمن و دیل»[25] (1991) (نقل در جانسن، 2003) چارچوبها پنجرههایی به سوی جهان و لنزهایی میباشند که همزمان که جهان را کانون تمرکز قرار میدهند، برخی از محرکها را پالایش میکنند.
در اغلب نگرشهای پست مدرنیسمی بافت، فرض برآن است که افراد خود بافتهایشان را مقرر نموده و تفسیرهایشان را از بافتهایی که در آنها به سر میبرند، برمیگزینند. اغلب مفاهیم پست مدرن بافت با توجه به فرضیههای تفسیری پایه، شیوههای متفاوتی دربارۀ نگرش به جهان مشابه را ارائه میکنند. این نگرش به شدت ذهنی از جهان، در بررسی چارچوبهای اصلی برای تعامل که تفسیر و معنا بخشی را شکل میدهند، بررسی میشوند (جانسن، 2003).
کنفرانس ایزیک (جستجوی اطلاعات در بافت)
بافت، به عنوان عنصری اساسی برای درک رفتارهای اطلاعاتی، توجه بسیاری از پژوهشگران این حوزه را به خود جلب نموده است. توجه در حال افزایش به مفهوم بافت ممکن است واکنشی به محدودیت دیدگاه عینی در ارتباط با ارضای نیازهای اطلاعاتی از طریق تطابق پرسش درون یک نظام باشد. پژوهشهای مرتبط با مفهوم بافت، بر رویکرد کاربر مدار به مطالعۀ جستجو و استفاده از اطلاعاتی تأکید میکنند که کانون توجه این رویکرد بر کاربران واقعی با نیازهای اطلاعاتی واقعی است که توسط وضعیتهایی که در زندگی روزمره ظهور میکنند، برانگیخته شدهاند. ایزیک، موضوع مجموعهای از کنفرانسهای پژوهشی بین المللی بوده است که اولین آنها در اگوست 1996 در دانشگاه تمپر[26]فنلاند برگزار گردید.
اگرچه پژوهشگران با دیدگاههای گوناگونی در این کنفرانس حضور مییابند، رشتههای مفهومی مشترکی در آثار مختلف آنها به چشم میخورد. چارچوب نظری زیربنای این آثار بر ساختارگرایی، هم از نقطه نظر فردی و هم از نقطه نظر اجتماعی، تأکید دارد. به اطلاع یابی و استفاده از اطلاعات، فراتر از موضوعیت [27]پرسش نگریسته میشود و بر دیدگاه کلّی نیازهای اطلاعاتی طی دوران زندگی افراد تمرکز شده است. پژوهشهای مرتبط با بافت در اطلاع یابی، بر روششناسی تأکید دارد که به رویکردهای جدیدی در روشهای پژوهش منجر گردد تا در نهایت بتواند جنبههای گستردهتری از زندگی کاربران را نسبت به روشهایی که پیش از این در پژوهشهای علم اطلاعات شناسایی شدهاند، مورد خطاب قرار دهند.
تعجبی ندارد که غلبه با روشهای کیفی است. با وجود این، نشانههایی دال بر حرکت به سمت روشهای متعدد و رویکردهای خلاقانهتر مشاهده میشود. روششناسی توجه اولیۀ این پژوهشگران است که بخش اعظم آثار خود را به موضوعات مرتبط با روش پژوهش معطوف داشتهاند (کوهلثا و واکاری، 1999).
نمونههایی از مطالعات انجام گرفته با محوریت مفهوم بافت
نظریۀ معنابخشی دروین بر روششناسی در بررسی انسان و جهان او تأکید دارد که زمان، فضا، جنبش، شکاف، قدرت، محدودیت و اجبار (عناصر بافت) را دربرگرفته و میتواند پیچیدگیهای ظریف مطالعه رفتار انسان را مورد خطاب قرار دهد. به اعتقاد وی، مطالعۀ سنتی اطلاع یابی و استفاده از اطلاعات، به طور ضمنی براین فرض پایهریزی گردیده است که پدیدۀ مورد مطالعه به شکل سطحی قابل کنکاش است. در مقایسه، معنا بخشی براین فرض استوار گردیده است که بیان تجربههای زندۀ یک فرد از جمله کشمکشها و مقاومتها با نظم مفروض، به خودی خود یک سفر معنا بخشی است.
