نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاعرسانی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
اطلاعرسانی به عنوان یک رشته پژوهشی و دانشگاهیِ نوظهور و متأثر از فناوری اطلاعات، در کنار رشتههای دیگری مانند نظامهای اطلاعاتی[1]؛ تعامل انسان ـ رایانه[2] و حتی علوم رایانهای[3] در ارتباط مستقیم با موضوع نظامهای بازیابی اطلاعات قرار دارد. از آنجا که جستجو و بازیابی اطلاعات از چنین نظامهایی از جمله اصلیترین موضوعات مطرح در حوزههای پژوهشی و خدماتی رشته اطلاعرسانی است (Ingwersen, 1992; Hjorland, 1997; Wilson, 2000; Fidel & Pjterson, 2004; Spink & Cole, 2006) بررسی این موضوع که در طراحی و ارزیابی نظامهای اطلاعاتی تا چه اندازه به رفتار اطلاعاتی کاربران توجه میشود، بسیار اهمیت دارد.
در سالهای اخیر تلاشهای فراوانی صورت گرفته است تا به موضوع انسان و رفتار او در جستجوی اطلاعات که جزئی اساسی در تعامل بازیابی اطلاعات است، به نحو شایسته توجه شود. از همین روست که در ادبیات جدید، از موضوعی موسوم به «رفتار اطلاعاتی انسان»[4] به مثابة مفهومی نوین و متمایز از مفهوم کلی رفتار اطلاعاتی سخن به میان آمده است که در آن استفادهکننده از نظام اطلاعاتی صرفاً به عنوان کاربر، جستجوگر و یا مصرفکننده تلقی نمیشود؛ بلکه انسانی در نظر گرفته میشود که در چارچوبهای جامعهشناختی، روانشناختی، معرفتشناختی و فیزیکی ویژهای به جستجوی اطلاعات مبادرت میکند (Saracevic, 1997b; Gasson, 2003; Martzoukou, 2004). به علاوه اینکه از این منظر، نظامهای اطلاعاتی گسترهای فراتر از نظامهای معمول بازیابی اطلاعات را در بر میگیرند و ابزارهایی مانند تلویزیون، رادیو و ماهواره را نیز شامل میشوند. همانگونه که «ویلسن»[5] (2000) میگوید، رفتار اطلاعاتی انسان «کلیت رفتار انسان در ارتباط با منابع و مجاری اطلاعاتی مانند جستجو و کاربرد اطلاعات به صورت فعال یا انفعالی است. در نتیجه، شامل روابط رو در رو با دیگران و نیز دریافت انفعالانة اطلاعات مثلاً از طریق تبلیغات تلویزیونی است بی آنکه بر پایه اطلاعات ارائه شده واکنشی صورت گیرد».
با این همه، «رفتار اطلاعاتی انسان» در ادبیات رشته اطلاعرسانی موضوع جدیدی به شمار میرود، زیرا در بیشتر پژوهشهای انجام شده به موضوع جزئیتر «رفتار جستجوی اطلاعات»[6] استفادهکنندگان از نظامهای بازیابی اطلاعات موجود در کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی پرداخته شده است (Spink & Cole, 2004; Johnstone, Bonner & Tate, 2004; Martzoukou, 2004; Spink & Cole, 2006). اما در چند سال گذشته، این موضوع توجه بسیاری از پژوهشگران این رشته (برای نمونه: Wilson, 2000; Spink & Cole, 2004, 2006; Spink and Currier, 2006) را نیز به خود جلب کرده است.
در نتیجة داشتن چنین دیدگاهی به موضوع طراحی و ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات، نه تنها نگرش فراگیرتری به دست خواهد آمد، بلکه به یکپارچگی بیشتر موضوعات مطرح و حتی به نزدیکی بیشتر دو رشتة اطلاعرسانی و نظامهای اطلاعاتی خواهد انجامید که در حال حاضر رویکردهای متفاوتی نسبت به طراحی و ارزیابی این گونه از نظامها دارند و در عین وابستگی ماهوی به هم، به گونهای مستقل از یکدیگر هویت یافتهاند (Ellis, Allen & Wilson, 1999). مقالة حاضر با در نظر داشتن چنین پیامدهایی، در صدد است با مرور ادبیات موجود و نیم نگاهی به تلاشهای متخصصان اطلاعرسانی، پس از معرفی موضوع «رفتار اطلاعاتی انسان»، به ارتباط آن با رویکردهای موجود در طراحی و ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات بپردازد و روشهای جدیدی را که در َآنها به این موضوع توجه ویژهای صورت میگیرد، به اختصار مورد بررسی قرار دهد. این مرور ادبیات میتواند در راستای یافتن جایگاه و هویتی متعارف در ارتباط با طراحی و ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات، مورد توجه متخصصان اطلاعرسانی نیز قرار گیرد.
طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات: رویکردهای موجود
فرایند طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات به قدری پیچیده است که پژوهشگران نظامهای اطلاعاتی به کمبود یک نظریه در این زمینه اذعان دارند، تا آنجا که برخی از آنان خواستهاند تا رشته نظامهای اطلاعاتی با عنوان «علم طراحی»[7] مورد توجه قرار گیرد (Goldkuhl, 2004, p.60). اما برای آگاهی از چگونگی این فرایند، باید از رویکردهای موجود در زمینة طراحی نظامهای اطلاعاتی آگاهی یافت. با توجه به نظر «نیوبای»[8](2001) رویکردهای موجود در طراحی نظامهای اطلاعاتی را میتوان در 4 دستة کلی گنجاند: نظامی[9]، کاربرمدار[10]، تعاملی[11] و شناختی[12].
