فضای سه بعدی اطلاعات و ضرورت بهینه‌سازی ساختار... اصطلاحنامه‌ها از طریق افزودن خصیصه‌های معنایی به آنها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دورة دکتری کتابداری و اطلاع‌رسانی دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

ارائة مدل تعامل بین سه زبان کاربر، مؤلف و نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، شناخت بهتر فضای مفاهمه در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات را مقدور می‌سازد. با تنظیم عناصر این مدل، عملکرد بهینة نظام را در راستای هدفهای تعیین شده، می‌توان تأمین کرد و اصطلاحنامه به عنوان زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، یکی از عناصر مدل یاد شده خواهد بود. در تدوین اصطلاحنامه، ایجاد یک ساختار سلسله مراتبی از مفاهیم، اولین ضرورت، و ایجاد و تعیین نوع روابط بین مفاهیم اصطلاحنامه‌ای، دومین ضرورتی است که در رویکرد ساختار مبنا، فرا روی تدوین‌کنندگان اصطلاحنامه قرار دارد. امّا پیچیدگیهای شرایط نمایه‌سازی و همچنین دیدگاه‌های متفاوت کاربران نهایی نظامهای بازیابی اطلاعات، توجه به رویکرد کاربر مبنا را در عرصه سازماندهی و بازیابی اطلاعات ضروری ساخته‌ است. ابهام در استفاده از توصیفگر مناسب‌تر هنگام سازماندهی از یک سو و دیدگاه‌های متفاوت کاربران نهایی نظامهای بازیابی اطلاعات از سوی دیگر، گسترش روابط معنایی در اصطلاحنامه را ضروری می‌سازد. سه مفهوم معنایی[1] شامل: موجودیت[2]، صفت یا خصیصه[3] و نوع رابطه[4] به جای دو مفهوم معنایی در اصطلاحنامه شامل: موجودیت و رابطه، می‌تواند سطح ابهام واژگانی موجود در توصیفگرهای اصطلاحنامه را کاهش دهد. در صورت اضافه شدن مفهوم معنایی خصیصه به ساختار اصطلاحنامه، شناخت مختصات مفاهیم، تعیین حد و مرز  و مصادیق آنها با ابهام کمتر مقدور می‌گردد. در چنین شرایطی، اختصاص توصیفگرهایی با قطعیت ربط بیشتر هنگام سازماندهی و امکان تعریف درخواست جستجوی اطلاعات با استفاده از خصیصه ها، سطح اثربخشی نظام بازیابی اطلاعات را از دید کاربر افزایش خواهد داد. همچنین، وارد ساختن خصیصه به ساختار مفاهیم معنایی در اصطلاحنامه، آن را به سطح مدل مفهومی در سلسله مراتب هستی‌شناسی نزدیک خواهد کرد. 




[1]. Semantic concept.


[2]. Entity.


[3]. Attribute.


[4]. Relationship type. 

کلیدواژه‌ها


"ساختار زبان ما، تا حدود زیادی بر نوع درک ما از جهان تأثیر می­گذارد. فرضیه سایپر- ورف[1]"