برخی دیگر از آثار این حوزه بر بررسی اطلاع یابی در زندگی روزمره (بافت) تمرکز یافتهاند؛ از جمله، اثر ساولینن (1997) که در ارتباط با نقش اینترنت در اطلاع یابی زنان خانهدار فنلاندی است. او گزارش داد که اگرچه به نظر میرسد فناوری اینترنت در شرف ایجاد تأثیری خارقالعاده در زندگی روزمرۀ افراد است، تأثیر کمی بر دامنۀ گستردۀ شرکت کنندگان در زمان این مطالعه برجای گذاشته است.
«راس»[28] (نقل در کوهلثا و واکاری، 1999) به مطالعۀ پدیدۀ مواجهه با اطلاعات در رمانها و تأثیر مهم آن بر زندگی خوانندگان (بافت) پرداخت. اگرچه این کاربران واقعاً به اطلاع یابی به شیوۀ رسمی نپرداختهاند. در این پژوهش «راس»، استفاده از اطلاعات را که شامل اشتغال فعال برای معنا بخشی از متن صورت میگیرد و نیز شبکههای اجتماعی تأثیرگذار بر این قضاوتها را مطالعه کرد. برخی دیگر سعی دارند میان اطلاعیابی و بازیابی اطلاعات ارتباط برقرار کنند.
«واکاری» (نقل در کوهلثا و واکاری، 1999) در پژوهش خود سعی داشت نتایج مطالعات اطلاعیابی را با بدنۀ دانش در بازیابی اطلاعات پیوند بزند. وی پژوهش خود را به بافت وظایف مرتبط با کار محدود نمود و نتیجه گرفت که اطلاعیابی در فعالیتهای مولد آن دربرگرفته شده است. وی براین باور است که پژوهشهای اطلاعیابی که پیچیدگیها و ساختار مشکلات وظیفۀ شغلی را مورد خطاب قرار میدهند، میتواند در پژوهشهای مربوط به بازیابی اطلاعات سودمند باشد. «ویلسن» (نقل در کوهلثا و واکاری، 1999) شماری از الگوهای رفتار اطلاعاتی را بررسی و الگویی مبتنی بر حل مشکل پایهریزی نمود. جنبۀ اساسی فرایند حل مشکل، کاهش عدم اطمینان است. ویلسن یافتههای اولیهای را در خصوص روابط میان سبکهای شناختی فرد، عدم اطمینان و جستجوی اطلاعات ارائه نمود.
«پتیگرو» در پژوهش خود (1999) در ارتباط با جریان اطلاعات خدمات انسانی در یک کلینیک، چهار گروه از بافتها را استخراج نمود: 1- عوامل محیطی 2- فعالیتهای کلینیک و عوامل مرتبط با آن 3- پرستاران 4- بیماران. وی همچنین دریافت که اگرچه هر گروه از عوامل بافتی، جریان اطلاعات را در کلینیک از جنبههای متعددی تحت تأثیر قرار میدهند، زمانی که به طور جمعی مورد ملاحظه قرار گیرند، بافت بزرگی را خلق میکنند که از طریق آن میتوان یافتههای مفهومی گستردهتری را استنباط نمود.
«پتیگرو» با استناد به «تومینن و ساولینن» (1997) نتیجه میگیرد که مطالعۀ استفاده از اطلاعات را نمیتوان صرفاً برحسب یک فرد یا خارج از یک بافت اجتماعی خاص انجام داد و چالش پیش روی پژوهشگران رفتار اطلاعاتی، شناسایی این عوامل بافتی و درک پیامدهای آنهاست. به اعتقاد «پتیگرو» (1999) برای مطالعۀ بافت، هر دو چارچوب تحلیلی و نظری باید به کار گرفته شوند. این چارچوب بافتی اجتماعی، پتیگرو را به کشف نظری مفهوم محیط اطلاعاتی[29] سوق داد.
«فیشر، دارنس و هینتن»(2004) نیز با استفاده از نظریۀ محیط اطلاعاتی و تأکید بر مفهوم بافت، به مطالعۀ خدمات مورد نیاز مهاجران نیویورک پرداختند. آنها موفق شدند بافت بزرگی را استخراج کنند که از سه بافت فرعی ـ مهاجران نیویورکی، کتابخانۀ عمومی کوینز بارو و خدمات و فعالیتهای آن و کارکنان کتابخانۀ عمومی کوینز بارو تشکیل یافته بود.