رویکرد سنتی، در طراحی نظامهای اطلاعاتی رویکرد نظامگرا یا فیزیکی شناخته شده و رایج است (Ingwersen, 1992; Saracevic, 1995; Julin, Mackenie & Hart, 2005) و از ابتدای پیدایش اینگونه نظامها مورد استفاده قرار گرفته است (Ingwersen, 1992). چنانچه نظام اطلاعاتی را ابزاری برای تسهیل ارتباط بین اطلاعات و کاربر در نظر بگیریم (Pjterson, 2004) میتوان گفت تاریخ این رویکرد به پیدایش علم کتابداری و اطلاعرسانی باز میگردد (Ingwersen, 1992). در این رویکرد، نظام با تمام نقاط قوّت و ضعفش تعیین میکند اطلاعات چگونه بازنمایانده شود. بر پایه این رویکرد، طراحان محتوای منابع اطلاعاتی را اغلب بر اساس الزامهای نظام بازنمایی میکنند. در حقیقت، بازنمایی[13] هدف نهایی این رویکرد است (Ingwersen, 1992).
طراحان از طریق این رویکرد تلاش میکنند اطلاعات را به گونهای که مناسب تشخیص میدهند و بدون توجه کافی به کاربرانی که در آینده از این نظامها استفاده میکنند، ارائه کنند. از آنجا که انسان موضوعی پیچیده برای بررسی علمی است، طراحان تاکنون نتوانستهاند او را به طور کافی و مطلوب در فرایند طراحی در نظر بگیرند (فتاحی و پریرخ، 1379؛Ingwersen, 1992). در رویکرد مبتنی بر نظام، ویژگیهای انسانی (Robins, 1999) و بویژه ویژگیهای روانی او (Julin, Mackenie & Hart, 2005) نوعاً نادیده گرفته میشود. پیامد چنین دیدگاهی، رضایت متوسط کاربران از ویژگیهای مختلف نظام مانند نمایش اطلاعات، واژگان و پیامها، چگونگی یادگیری و امکانات کمکی است (زرهساز، فتاحی و داورپناه، 1385). به طور کلی، در این رویکرد به جنبههای فنی، مهندسی و پردازشی[14] توجه فراوانی صورت میگیرد. «برندا دروین»[15] از جمله اولین پژوهشگرانی است که در مورد این رویکرد تردید روا داشته است (Savolinen, 1993).
در نقطه مقابل، در رویکرد کاربرمدار توجه فراوانی به سویة کاربر در تعامل او با نظام اطلاعاتی صورت میگیرد. بر پایه این رویکرد، رفتار کاربر راه حل کلیدی یک بازیابی اطلاعات موفقیتآمیز است (Ingwersen, 1992). این رویکرد از دهة 1970 پدید آمده است (Savolinen, 1993, Dalrymple, 2001). در آن زمان پژوهشگرانی ـ اغلب از رشتة کتابداری و اطلاعرسانی ـ اینگونه تشخیص دادند که رویکرد کلاسیک در طراحی نظامهای بازیابی، به نظامهایی که پاسخگوی نیازهای اطلاعاتی پیچیده و فراوان کاربرانی با تواناییها و ویژگیهای متفاوت باشند، نخواهد انجامید. در طی سالها، پژوهشگران متعددی از جمله دروین (1983, 1995)، «دروین و نیلان»[16] (1986)، «ساراسویک»[17] (1995, 1997a, 1997b)، «بلکین» (1984) و «کالثاو»[18](1991, 2004) خواستار نوعی تغییر نگرش از رویکرد نظامی به رویکرد کاربرمدار بودهاند.
تاکنون مطالعات فراوانی برای تأیید این انقلاب کاربرمدار[19] (Nahl, 1996) صورت گرفته است. در این رویکرد، همواره گفته میشود در طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات باید بیشتر بر کاربر و نیازهای اطلاعاتی او تمرکز کرد (Rouse & Rouse, 1984). در حقیقت، هدف طراحی مبتنی بر کاربر، کاربردپذیری[20] است (Maguire, 2001; Kujala, 2003) یعنی اینکه در نهایت نظام ساخته شده چگونه مورد استفاده قرار گیرد (Gasson, 2003). به طور کلی، در این رویکرد به جای تأکید بر نظام، فناوری یا محصول عینی، بر کاربر تأکید میشود (Saracevic, 1997b). اما همانگونه که «ساراسویک» (1995) به خوبی تشخیص داده است، رویکرد کاربرمدار مانند رویکرد نظامی، در داشتن یک نگرش فراگیر موفق نبوده است، زیرا فرایند در تعامل و طراحی یک نظام بازیابی کاربر تنها جزئی از آن است و نه همه آن.