مقدمه

زبان، نظامی از نشانه‌های زبانی[2]، روابط میان این نشانه‌ها و قراردادهای اجتماعی است (مشکوه الدینی، 1373) که مؤلفان به عنوان ابزاری برای بازنمون اندیشه، از آن بهره می‌گیرند. دست­اندرکاران سازماندهی اطلاعات نیز برای بازنمون محتوای اطلاعاتی مدارک در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات، از سویی با زبان مؤلفان اطلاعات، و از سوی دیگر با زبان نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات، و در نهایت با زبان کاربران جستجوکنندة اطلاعات روبرویند، که باید این سه عنصر را در یک نظام مورد توجه قراردهند (زندی­روان، 1385). نظام ذخیره و بازیابی برای بازنمون یا نمایه­سازی اطلاعات، یکی از زبانهای آزاد[3]، مهار شده یا مقید[4] و اصطلاحنامه‌ای[5]، یا تلفیقی از زبانهای یادشده را، انتخاب می­کند. این انتخاب بنا به نوع و ماهیت اطلاعاتی که قرار است در نظام ذخیره شود و همچنین بافت جامعه استفاده‌کننده از این اطلاعات، انجام می­پذیرد (نیکلسون[6]، دانزایر[7]، نیل[8]، 2002). استفاده از زبان مهار شده در برابر زبان مهار نشده، به تفاوت­ عمیق بین نظامهای مختلف ذخیره و بازیابی در این زمینه­  منجر می‌شود، زیرا به‌کارگیری هر نوعی از «مهار»[9]، مستلزم اعمال تغییراتی در زبان طبیعی و تبدیل آن به زبان نمایه­سازی برای نظام است. حصول ربطِ مورد انتظار در نتایج بازیابی اطلاعات، تنها زمانی میسر خواهد بود که طراحان نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات، زبان مؤلف، زبان کاربر و زبان نظام را بر مبنای دیدگاه سیبرنتیکی در یک کلیّت مورد توجه قرار دهند و هیچ یک از زبانهای یاد شده، یا ویژگیهای آنها را در طراحی خود حذف نکنند. نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات با به‌کارگیری یک زبان نمایه­سازی، تلاش می‌کند میان کاربر و مؤلف فضای مفاهمه ایجاد کند، تا از این طریق تعاملات اثربخش، برای جریان یافتن اطلاعات شکل گیرد. آنچه در این عرصه فراروی سیاستگذاران و طراحان نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات قرار دارد: انتخاب پایگاهی از واژگان برای بازنمون اطلاعات، ابهام­زدایی از مفهوم واژه[10]  برای نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات و در نهایت، تعریف دستوری[11] برای ترکیب واژگان نظام در حین سازماندهی اطلاعات و همچنین قواعدی برای ترکیب این واژگان در حین بازیابی اطلاعات است. نوع جهت­گیری سیاستگذاران و طراحان نظام نسبت به این خط­ مشی بنیانی، به شکل­گیری زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات با ساختاری متفاوت از زبان طبیعی می‌انجامد. انتخاب مجموعه­ای از واژگان که برخاسته از زبان طبیعی یا زبان تخصصی در یک حوزة موضوعی خاص است، همراه با اعمال تغییراتی در آن همچون استفاده از فهرست سیاهه بازدارنده[12]، به شکل­گیری پایگاهی از واژگان برای نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات منجر می‌شود. استفاده از اصطلاحنامه‌ها، روشهای طبقه‌بندی واژگانی[13] که واژه را با گروهی از واژه‌های مترادف یا یکی از مفاهیم‌ آن برچسب‌دهی می‌کند، همچنین استفاده از شبکه‌های معنایی و صورت­گرایی ­قالب­محور[14] ، استفاده از فرمولهای منطق ­توصیفی[15] و ساختار­ استدلال[16] و تجزیه قراردادی مفهوم[17] راهکارهایی برای ابهام‌زدایی از مفهوم واژه بوده‌اند که تاکنون در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات به‌کار رفته­اند، و در نهایت سطح استفاده از اصطلاح­های تکواژه­ای[18] در برابر اصطلاحهای ترکیبی[19] و عبارتها[20]، همچنین پیش­همارایی و پس­همارایی واژگان، دستوری است که سیاستگذاران یک نظام برای نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات برمی­گزینند. هریک از فرایندهای یادشده، تلاش در «مهار» زبان طبیعی و تعریف پذیر ساختن آن برای نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات دارد. توانایی نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات در ایجاد فضای مفاهمه میان کاربر و مؤلف، ارتباط مستقیمی با «مهار» به کار رفته در زبان نظام دارد، به گونه­ای که زبان­ نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات را، بنا به میزان و نوع مهار اعمال شده در ساختارشان روی یک طیف هستی‌شناسی به شکل زیر، می­توان از ساختارهای معنایی ضعیف تا ساختارهای معنایی قوی چیدمان داد. [21] [22] [23] [24] [25] [26] [27] [28] [29] [30] [31] [32] [33] [34] [35]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همان‌طور که از طیف هستی‌شناسی مشخص است، زبانهای نظام ذخیره   بازیابی اطلاعات از فهرست لغات در پایین طیف، تا مدل منطقی در بالای طیف، در تغییر است و اصطلاحنامه نیز در نیمة پایینی این طیف قرار دارد. چنانکه اشاره شد، تفاوت هر یک از زبانهای یاد شده روی طیف، برخاسته از نوع و میزان مهار اعمال شده در آن زبان نسبت به زبان طبیعی است، اما پرسش اساسی اینجاست که برای افزایش ربط مورد نظر کاربر در نتایج بازیابی اطلاعات، به‌کارگیری چه رویکردی در فرایند «مهار» برای زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات مطلوب‌تر است؟ آیا رویکرد اعمال بیشتر محدودیتها به ساختار زبان، که یک رویکرد انقباضی است، همچون به‌کارگیری سیاهه بازدارنده، یا رویکرد تزریق بیشتر خصیصه‌های شناختی انسان نسبت به زبان در ساختار زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، همچون استفاده از طبقه‌بندی واژگانی و اصطلاحنامه، که یک رویکرد انبساطی است؟ کدام‌ یک از این دو رویکرد، فضای مفاهمه میان کاربر و مؤلف را با اثربخشی بیشتر همراه می‌کند و تعاملهای بین زبان نظام، زبان کاربر و زبان مؤلف را تسهیل و تصریح می‌نماید؟

 

مدل تعامل بین زبان در یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات[36]

«کارل داچ»[37] مدل را این‌گونه تعریف می‌کند: «مدل، مجموعه­ای نماد و قاعده عملی در اختیار ما می گذارد تا آنها را با نقاطی متناظر در ساختار یا فرایند موجود منطبق سازیم. هدف از مدل سازی، ارائه وسیله‌ای برای سازماندهی داده ها یا عناصر یک ساختار منسجم، فراهم آوردن امکان اندازه گیری پدیده ها، امکان پیشگویی اوضاع آینده، یا آشکار ساختن حقایق یا مناسباتی است که تا کنون ناشناخته مانده است». (باد:91:1377) با این تعریف، نخستین گام در پرداختن به مقولة زبان در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، ارائة مدل از تعامل بین زبانهای مختلف در نظام می­تواند باشد، زیرا مدل تعامل بین زبانی، الزامهایی همچون موارد زیر را می­تواند برآورده سازد:

  1. تعیین و شناخت عناصر مشارکت کننده در فرایند تعامل، بین زبانهای مختلف در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات
  2. نوع و میزان تأثیرگذاری هر یک از عناصر مشارکت کننده در یک تعامل بین زبانی بر یکدیگر
  3. ایجاد توان پیش­بینی نوع عملکرد نظام، هنگام افزایش و کاهشِ تأثیر هر یک از عناصر مشارکت کننده در فرایند تعامل
  4. امکان تنظیم عملکرد نظام در راستای هدفهای از پیش تعریف شده برای نظام، از طریق تغییر میزان تأثیرگذاری هر یک از عناصر مشارکت کننده در تعامل بین زبانی.

با نظر به الزامهای فوق،  نگارنده در این بخش تلاش می­کند مدلی از فرایند تعامل بین زبانی در یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات ارائه نماید.

در یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، آنچه اتفاق می­افتد، ارتباط و تعامل بین کاربر، مؤلف و نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات از طریق زبان است. مؤلف و کاربر ضمن اینکه اجزایی از نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات هستند، زبان خاص خود را دارند و از زبان نظام پیروی نمی­کنند. زبان کاربر و زبان مؤلف، هر دو در ساختار زبان طبیعی تعریف شده‌اند؛ بنابراین، از مزیت قرابت و نزدیکی به یکدیگر برخوردارند؛ البته این نزدیکی به تطابق کامل زبان کاربر و زبان مؤلف منجر نخواهد شد. علاوه بر وجود اختلافهای: سطح علمی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تفاوتهای زمانی و مکانی کاربر نسبت به مؤلف که امکان نادیده گرفتن هیچ­یک مقدور نیست؛ در یک تعامل مستقیمِ کاربر در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، اینکه کاربر به طور دقیق نمی­داند چه می­خواهد، یا نمی­تواند آنچه را می­خواهد صریح مطرح کند، به ایجاد فاصله بین زبان کاربر و زبان مؤلف منجر خواهد شد. این در حالی است که زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، ضمن اینکه برگرفته از زبان کاربر و زبان مؤلف است، با این دو بسیار متفاوت است. نوع و میزان این تفاوت، به ماهیت و میزان «مهار» به­کار رفته در زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات بستگی دارد. با این رویکرد می­توان سه زبان یاد شده را در سه رأس یک مثلث در نظر گرفت؛ به گونه‌ای که فضای داخلی مثلث، فضای توافق شده یا به عبارتی فضای مفاهمه بین این سه زبان را تشکیل ­دهد.   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل2. مدل تعامل بین زبان کاربر، زبان مؤلف و زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات

 

سطح داخلی مثلث، فضای مفاهمه بین سه زبان کاربر، مؤلف و نظام ذخیره وبازیابی اطلاعات را تشکیل می­دهد؛ اما در تعامل کاربر با نظام، اثربخشی تمام نقاط این سطح به یک اندازه نیست. مؤثرترین نقاط، نقطة برآیند این سه زبان، قرار گرفته در کانون مثلث و همچنین فضای پیرامونی این نقطه، است. می­توانیم این نقطه و فضای پیرامونی آن را فضای اثربخش بین سه زبان کاربر، مؤلف و نظام بنامیم. درنظر گرفتن فضای پیرامونی برای نقطة برآیند سه زبان، بدین لحاظ است که در هیج تعاملی بین کاربر، مؤلف و نظام، نمی­توان به صورت مطلق، برای انجام یک جستجو، روی یک یا چند اصطلاح با به کارگیری یک فرمول جستجو توافق کرد. جستجوها، اغلب با به کارگیری چندین فرمول جستجو در چندین نوبت و به کارگیری گروهی از اصطلاحها در هر نوبت، نتیجة دلخواه کاربر را تأمین می­کند.

بهینه­سازی عملکرد در یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات زمانی تأمین می­شود که نظام بتواند اختلاف مساحت میان فضای مفاهمه بین سه زبان، با فضای اثربخش بین سه زبان را به حداقل برساند. از آنجا که نظام نمی‌تواند بر زبان کاربر و زبان مؤلف تأثیر بگذارد، اعمال نیروی خود را از طریق «مهار» بر زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات انجام می­دهد. نظام از طریق جایگزینی «زبان نمایه­سازی» به جای زبان طبیعی و به کارگیری عوامل جستجو[38] برای ترکیب­بندی واژگانِ زبان نمایه‌سازی در لحظة جستجو، به اعمال مهار در زبان نظام می‌پردازد، بر این اساس «مهار» می­تواند رأس «مثلث تعامل بین سه زبان» را به قاعدة مثلث نزدیک یا از آن دور سازد و بدین وسیله با تغییر ارتفاع مثلث، به افزایش و یا کاهش مساحت مثلث[39] منجر شود، زیرا مساحت مثلث نسبت مستقیم با ارتفاع آن دارد. هر میزان کاهش ارتفاع مثلث، به کاهش مساحت آن منجر می­شود و در نتیجه اختلاف مساحت میان فضای مفاهمه بین سه زبان، با فضای اثربخش بین سه زبان را کاهش می­دهد و در این شرایط، عملکرد بهینة نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات در بُعد زبان تأمین می­شود. این شرایط زمانی تحقق می­یابد که زبان نمایه­سازی به کار رفته در نظام، در نزدیکی به زبان طبیعی تلاش داشته ­باشد تا از این طریق رأس مثلث تعامل بین زبانی، که زبان نظام ذخیره و بازیابی است، به قاعدة آن که زبان طبیعی است نزدیک شود.