بحث و نتیجهگیری
همانطور که مشاهده شد، مفهوم بافت تاکنون به طور دقیق تعریف نشده و در توصیف آن، مفاهیم و رویکردهای بسیاری به کار گرفته شدهاند. مباحث فراوانی در ارتباط با ضرورت ارائه تعریف دقیقی از بافت با اکتفا به استدلال تقریبی از محتوای آن وجود دارد تا به پرسشهایی مانند آنچه در ذیل میآید، پاسخ داده شود:
آیا شکلگیری مفهوم بافت در طول زمان صورت یافته است؟ آیا مفهومی مجزا یا پیوسته است و چه شیوهای برای تعریف مرز میان مفهوم بافت و دیگر مفاهیمی نظیر وضعیت یا رویداد و ... به کار گرفته شده است؟
بافت اطلاعیابی ممکن است توسط مؤلفههای مختلف بسیاری نظیر زمان و مکان ظهور نیاز اطلاعاتی، زمان جستجوی اطلاعات، نوع مشارکتکنندگان فرایند جستجو، به عنوان مثال، ویژگیهای جمعیتشناختی، اجتماعی، حرفهای، آموزشی و رفتاری آنها، هدف از جستجوی اطلاعات، وظیفۀ عینی که این اطلاعات برای آن مورد جستجو قرار گرفته است، فرایندها و وضعیتهای جستجوی اطلاعات و بسیاری دیگر توصیف گردد. نسخههای بافتی گوناگون بی شماری در بررسی گزارشگران ارائه شدهاند.
بنابراین، دیدگاههای بسیاری در ارتباط با چیستی بافت وجود دارد، اما هیچ یک از آنها وارد جزئیات نشدهاند. لازم است تأکید شود که معرفی مفهوم بافت، عبور از مطالعات مربوط به برخی فرایندهای آرمانی جستجوی اطلاعات را که توسط فردی با شرایط نامعیّن اجرا میگردد، به پژوهش رفتار اطلاعیابی واقعگرا ممکن میسازد. رفتار اطلاعیابی واقعگرا، هم موارد ویژه و هم تأثیرات آنها برخود فرایند اطلاعیابی، انتخاب راهبردهای جستجو، منابع اطلاعاتی، روشهای ارزیابی کیفیت اطلاعات، اعتبار و ربط را دربر میگیرند. با استفاده از این رویکرد، سازماندهی پشتیبانی اطلاعاتی از کاربرانی ویژه با نیازهای عینی تحت شرایط ویژه امکان پذیر خواهد شد (گاسلیکوا[30]، 1999).
بافت، برای درک تمامی انواع فرایندهای اطلاعاتی، به عنوان مثال، سازماندهی، فراهمآوری و اطلاعیابی، نقشی محوری ایفا میکند. بنابراین، گزینش و نظریهپردازی دربارۀ بافت باید یکی از اصلیترین دغدغههای حرفهمندان اطلاعاتی باشد. بدین ترتیب، جای شگفتی نیست که تاکنون تمام پژوهشهای انجام گرفته در حوزة رفتارهای اطلاعاتی مبتنی بر یک بافت خاص مانند گروههای خاص یا محیطهای خاص بوده است.
به نظر میرسد ارائۀ تعریفی دقیق و جامع و مانع از یک مفهوم انسانی و اجتماعی مانند آنچه در حوزه علوم پایه و طبیعی روی داده، انتظاری سادهلوحانه و غیرمنطقی است، اما این یک رویکرد پوزیتیویستی است که هنوز هم بر اندیشة بسیاری از پژوهشگران دیگر حوزهها سایه افکنده است. به همین دلیل، آنها انتظار دارند تعریف به معنای ارسطویی از آن ارائه کنند.
نتیجه اینکه، به گفتة «دروین» (1997) بافت چالش بزرگی به نظر میرسد، درست مانند آنکه بخواهیم یک دیو سرکش را رام کنیم. این دشواری در ویژگیهای متعدد بافت و عوامل بافتی رفتار اطلاعاتی، انعکاس یافته است.