«جانستن، بونر و تیت»[21] (2004) از تفکر و مدلسازی نظامی[22] به عنوان یک چارچوب پژوهشی یاد میکنند که میتواند شکاف بین رویکردهای نظامی و کاربرمدار را پر کند. بر اساس نظریه آنها، با در نظر گرفتن فرایند طراحی به عنوان یک کل و تلقی آن به یک نظام واحد، میتوان این دو رویکرد را به هم نزدیک ساخت.
پژوهشگران پس از آگاهی از این حقیقت که رویکردهای نظامی و کاربرمدار جامعیت لازم را ندارند، به جستجوی رویکردی پرداختند که تمامی جنبهها، عناصر و عینیتهای موجود در بازیابی اطلاعات را در بر داشته باشد. رویکرد پیشنهادی، رویکرد تعاملی بود که در دهة 80 (Saracevic, 1997a) معرفی شد. در آن زمان، توجه بسیاری به موضوع تعامل داده شد تا جایی که «ساراسویک» (1996) آن را «مهمترین ویژگی بازیابی اطلاعات» خواند. «مارکیونینی»[23] (2004) پیشنهاد کرد چنانچه به جای عبارت «بازیابی اطلاعات» از عبارت «تعامل اطلاعاتی»[24] استفاده شود، نقش انسان و پویایی عینیتهای اطلاعاتی[25] بهتر نمایانده میشود و «بلکین» (1993) ادعا نمود دریافتن این حقیقت که عنصر انسانی در کانون نظامهای بازیابی اطلاعات قرار دارد و تعامل او با این نظامها فرایند کانونی در بازیابی اطلاعات است، بسیار آسان است. در نتیجه، رویکرد «طراحی تعاملی»[26] به عنوان یکی از رویکردهای بسیار رایج در طراحی نظامی مطرح شد و هم اکنون نیز بسیار مورد توجه است (Rogers, 2004). با وجود این، هرچند این رویکرد عناصر متفاوتی از بازیابی اطلاعات را در بر دارد، دارای کمبودهایی نیز هست که باعث میشود جامعیت لازم را نداشته باشد، زیرا برای مثال در این رویکرد به بستر[27] بازیابی اطلاعات و متغیرهای محیطی و سازمانی، به میزان بسیار کمی توجه شده است (Rogers, 2004).
نگرش شناختی[28] یا جنبش شناختی[29] آنگونه که «اینگورسن» (1992) نامیده است، به عنوان رویکرد چهارم در طراحی نظامهای بازیابی، در دهه 90 و در نتیجة تلاشهای صورت گرفته تا آن زمان برای یافتن یک نظریة علمی و جامع که تمامی جنبههای موجود در رویکردهای پیشین را پوشش دهد، پدید آمد. البته، باید خاطرنشان ساخت، توجه به جنبههای شناختی در جهت دستیابی به نظامهای بازیابی هوشمند آنگونه که در هوش مصنوعی و نظامهای خبره مدنظر است، به دهه 60، بازیابی اطلاعات، میگردد. نظریة شناختی در دهة اخیر مورد توجه و استقبال ویژه قرار گرفته و مفید تشخیص داده شده است، بویژه از این منظر که در این رویکرد به زمینههای شناختی عنصر انسانی در طراحی نظامهای بازیابی توجه شده است(Kim & Allen, 2002; Chen & Macredie, 2002). پژوهشهای بسیاری در رشتههای مختلف در ارتباط با رویکرد شناختی صورت گرفته است. از منظر رشته اطلاعرسانی، پژوهشهای افرادی چون «اینگورسن» (1992, 1996)، «بلکین» (1984, 1990)، «اینگورسن و یارولین»[30] (2005) بیش از بقیه در ادبیات اطلاعرسانی مورد توجه قرار گرفته است. مطابق با نظر «اینگورسن» (1992) هدف رویکرد شناختی این است که جهان بینی[31] متشکل از ساختارهای دانشی یا ساختارهای شناختی[32] افراد را که بر فعالیتهای روانی، عقلانی و رفتاری آنها تأثیر گذارند، مورد توجه ویژه قرار دهد. به بیانی دیگر، در این رویکرد تلاش میشود به موضوعاتی نظیر پردازش اطلاعات در ذهن انسان، اطلاعات در برابر داده، دادهپردازی و مانند آن پرداخته شود (p.22). بر پایة این رویکرد، حتی خود علم اطلاعرسانی نیز بازتعریف میشود، به طوری که هدف آن «تسهیل ارتباط مؤثر اطلاعات مورد نظر بین تولید کننده انسانی و استفاده کننده انسانی» توصیف میشود (p.11, p.15). با وجود تلاشهای فراوان صورت گرفته در ارتباط با این رویکرد، کمبودهای موجود در آن سبب شده است تا مانند سایر رویکردها از آن به عنوان یک رویکرد جامع و فراگیر یاد نشود (Newby, 2001). از جمله این کمبودها میتوان به اتکا به یافتههای پژوهشی رشتههایی به غیر از علوم رایانه و یا اطلاعرسانی و نیز استواری آن بر شرایط آزمایشگاهی و نه جهان آشفتة واقعی[33] (Rogers, 2004) اشاره کرد. شایان ذکر است، رویکردهای پیشگفته با یکدیگر ارتباط دارند و نمیتوان مرز کاملاً روشنی میان آنها ترسیم کرد. به بیانی دیگر، در هر یک از رویکردها میتوان نشانی از رویکردهای دیگر را نیز یافت، اما وجود دیدگاههای ویژه باعث ایجاد تمایز در میان آنها شده است. از همین روست که در سالهای اخیر تلاش شده است رویکردی جامع مشتمل بر رویکردهای موجود ارائه شود.
طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات و مسئله رفتار اطلاعاتی
«پتگریو، فیدل و بروس»[34] (2001) آثار مربوط به مدلها و نظریههای مورد استفاده در پژوهشهای رفتار اطلاعاتی را از سال 1978 بررسی کردهاند. آنها دربارة یک شکاف آشکار بین پژوهش در حوزة رفتار اطلاعاتی و کاربرد آن در طراحی نظامهای اطلاعاتی، هشدار دادهاند. در حقیقت باید گفت، تاکنون در ارتباط با موضوع رابطة رفتار اطلاعاتی و طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات، پژوهش کافی صورت نگرفته است (Zhang & Fine, 1996; Saracevic, 1999; Johnstone, Bonner & Tate, 2004; Kuhlthau, 2005; Julin, Mackenie & Hart, 2005; Case, 2006). به گونهای سنتی، طراحان در فرایند طراحی، عوامل انسانی[35] و نه اساساً رفتار انسانی[36] را مد نظر قرار دادهاند(Zhang & Fine, 1996).برای مثال، وضعیت کیفی نمایش حروف، میزان و نحوة ارائه اطلاعات در صفحههای نمایش، ترتیب دادهها، مقدار دادهها، جستجوی موضوعی، رنگ، زیبایی، طراحی رابط کاربر مطلوب و متناسب با ویژگیهای کاربر، ثبات، سادگی و وضوح، امکانات کمکی و راهنمایی ساده و کارآمد، استفاده از پیامها، و توجه به اصول روانشناسی (فتاحی و پریرخ، 1379؛ زرهساز، فتاحی و داورپناه، 1385؛ خالقی، 1385) از جمله اصولی است که با توجه دقیق به رفتار انسانی، قابل درک هستند.
این گسست پژوهشی از این حیث حایز اهمیت است که طراحان برای یافتن منابع مورد نیاز، به انجام نوعی رفتار اطلاعاتی نیاز دارند (Christiaans & Restrepo, 2004). البته آثار فراوانی وجود دارد که در آنها سعی شده است تا دو موضوع را به هم نزدیک سازند (برای نمونه: فتاحی و پریرخ، 1379؛Belkin, 1993; Ingwersen, 1992; Ingwersen & Järvelin, 2005). برای نمونه، بلکین (1993) خاطر نشان میکند هدف نظام بازیابی اطلاعات، پشتیبانی از رفتارهای متنوع جستجوی اطلاعات است. «اسپینک»[37] و ویلسن (1999) هم بر این باورند که در واقعیت رفتار اطلاعاتی، نظام بازیابی اطلاعات در درجه دوم و به عنوان واسطه محسوب میشود؛ بدین معنا که در درجه اول جستجوگران برای برآوردهسازی نیازهای اطلاعاتی خود و حل مشکلاتی که با آنها مواجهند، از نظامهای بازیابی استفاده میکنند.
«رز و رز»[38] (1984) در مقالهای در اواسط دهة هشتاد میلادی، رابطه مستقیمی را که میتواند بین جستجوی اطلاعات و طراحی نظامهای اطلاعاتی وجود داشته باشد، بازشناسی نمودند. آنها باور داشتند روشهای طراحی تناسب لازم را ندارند، زیرا عنصر انسانیِ فرایندِ طراحی نظامی که اساساً برای کاربرد انسان ساخته میشود، نادیده گرفته میشود. آنها بر جستجوی اطلاعات به عنوان پایهای برای طراحی نظامهای بازیابی تأکید فراوان کردهاند. از جمله موضوعاتی که آنها در فرایند طراحی مهم انگاشتهاند، میتوان به اهمیت محیط در طراحی، پیچیدگی و چند وجهی بودن ماهیت جستجوی اطلاعات، تفاوتهای فردی و تنوع رفتار اطلاعجویی، سبکهای شناختی و طراحی اشاره کرد. آنها پیشنهاد میکنند ماهیت محیط ویژگیهای حایز اهمیتی از نظام را شکل میدهد؛ بنابراین انعطافپذیری[39] اصلیترین موضوع کاربردی است که برای رفع کمبودهای نظری فرایند طراحی باید در نظر داشت.
چند سال بعد «دیوید الیس»[40] (1989) در یک مقالة بلند و تأثیرگذار برگرفته از پایاننامه دورة دکترایش، از رویکردی رفتاری شش مرحله را شناسایی کرد که پژوهشگران در فرایند جستجوی اطلاعات به ترتیب آنها را طی میکردند: شروع، زنجیرهسازی[41]، مرور[42]، وارسی[43]، تمایز[44]، استخراج[45]. وی برای کاربرد این یافتهها در طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات، شش رهنمود را ارائه کرد که با توجه به الزامهای نظامهای واقعی به دست آمده بودند.