اما مسئله این است، نظامهایی که تا کنون از زبان طبیعی برای سازماندهی و بازیابی اطلاعات استفاده کرده­اند، در بیشتر موارد نه تنها به حصول ربط مورد انتظار کاربر منجر نشده­اند، بلکه با عدم مدیریت بر واژگان، بی­نظمی حاکم بر نظام را در بخش زبان، افزایش داده‌اند. نکتة قابل توجه اینجاست که تمام این نظامها تنها از واژگان زبان طبیعی استفاده کرده، و ویژگیهای شناختی انسان نسبت به این واژگان، شامل رابطه­های بین واژگان و خصیصه­های درونی واژگان را نادیده گرفته­اند. به نوعی می­توان گفت، نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات، تنها مدعی به کارگیری زبان طبیعی بوده­اند، درحالی که فقط از بخشی از این زبان استفاده می­کرده­اند. 

 

زبان نمایه­سازی در محیط تعامل سه بعدی اطلاعات

زبان نمایه‌سازی (همانند زبانهای طبیعی، مثل: انگلیسی، چینی، یا عربی) دارای یک واژگان (اصطلاحهایی که برای نمایه‌سازی به کار می‌رود) و یک نحو[40]، یا دستورکار[41] است. فرایند «مهار» در زبانهای نمایه­سازی مهارشده، از دو طریق بر همپوشانی[42] و     اغتشاش[43] درکاربرد مفاهیم فایق می­آید: 1. تعیین محدودیتها برای تعداد و شکل اصطلاحهای مرجّح، که مدیریت بر اصطلاحهای مترادف­ و شکلهای گوناگون آنها را میسر می­سازد 2. تعیین روابط بین اصطلاحها و در صورت لزوم قواعدی برای ترکیب آنها (براوتون[44] ، 2006، 13). وارد ساختن این دو خصیصه به زبان نظام، به جداسازی بین زبان نمایه­سازی مهارشده  و زبان طبیعی و در حقیقت ایجاد تفاوت میان زبان نظام و زبان کاربر، منجر می­شود. دو روش مطرح شده برای فرایند مهار، دارای دو رویکرد متفاوت است. اولین گزینه برای ایجاد یک پایگاه واژگان در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، با اعمال محدودیتها در فهرست واژگان زبان طبیعی، رویکرد انقباضی را پیش می­گیرد، در حالی که در گزینة دوم، روابط تعریف شده در حوزة شناختی انسان نسبت به واژگان، به زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات افزوده می­شود، که این رویکرد، یک رویکرد انبساطی است. درطرح پیش­زمینه­ای برای پاسخ به دو پرسش مطرح شده در مقدمة این مقاله، بیان پاره­ای از دیدگاه­ها، ضروری به نظر می­رسد:

  1. در محیطهای شبکه‌ای که همیاری نیروی انسانی برای کاربران کاهش می‌یابد، به کارگیری نظامهای سازماندهی دانش، همچون زبانهای مهار شده باید با توجه به واژه‌شناسی مورد استفاده کاربران انجام پذیرد (نیکلسون[45] و دیگران، 2002).
  2. «بیرمن»[46] و «ترانت»[47] برای تسهیل دسترسی یکپارچه[48] در شبکه بر وجود یک مدل دانش[49] که به نیازها و رفتار کاربر به همان خوبی محتواها و روشهای مستندسازی توجه داشته باشد، تأکید می کنند (نقل در ستار[50] و پی جیون[51]، 2005، 753)

بنا به دو دیدگاه مطرح­شده، تقویت رویکرد انبساطی در فرایند مهار برای زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، ضرورتی اجتناب ناپذیربه نظر می­رسد. از این رو، غنی‌سازی اصطلاحنامه­، که رویکرد هستی­شناسانه نسبت به زبان دارد، برای محیطهای شبکه­ای و پایگاه‌های اطلاعات تخصصی، ضمن محقق ساختن امکان سازماندهی اطلاعات همراه با حفظ دقت معنایی[52]، می­تواند به اثربخشی نظام، در بازیابی اطلاعات مرتبط برای کاربر نهایی منجر شود. بنابراین، در چنین نظامهایی، باید ساختار مفهومی زبان جایگزین ساختار موضوعی شود. اثربخشی نظامهای مفهومی نسبت به نظامهای موضوعی در بازیابی اطلاعات، ناشی از تعریف روابط‌ بین عناصر تشکیل دهندة نظام است. با تعریف روابط بین اشیا و روابط بین ویژگیها، روابط مفهومی شکل می­گیرند (فلبر، 1381، 180). تعریف این‌گونه روابط باعث می‌شود زبان به کار رفته در نظام ذخیره و بازیابی، به یک نظام زبانی مستقل از متنهای ذخیره­شده در نظام بدل گردد و فهم مفهوم واژه برای رایانه، به متن وابسته نباشد و نظام با ردگیری پیوندهای تعریف شده برای هر یک از واژه­ها، امکان دریافت معنی واژه را به صورت مستقل از متن و تنها وابسته به نظام زبانی خود (همچون اصطلاحنامه) داشته­باشد. در حالی که در یک نظام موضوعی یا واژگانی مانند فهرست لغات، مفهوم هر یک از واژه‌ها، به متن وابسته است. وابستگی مفهوم واژه‌ها به متن و ساختار جمله، فهم موضوعی مدارک اطلاعاتی به صورت هوشمند توسط رایانه را دشوار می‌سازد و در نتیجه تعداد زیادی از مدارک بازیابی شده در جستجوهای کلیدواژه­ای، از دایرة مفهومی نیاز کاربر فاصله دارند. اصطلاحنامه از جمله واژگان ابزارهایی است که روابط بین واژگان را در یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات وارد می­سازد.

 

اصطلاحنامه در محیط تعامل سه بُعدی اطلاعات

اصطلاحنامه در معنای متداول امروزی آن، مفهومی است که از دهة 1950 به بعد، تقریباً صد سال پس از اصطلاحنامة «روژه»[53] شکل گرفت. بدین لحاظ، بهتر است بین اصطلاحنامه با مفهوم سنتی آن به نام اصطلاحنامة مرجع[54]، با اصطلاحنامة بازیابی اطلاعات[55] که مفهوم متداول امروزی اصطلاحنامه است، تمایز قایل شد. اصطلاحنامة مرجع که بیشتر مورد استفادة نویسندگان و روزنامه­نگاران بوده ­است، فهرستی از اصطلاحهای مترادف و شبه مترادف را تشکیل می­داده که مکمل یا پیوستی بر واژه­نامه­ها محسوب می­شده ­است. این نوع از اصطلاحنامه، مؤلفان را در حین نگارش، برای یافتن بهترین معادل واژگانی، برای مفهوم ذهنی ایشان یاری می­داده است. برخلاف اصطلاحنامة مرجع که نگارش یک اندیشه را دستیاری می­کند، اصطلاحنامة بازیابی اطلاعات، باید به بازیابی آن اندیشه کمک کند. بر اساس این باور، تعریف اصطلاحنامه بازیابی اطلاعات از دید «وندا براوتون»[56] این‌گونه است: «اصطلاح‌نامه، 1. ابزاری برای نمایه‌سازی موضوعی اسناد است 2. فهرستی ساختار یافته از اصطلاحها (به طور معمول در یک حوزة موضوعی ویژه) را در بر می‌گیرد که ممکن است نمایه‌ساز، یا مدیر پیشینه‌ها[57]، برای توصیف اسناد به گونه‌ای آن را  به­کار ببرد که 3. کاربران نهایی هنگام جستجوی منبعی در مورد موضوعی ویژه، بتوانند فقره‌[58]های با ربط را بازیابی کنند (براوتون، 2006، 4)». در برابر اصطلاحنامه که یک نظام مفهومی است، فهرستهای کلیدواژه­ای و سرعنوانهای موضوعی قرار دارد که هر دو در زبان نمایه‌سازی، نظامی لغت مدار شمرده می­شوند. تمام چنین نظامهایی، به جای مفاهیم یا مقوله‌ها، ویژگی کاربرد خود لغات را به عنوان اساس چیدمان، در میان می‌گذارند. این، بدان معناست که نظم تحمیلی[59] و تصمیم‌گیری در مورد روابط میان اصطلاحها، جایگزین مسائلی که بر لغات و معانی تأثیر می‌گذارد، نظیر رخداد مترادفها و املاها‌ی متفاوت و دشواریهای کار در متن زبان طبیعی می‌شود (براوتون، 2006، 20). با وجود تفاوت میان نظامهای لغت مدار با نظامهای مفهومی همچون اصطلاحنامه، هنوز نظامهای ذخیره و بازیابی که حتی از نظامهای مفهومی استفاده می­کنند، نتوانسته­اند بر اغتشاش حاکم بر زبان در نظام خود فایق آیند. این مطلب شاید از آنجا ناشی می­شود که اصطلاحنامه تنها روابط بین واژگان را مطرح می­سازد و از بیان خصایص درونی واژگان چشم­پوشی می­کند.

 

هستی­شناسی

بنا به نظر «داکونتا»[60] (2003) هر یک از ابزارهای ابهام‌زدایی مفهوم واژه، سطحی از سطوح متعدد معناشناسی را در یک ساختار هستی‌شناسی به خود اختصاص می‌دهد؛ بنابراین هستی‌شناسی، مقوله‌ا‌ی جدید در سازماندهی داده به شمار نمی‌رود. هستی‌شناسی سطوح مختلفی دارد که در یک طیف، بین ساختارهای معنایی ضعیف از فهرست واژگان، طبقه­شناسی­ها، اصطلاحنامه­ها، مدلهای مفهومی تا ساختارهای معنایی قوی همچون مدلهای منطقی، در تغییر است.