با توجه به اهمیت رفتار اطلاعاتی در طراحی نظام اطلاعاتی، برخی نمونههای واقعی نیز ساخته شده است. برای نمونه، «دالتکس»[46] آنگونه که طراحان آن (Watters & Shepherd, 1994) ادعا کردهاند، یک نظام اطلاعاتی نمونة کاربرمدار است که دسترسی کلیدواژهای و مروری را بر مبنای بازنمایی ترسیمی نموداری[47] دادهها امکانپذیر میسازد. اس.اس.ام (روششناسی نظام نرم[48]) نیز که توسط «چکلند»[49] ارائه شده، یک روششناسی با ملاحظه عوامل انسانی است که در طراحی نظامهای اطلاعاتی قابل استفاده است و به نوبة خود میتواند در دستیابی به هدفهای سازمانی، به جستجوگران کمک کند (Pjtersen 1989, Checkland & Scholes, 1990). چندین تلاش مشابه بین متخصصان اطلاعرسانی نیز صورت گرفته است. برای مثال، «توماس»[50] (Oddy, 1977) و «» (Croft & Thomson ,1987) از اولین نظامهای مبتنی بر رفتار هستند که با هدف دخالت دادن کاربر در فرایند بازیابی و نه طراحی یا توسعه نظامها به وجود آمدهاند. «بلکین، مارچتی و کول»[51] (1993) «براک»[52] را به عنوان یک رابط[53] برای پشتیبانی از راهبردهای جستجوی اطلاعات[54] و حرکت از یک راهبرد به راهبرد دیگر، طراحی کردهاند. «مارکیونینی» (2006) نیز دو نظام را بر مبنای آنچه بازیابی اطلاعات انسان مدار[55] خوانده، طراحی و ارائه کرده است: یک مرورگر رابطهای[56] و یک کتابخانة دیجیتالی نمایشی آزاد[57]. نمونة اول با بررسی رفتار کاربران در جستجوی اطلاعات از پایگاههای اطلاعاتی و با محدود کردن دامنة مرور و نیز تلفیق فنون مرور و جستجو، نوعی رابط را تدارک میبیند که کاربران را در برآورده ساختن نیازهای اطلاعاتی هدایت میکند. نمونة دوم نیز در کاوش منابع تصویری به کاربران کمک میکند؛ بدین ترتیب که با توجه به جستجوی کاربر، نتایج جستجو را به صورت اسلایدها و یا برگزیدههایی از منابع تصویری مرتبط با نیاز اطلاعاتی کاربر ارائه کرده و به گونههای متعدد به کاربران اجازه میدهد تا نتایج را برای دستیابی به اطلاعات مورد نظر، جستجو کنند (نیز نگاه کنید به مارکیونینی، 2004).
طراحی محیطی[58] و طراحی مشارکتی[59]: رویکردهای نوین در طراحی نظامهای بازیابی اطلاعات
اگرچه اهمیت موضوع رفتار اطلاعاتی در آغازین روزهای پژوهش در حوزة نظامهای بازیابی اطلاعات تشخیص داده شده است (Rouse & Rouse, 1984) اما در حقیقت در سالهای اخیر رویکردهایی نوین پدید آمده که در آنها به این موضوع توجه جدی میشود. در بین این رویکردها، طراحی محیطی و طراحی مشارکتی که توسط پژوهشگران نظامهای اطلاعاتی به کار برده میشوند، اهمیت و مقبولیت ویژهای یافتهاند. با توجه به گستردگی موضوع، تلاش میشود چند روش برگرفته از این رویکردها، به اختصار توصیف شوند.
تقریباً غیرممکن است که یک نظام اطلاعاتی کاملاً همانند با رفتار واقعی انسان، تنها بر اساس رفتارهای مشاهدهپذیر او طراحی کرد. به علاوه، جنبههای متأثر از محیط پیرامونی مانند شغل و بستر سازمانی نیز در مطالعة جنبههایی که باید در فرایند طراحی در نظر گرفته شوند، اهمیت قابل توجهی دارند (Smart & Whiting, 2001; Olsson, 2006). برای مثال، در سالهای اخیر بستر بازیابی اطلاعات تا آنجا مورد توجه قرار گرفته که به مفهومی کانونی در بسیاری از نظریههای رفتار اطلاعاتی تبدیل شده است(Case, 2006). این حقیقت به خوبی تشخیص داده شده و در تلاشهای جدید مربوط به فرایند طراحی، مورد ملاحظه قرار گرفته است.
در نتیجه، طراحی محیطی به عنوان رویکردی مشخص و متمایز مطرح شده که با کاربرد روشهای میدانی[60] که در آنها ارتباط با کاربران و درک نیازهای آنان ارزش فوقالعادهای دارد، درآمیخته است (Kujala, 2003). از طریق روشهایی مانند برگزاری میزگرد[61] و روشهای کیفی، کاربران به عنوان فراهمآورندگان اطلاعات مورد نیاز برای طراحی در نظر گرفته میشوند، بدون اینکه مجبور باشند در فرایند طراحی نقش فعالی داشته باشند. به بیانی دقیقتر، در این روش کاربران در حالی که در محیط کاری خود به کار مشغولند، در ارتباط با کارشان مورد مشاهده و گفتگو قرار میگیرند (Smart & Whiting, 2001). در بخش زیر، برخی روشهای برخاسته از این رویکرد، به اختصار توصیف میشوند:
تحلیل فعالیتهای شناختی[62] که از دیدگاه متخصصان نظامهای اطلاعاتی پیشنهاد شده، از جمله روشهایی است که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. این روش، چارچوبی است که با موانع یا متغیرهایی که تعامل انسان-اطلاعات را پوشش میدهند، در ارتباط است (Vicente, 2002; Fidel & Pjterson, 2004). این چارچوب بر اساس شرایط کاری است که در آنها رفتار کاربر از جنبههای مختلف به عنوان مبنایی برای پژوهش و مطالعه در نظر گرفته میشود. در این چارچوب، با ملاحظه موضوعاتی مانند اینکه چه کارهایی، کجا و چگونه در یک بستر خاص در حال انجامند و در نتیجه پیشبینی رفتارهای کاربران، تلاش میشود تا به طور همزمان محیط و ویژگیهای شناختی، ادراکی و حتی ارگونومیک[63] افرادی که در حال انجام کارهای ویژهای هستند، تحلیل و در طراحی نظام گنجانده شود.