هستی‌شناسی در اصل یک نظام سازماندهی دانش[61] است که برای استخراج مدارک در عرصه‌هایی که تداخل­حوزه ای[62] وجود دارد به­ کار می­رود و در این عرصه از مقبولیت سطح بالایی برخوردار شده است. بنا به نظر «استیم سون»[63] (2003) زبانهای مهار‌شده تنها برای دوره‌های زمانی محدودی کارایی مطلوب دارند و تنها راه حل کاربردپذیری معنایی[64]، روشن ساختن روابط بین واژه‌های به کار رفته در یک هستی‌شناسی به صورت قراردادی است. ضمن این که «گیل»[65] (2004) معتقد است استفاده از هستی‌شناسی‌ها می‌تواند کاربردپذیری معنایی در مدارک رقومی نامتجانس روی شبکه‌ها را بدون از دست دادن دقت­معنایی، یا با حفظ میزان دقت معنایی در سطح مورد قبول، تسهیل کند.

هستی‌شناسی، یک رویکرد دانش­مبنا از اطلاعات دربارة مفاهیم متعلق به هر واژه و حوزه، خصوصیتهای واژگان و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر، در اختیار کاربر و نظام ذخیره و بازیابی قرارمی­دهد. هستی‌شناسی با اصطلاحنامه متفاوت است، زیرا شامل اطلاعات مستقل زبان و بسیاری از خویشاوندیهای معنایی، همچون خویشاوندیهای رده‌ای است (کانگ[66]، کیم[67]، لی[68]، 2001، 1).  می­توان ادعا کرد یک ساختار داده‌ای هستی‌شناسی چیزی بیش از یک مدل دانش در یک حوزة موضوعی خاص نیست. یک رویکرد قراردادی دانش مبنا، که واژگان با مفاهیم ابهام‌زدایی شده، تعاریف آنها، عملگرهای مجاز، روابط و همیاریها با دیگر مفاهیم در هر حوزه را توصیف می‌کند (بیترز، 2005، 3). «گروبر»[69] (1993) در عرصة فناوری اطلاعات هستی‌شناسی را بسیار متفاوت از فلاسفه، با این مضمون مطرح می‌کند: واژة هستی‌شناسی، بیان خصایص یک مفهوم است. توصیفی از مفاهیم و روابطی که می‌تواند برای یک عامل یا مجموعه‌ای از عوامل به کار رود. بنابراین، می­توان گفت: هستی‌شناسی، بیان قراردادی (یا توافقی) و صریح خصیصه‌ها[70] برای مفاهیم، با هدف ایجاد ادراک مشترک[71]  برای کاربران نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات است که به هستی­شناسی مجهز است. نظر به این که هدف کلی همة هستی­شناسی­ها یکسان است، وجود یک ساختار کلی را نیز برای آنها می­توان توقع داشت. ساختار کلی که توسط «میدچه»[72] برای هستی­شناسی مطرح شده است، در پنج گزینة کلی زیر تعریف می شود.

  1. مفاهیم
  2. خویشاوندیها[73]
  3. سلسله مراتب مفاهیم[74]
  4. کارکرد غیرطبقه‌ای[75] مفاهیم
  5. و گروهی از اصول[76] هستی‌شناسی، بیان شده در زبان منطقی[77] مناسب (یائو[78]، اُرم[79]، لتزکُرن[80]، 2005، 107).

بر این اساس، هر هستی­شناسی دربرگیرندة یک پایگاه واژگان خواهد بود که همچون اصطلاحنامه، نوع خویشاوندی بین واژگان در آن تعیین شده­است. به منظور به دست آوردن یک ساختار دانش در زبان، واژگان باید به صورتی نظام­مند که اغلب به صورت سلسله مراتبی است، از سر واژه و اصطلاح رأس، تا اصطلاحهای انتهایی اخص، چیدمان ­یابد. تا این مرحله یک هستی­شناسی با اصطلاحنامه تفاوت زیربنایی ندارد. افزوده شدن دو گزینة چهار و پنج به اصطلاحنامه، باعث می­شود اصطلاحنامه، روی طیف هستی‌شناسی به مدلهای مفهومی فوقانی نزدیک شود. برای به دست آوردن چیدمان غیرطبقه­ای مفاهیم باید چگالی مفاهیم[81] تعیین شود. در این مرحله، به جای پرداختن به روابط میان واژگان، شناخت فضای مفهومی درونی واژه ضرورت می­یابد. تعیین خصایص درونی واژگان و تنظیم دوباره آنها بر اساس وزن واژگان نسبت به یک خصیصه، نقشه­ای از پایگاه واژگان زبان نظام ایجاد خواهد کرد که دیگر ساختار سلسله مراتبی ندارد، بلکه بیشتر به بازنمون یک ماده روی کاغد کروماتوگرافی، که رنگها از غلیظ و پر وزن به رقیق و کم وزن چیدمان می­یابد، شباهت دارد. به نظر «فلبر» (1982)، شناخت مختصات مفاهیم، به تبیین حد و مرز مفاهیم و دایرة مصادیق آنها تا حد امکان طبقه‌بندی آنها  بنا نهادن نظامهای مفهومی گوناگون و بهره‌گیری از نتایج این فرایند نظری در انتقال دانش و سازماندهی نظامهای اشاعة اطلاعات، کمک می‌کند (نقل در نشاط،1381، 213).

 

اصطلاحنامة سه بُعدی، مدلی مبتنی بر هستی­شناسی

      با توجه به ضرورتهای مطرح شده در خصوص وجود ساختارهای سازماندهی دانش و به کارگیری اصطلاحنامه‌ها و همچنین نیاز به تعیین چگالی و مرز معنایی هریک از مفاهیم که در ساختار زبانی یک نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات به­کار می‌رود، نگارنده با رویکرد هستی­شناسانه، طرح مدلی را با عنوان «اصطلاحنامة سه بُعدی» پیشنهاد می‌دهد. ساخت چنین اصطلاحنامه‌ای بر دیدگاه‌های اصطلاحنامه‌ای و هستی‌شناسی، همراه با ترسیم روابط بین مقوله‌ها و مفاهیم مبتنی خواهد بود. مزیت این اصطلاحنامه در تشکیل فضاهای مفهومی، حاصل از کنار هم قرار گرفتن اصطلاحهای اخص از دو مقولة موضوعی متفاوت خواهد بود که این اصطلاحهای اخص با یکدیگر شباهتهای معنایی دارند ولی در ساختار نظام­مند اصطلاحنامه­های امروزی در کنار یکدیگر قرار نمی­گیرند. همچنین، فضای مفهومی حاصل از این مدل، توان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات را برای بازیابی‌های فازی و برداری افزایش خواهد داد. مراحل ساخت یک اصطلاحنامة سه بُعدی، با رویکرد هستی‌شناسی، به شکل زیر خواهد بود:  

  1. مقوله‌بندی توصیفگرهای اخص انتهایی در یک ردة موضوعی در اصطلاحنامه براساس خصیصه‌ها، همراه با افزودن مفاهیمی که بیانگر خصیصه‌های در برگیرندة توصیفگرهای تحت پوشش خود است. این مفاهیم ممکن است در زبان طبیعی و زبان اصطلاحنامه‌ای کاربرد نداشته باشد، ولی به بخش شناختی انسان نسبت به زبان و اشیای زبانی مربوط است و ادراک و تشخیص هوشمندانة توصیفگرها را امکان پذیر می‌سازد. 
  2. چیدمان اصطلاحهای اخص انتهایی هر یک از رده‌های موضوعی در اصطلاحنامه بر اساس چگالی توصیفگرها نسبت به یک خصیصه که توسط سازندة اصطلاحنامه انتخاب می­شود (همچون: عمیق، عریض، غلیظ، ثابت، دوره­ای. این خصایص به لحاظ ماهیت دستوری­شان که صفت است در ساختار اصلی اصطلاحنامه قرار نمی‌گیرند). در این فرایند توصیفگرها، طیفی از مفاهیم را تشکیل می‌دهند که به ترتیب از سنگین به سبک نسبت به خصیصة انتخابی منظم شده‌اند.
  3. درصورتی که این چیدمان نسبت به هر یک از خصیصه ها به طور جداگانه انجام پذیرد، طیف متفاوتی از مفاهیم را در اصطلاحهای اخص مربوط به یک مقولة موضوعی خواهیم داشت.
  4. استفاده از روش تداعی در یافتن توصیفگرهای رده‌های موضوعی دیگر، که به اصطلاحهای اخص انتهایی در ردة موضوعی طیف شده، نزدیک‌تر است. نزدیکی اصطلاحهای اخص مربوط به مقوله‌های موضوعی دیگر، بویژه در دو سوی انتهایی طیف مفاهیم، بیشتر باید جستجو شود. 

مراحل ساخت اصطلاحنامة سه بُعدی را با ارائة یک مثال می‌توان تبیین کرد. بدین منظور، مقولة منابع آب از ردة موضوعی جغرافیا در اصطلاحنامه‌ فرهنگی فارسی (اصفا) انتخاب شده است.

 

 

منابع آب 5/7/3- جغ

  • آبهای زیرزمینی
  • آبهای سطحی 2 ـ 5/7/3 ـ جغ
  • آبگیرها
  • اقیانوسها
  • باتلاقها
  • تالابها
  • دریاچه‌ها
  • دریاها
  • رودخانه‌ها
  • سیلابها
  • مردابها 

در صورتی که توصیفگرهای اخص مربوط به توصیفگر عام «آبهای سطحی» متعلق به مقولة «منابع آب» را بر اساس خصیصة «آبهای موجود در فرورفتگی‌های زمین» و «آبهای موجود در سطح زمین» تفکیک کنیم، شکل چیدمان این توصیفگرها به جای تنظیم الفبایی در یک سطح، تحت خصیصه­های وارد شده به ساختار اصطلاحنامه، در دو سطح به شکل زیر به دست خواهد آمد:

 

منابع آب 5/7/3- جغ

  • آبهای زیرزمینی
  •   آبهای سطحی 2-5/7/3- جغ

آبهای موجود در فرورفتگی‌های زمین

 

آبهای موجود در سطح زمین

  • رودخانه‌ها
  • دریاها
  • دریاچه‌ها
  • اقیانوسها
  • مردابها
  •  
  • تالابها
  • آبگیرها
  • باتلاقها
  • سیلابها
   