به دیگر سخن، در این روش به جای ملاحظة رفتارهای پیچیدة اطلاعاتی کاربران واقعی، طراحان تلاش میکنند این رفتارها را با تحلیل محیط از قبل پیشبینی کنند. در این روش، کار، بستر سازمانی و انگیزه بسیار مورد توجه قرار میگیرد (Fidel & Pejtersen, 2004). کاربرد این روش بیش از همه در طراحی رابط کاربری[64] پیشنهاد شده است. اولین و مهمترین مرحله در این روش، تحلیل قلمرو کاری[65] است که در آن موانع موجود در محیط کاری تحلیل میشوند(Naikar, Hopcroft, & Moylan, 2005). هر چند کاربرد تحلیل فعالیتهای شناختی در طراحی نظامهای اطلاعاتی موفقیتآمیز بوده است اما دارای برخی کمبودهاست که از بهکارگیری آن در بسترهای مختلف ممانعت میکنند. برای مثال، در این روش به دانش و تجربة موجود در زمینه رفتار اطلاعاتی کمتر توجه میشود و یا اینکه این روش ویژه حوزههای کاری خاصی است و برای انجام آن هزینههای متفاوت و فراوانی باید صرف شود. کولیت[66] پروژهای است که مطابق با تحلیل کاری شناختی در حال انجام است(Fidel & Pejtersen, 2004).
طراحی بومشناختی رابط[67] نیز از روشهای مورد استقبالی است که هم اکنون در طراحی نظامهای اطلاعاتی مورد استفاده قرار میگیرد. در این روش، اینگونه فرض میشود که در محیطهای جستجوی اطلاعات مانند هر زیستبوم[68] که عناصر و عینیتهای مختلفی بر یکدیگر تأثیر میگذارند، عناصر و عینیتهای متفاوتی مانند انسانها، رایانهها، منابع اطلاعاتی بر یکدیگر تأثیر گذاشته و یک زیستبوم اطلاعاتی را تشکیل میدهند. بنابراین، در روش بومشناختی، ملاحظة الزامهای ناشی از محیط و سازمانی که جستجو در آن رخ میدهد، اهمیت دارد. بوکهوز[69] به عنوان یک نظام بازیابی اطلاعات، بر اساس این روش طراحی شده است(Pejtersen, 1989; Vicente, 2002).
طراحی مشارکتی، از روشهای نوین دیگری است که به تازگی در ادبیات طراحی نظامهای اطلاعاتی مطرح شده است. «کجالا»[70] (2003) عقیده دارد این روش «گامی پایانی برای فلسفة توجه به کاربر و حقوق کاربران» است. در این روش، چنین فرض میشود که نظام موفق آن است که برای کاربران و با مشارکت آنان طراحی شده باشد. در این روش، کاربر تنها به عنوان فراهمکننده، اطلاعات مورد نیاز برای طراحی کافی تلقی نمیشود، بلکه مشارکت وی در فرایند طراحی نیز مورد توجه ویژه قرار میگیرد. کاربران در این روش میتوانند در سه سطح اطلاعدهی[71]، مشورتی[72] و یا مشارکتی حضور داشته باشند(Kujala, 2003). در این روش، مشارکت برابر[73] و افزایش مهارت، موضوعات مهمی قلمداد میشوند. فروش فزاینده، افزایش بهرهوری کاربر، کاهش هزینههای آموزشی، و کاهش پشتیبانی از کاربر از جمله مزایای این روش به شمار میآیند(Kujala, 2003). یکی از مشکلات این روش، روشن نبودن مفهوم مشارکت است که به پیدایش مفهوم جدید «مشارکت فعال کاربر»[74] منتهی شده است که در آن کاربران در طراحی و توسعه نظامهای اطلاعاتی نقش فعالی ایفا میکنند (Olsson, 2004). صرفنظر از ویژگیهای مثبت این روش، چالشهایی برای به کارگیری آن در کل فرایند طراحی وجود دارد. مفهوم مبهم مشارکت کاربر، روشن نبودن جمعیت کاربران شرکتکننده در طراحی و میزان مشارکت کاربران، مهمترین چالشهای این روش است. در حقیقت، در رویکرد مشارکتی دشواریهای ویژهای وجود دارد که از جملة آنها میتوان به تعریف عملیاتی مشارکت کاربر، ملاحظة نقش کاربران و طراحان، تحلیل دادههای خام به دست آمده، تعامل طراح ـ کاربر و اختصاص زمان و هزینة فراوان، اشاره کرد (Kujala, 2003; Marchionini.2006). با این همه، طراحی مشارکتی در طراحی، مثبت و مهم ارزیابی شده است (Maguire, 2001; Kujala, 2003).
ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات و رفتار اطلاعاتی
شاید اینگونه تصور شود که ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات، فرایندی اساساً متفاوت از فرایند طراحی است، در حالی که فرایند طراحی میتواند از فرایند ارزیابی ناشی شود. به عبارت دیگر، طراحی و ارزیابی هر دو با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند و هر یک از دیگری تأثیر میپذیرند و چنانکه ساراسویک (1995) اظهار داشته، از آغاز جدایی ناپذیر بودهاند. هر رویکردی که در طراحی یک نظام اطلاعاتی بکار گرفته شود بر چگونگی ارزیابی نهایی آن نیز تاثیر خواهد گذاشت و برعکس.
ساراسویک(1995) در یکی از جالبترین مقالههایش، معیارهای ارزیابی نظامهای بازیابی اطلاعات را ارزیابی کرده است. وی این معیارها را به شش دستة مهندسی، دروندادی[75]، پردازشی، بروندادی[76]، استفاده و استفادهکنندگان، و سطوح اجتماعی تقسیمبندی کرده که هریک دارای هدفهای مشخصی دارد که بر نتایج ارزیابی تأثیر میگذارند. او بر این باور است که عمده ارزیابیهای انجام شده در آن زمان با توجه به معیار پردازشی یعنی از رویکرد نظامگرا، صورت گرفته است (نیز نگاه کنید به Wang & Forgionne, 2006). حتی اگر مواردی وجود داشته باشد که بر رویکرد کاربرمدار مبتنی بودهاند، جامعیت ندارد، زیرا جنبههای متعدد مربوط به رفتار اطلاعاتی کاربران را شامل نبودهاند (Beaulieu, 2000).
معیارهای سنتی مانند ربط، بازیافت و دقت، به دلیل کمبودهایی که در ارزیابی ویژگیهای مربوط به کاربران دارند، بارها مورد انتقاد قرار گرفتهاند. ربط به عنوان یک معیار پایه، به دلیل داشتن تعریفی نامشخص، به درستی تبیین نشده است (Beaulieu, 2000; Hjorland, 2002) تا آنجا که از آن به «حوزه تاریک»[77] بازیابی اطلاعات یاد شده است(Ingwersen, 1992). دقت و بازیافت نیز هر دو در نشان دادن ماهیت تعاملی بازیابی اطلاعات و سویة کاربر در تعامل دچار نقصان هستند (Spink & Wilson, 1999.).
در ادبیات رشته اطلاعرسانی، به لزوم توجه به رفتار اطلاعاتی در فرایند ارزیابی اشاره شده است(Harman, 1992; Wang & Forgionn, 2006). برای مثال، «اسپینک و ویلسن» (1999) از رویکردی مسئلهگشایانه[78] نظریهای موسوم به «تغییر مسئله»[79] پیشنهاد کردهاند که به وسیله آن ارزیابی بر اساس تغییراتی که در مسئله کاربر قبل و بعد از بازیابی اطلاعات صورت میگیرد، انجام میپذیرد.
«ونگ و فورگویین»[80] (2006) با رویکردی متفاوت، یک رویکرد فرایندی یا مدلی را برای ارزیابی پیشنهاد کردهاند. آنها مدل کالثاو(2004) را که از شش مرحله شروع، انتخاب، پیگیری، فرمولهسازی، جمعآوری و ارائه تشکیل شده است، به عنوان مبنایی برای ارزیابی انتخاب کردهاند. در حقیقت، آنها فرایند جستجوی اطلاعات را فرایندی شبیه به فرایند تصمیمگیری[81] فرض کردهاند زیرا در هر دو فرایند کاربر پس از طی مراحل مختلف به مرحله تصمیمگیری میرسد. آنها چنین اظهار داشتهاند که میتوان ارزیابی را بر مبنای میزان مشارکتی که نظام بازیابی اطلاعات در تصمیمگیری دارد، انجام داد. این رویکرد تصمیمی ـ نظری[82]، عملکرد نظام بازیابی اطلاعات را با توجه به بهبود فرایند تصمیمگیری کاربران و نتایج آن، ارزیابی میکند.
همانگونه که اسپینک و ویلسن(1999) بیان کردهاند، معیارهای ارزیابی باید برای پژوهشگران، طراحان و بویژه جستجوگران ـ و نه تنها گروهی از آنان ـ ارزش داشته باشد به گونهای که همه آنها بتوانند به دانش مورد نیاز برای شرکت در بهبود عملکرد نظام بازیابی اطلاعات دست یابند. «هارمن»[83] (1992) نیز این حقیقت را چنین عنوان کرده است: «ارزیابی کامل ... نه تنها به ارزیابی تعامل کاربر با نظام بازیابی اطلاعات بلکه به ارزیابی کل تجربه اطلاعجویی کاربر نیز نیازمند است».
نتیجهگیری
اگرچه پژوهش در زمینة رفتار اطلاعاتی بیش از نیم قرن قدمت دارد و رشتة اطلاعرسانی به واسطة آن هویت یافته است؛ با وجود تلاشهای صورت گرفته، یافتههای بیشتر این پژوهشها به میزان کافی در فرایندهای طراحی، توسعه و ارزیابی نظامهای اطلاعاتی به کار نرفته است. از سوی دیگر، در حوزه طراحی و ارزیابی نظامهای اطلاعات نیز تلاش اندکی در جهت برقراری این ارتباط صورت گرفته است؛ گویی این دو زمینة پژوهشی در عین وابستگی ماهوی، به گونهای جداگانه از هم شخصیت یافتهاند. پر کردن این گسست پژوهشی به لحاظ تفاوت بنیادینی که با یکدیگر دارند کمی دور از ذهن به نظر میرسد، اما در پژوهشهای جدید تلاش میشود این دو در یک راستا یعنی بهبود خدمات، منابع و نظامهای اطلاعاتی قرار گرفته و نظامهای اطلاعاتی در حقیقت نقش گسترش حافظة انسان را ایفا کنند. طراحی محیطی و طراحی مشارکتی را میتوان به عنوان نمونههایی از این تلاشها تلقی کرد.
توجه به اصولی مانند چیدمان عناصر در محیط رابط نظامهای اطلاعاتی، گذاردن قابلیتهای ساده و پیشرفته مطابق با رفتار کاربران، توجه به یافتههای پژوهشی در طراحی محیط و گزینههای پیشفرض جستجو و تعامل، وضعیت کیفی نمایش اطلاعات، میزان و نحوة ارائه اطلاعات در صفحههای نمایش، ترتیب و مقدار نمایش اطلاعات، جستجوی موضوعی، رنگ، زیبایی، طراحی رابط کاربر مطلوب و متناسب با ویژگیهای کاربر، ثبات، سادگی و وضوح، طراحی امکانات کمکی و راهنمایی ساده و کارآمد، افزودن قابلیت مرور و ردیفسازی، استفاده از پیامها، بازگشت ساده و توجه به اصول روانشناسی، از جمله مواردی هستند که با مطالعة دقیقتر رفتار کاربر در تعامل با نظام اطلاعاتی قابل درک بوده و باید در فرایند طراحی و ارزیابی این گونه نظامها مورد توجه قرار گیرند.
دستیابی به نظامهایی که با ویژگیهای انسانی و محیط جستجوی اطلاعات هماهنگ باشند، با یکپارچهسازی رویکردهای مطرح و در نظر گرفتن تمام عناصر و عینیتهای موجود در تعامل انسان و نظام بازیابی اطلاعات میسر است و این امر تلاش بیشتر محققان و متخصصان حوزههای مرتبط را میطلبد. پژوهشگران، طراحان، جستجوگران هریک از دیدگاه فردی و حرفهای خود میتوانند به بهبود نظامهای موجود و دستیابی به نظامهای مطلوب کمک کنند؛ امری که در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم.
[1]. Information Systems.
[2]. Human-Computer Interaction.
[3]. Computer Sciences.
[4]. Human Information Behavior: HIB.
[5]. Wilson.
[6]. Information Seeking Behavior.
[7]. Design Science.
[8]. Newby.
[9]. Systemic.
[10]. User-centered.
[11]. Interactive.
[12]. Cognitive.
[13]. Representation.
[14]. Processing.
[15]. Brenda Dervin.
[16]. Nilan.
[17]. Saracevic.
[18]. Kuhlthau.
[19]. User-centered revolution.
[20]. Usability.
[22]. System modeling and thinking.
[23]. Marchionini.
[24]. Information Interaction.
[25]. Information objects.
[26]. Interaction Design.
[27]. Context.
[28]. Cognitive turn.
[29]. Cognitive movement.
[30]. Järvelin.
[31]. World models.
[32]. Knowledge structures or cognitive structure.
[33]. Messy real world.
[34]. Pettigrew, Fidel & Bruce.
[35]. Human factors.
[36]. Human behavior.
[37]. Spink.
[38]. Rouse and Rouse.
[39]. Flexibility.
[40]. David Ellis.
[41]. Chaining.
[42]. Browsing.
[43]. Monitoring.
[44]. Differentiating.
[45]. Extracting.
[46]. DALTEX.
[47]. Hyper graph representations.
[48]. Soft System Methodology: SSM.
[49]. Checkland.
[50]. THOMAS.
[51]. Belkin, Marchetti, & Cool.
[52]. BRAQUE.
[53]. Interface.
[54]. Information seeking strategies: ISSs.
[55]. Human-centered Information Retrieval: HCIR.
[56]. Relation browser.
[57]. Open Video Digital Library.
[58]. Contextual Design.
[59]. Participatory Design.
[60]. Field methods.
[61]. Roundtable.
[62]. Cognitive Works Analysis.
[63]. Ergonomic.
[64]. User interface.
[65]. Work Domain Analysis.
[66]. COLLATE.
[67]. Ecological Interface Design.
[68]. Ecology.
[69]. BOOKHOUSE.
[70]. Kujala.
[71]. Informative.
[72]. Consultative.
[73]. Democratic participation.
[74]. Active user participation.
[75]. Input.
[76]. Output.
[77]. Dark matter.
[78]. Problem solving.
[79]. Problem shift.
[80]. Wang and Forguionne.
[81]. Decision making.
[82]. Decision-theoretic.
[83]. Harman.