همچنین در این مرحله مفهوم «آبهای موجود در فرورفتگیهای زمین» و «آبهای موجود در سطح زمین» را که به تفکیک دو گروه از توصیفگرهای اخص منجر شده‌اند، در صورت لزوم می‌توان به ساختار اصطلاحنامه افزود. ولی باید دقت داشت که این مفاهیم جزو شبکة مفاهیم اصطلاحنامه است و در فهرست توصیفگرها قرار نمی‌گیرد. این مفاهیم تنها به دایرة شناختی انسان برای تمیز بین مصادیق توصیفگرها در دنیای خارج مربوط می‌شود. در مرحلة بعد، توصیفگرهای تفکیک شده به دو گروه، نسبت به یک خصیصة انتخابی مناسب، به طور مثال «عمیق» برای فرورفتگیهای زمین، و «ثابت» و «دوره‌ای» بودن برای آبهای موجود در سطح زمین، منظم می­شود. در این مرحله، تا حد امکان باید چیدمان توصیفگرها به گونه‌ای باشد که به صورت یک طیف از «پرشدت» تا «کم شدت» نسبت به خصیصة انتخابی جدید، تنظیم شوند.

 

منابع آب 5/7/3- جغ

  • آبهای زیرزمینی
  •   آبهای سطحی 2-5/7/3- جغ

آبهای موجود در فرورفتگی‌های زمین

 

آبهای موجود در سطح زمین

  • مردابها
  • رودخانه‌ها
  • دریاچه‌ها            عمیق
  • دریاها
  • اقیانوسها
  •  
  • تالابها               ثابت
  • آبگیرها
  • باتلاقها
  • سیلابها             دوره‌ای
   

 

در این مرحله، توصیفگرهای انتهایی یک مقولة موضوعی در اصطلاحنامه، طیفی را تشکیل می­دهد که نسبت به خصیصة انتخابی از پرشدت به کم شدت تنظیم شده­است. اکنون ­باید با استفاده از روش تداعی یا جستجوهای مروری در ساختار نظام­مند الفبایی اصطلاحنامه، برای یافتن توصیفگرهای اخص نزدیک به توصیفگرهای اخص طیف شده، از دیگر مقوله­های موضوعی اقدام­گردد. این نزدیک­یابی مفاهیم در ردیف مقوله‌های موضوعی که در سطوح بالاتری از توصیفگرهای اخص قرار می گیرند نیز، می­تواند انجام شود. آنچه با استفاده از روش تداعی و مرور اصطلاحنامة اصفا، در مشاهدة توصیفگرهای طیف شده به ذهن نگارنده تداعی شد، به ترتیب زیر است:

ـ «فرورفتگی‌های زمین» در سطح توصیفگر عام، همطراز با توصیفگر «آبهای سطحی»

ـ «سیل» متعلق به مقولة «بلایای طبیعی» در سطح توصیفگر خاص برای «سیلاب»

ـ همچنین «جریانهای اقیانوسی» متعلق به مقولة «اقیانوس­شناسی» برای توصیفگر خاص «اقیانوسها» با نزدیک‌سازی این توصیفگرها از رده‌های موضوعی دیگر به ناحیة توصیفگر مورد بررسی، فضای مفهومی هر یک از توصیفگرها به صورت زیر شکل می‌گیرد.

منابع آب 5/7/3- جغ

  • آبهای زیرزمینی
  •   آبهای سطحی 2-5/7/3- جغ

 

 

آبهای موجود در فرورفتگی‌های زمین         آبهای موجود در سطح زمین

 

 

  • مردابها
  • رودخانه‌ها
  • دریاچه‌ها
  • دریاها
  • اقیانوسها

 

 

 

  • · تنگه ها                           جریانهای اقیانوسی                               سیل 1-2/6/5-16- فن
  • · جزایرها                           جابه جایی آب                                 زلزله
  • · خلیج‌ها                           جزر و مد                                         آتشفشان
  • · خورها                              درجه حرارت آب                            بیماریهای واگیر
  • · دلتاها                                                                                     طوفان
  • · شبه جزایر                                                                                ریزش کوه
  • ·

فیزیک اقیانوسی

 

دماغه‌ها                           فیزیک اقیانوسی                                  قحطی   

  • · مصب‌ها                           اکوسیستم دریایی                               بلایای طبیعی
  • · مناطق ساحلی             ریخت‌شناسی بستر اقیانوسها            بلایای طبیعی 2/6/5-16- فن

فرورفتگی‌های زمین 1-4/3- جغ                                  

ارتفاعات

                                           اقیانوس‌شناسی 8/3- جغ

 

این در حالی است که اگر توصیفگرهای اخص مربوط به اصطلاح «فیزیک اقیانوسی» بر اساس خصیصة «جریانهای عمودی آب» طیف شود، توصیفگر «جزر و مد» از اصطلاح عام «فیزیک اقیانوسی» با سه توصیفگر اخص «دریاچه»، «دریا» و «اقیانوس» متعلق به توصیفگر عام «آبهای سطحی» در یک فضای مفهومی قرار می‌گیرند و به همین ترتیب می‌توان فضاهای مفهومی متفاوتی را از طریق طیف کردن اصطلاحهای اخص انتهایی یک مقولة موضوعی، براساس خصیصه های متفاوت به دست آورد. 

 

منابع آب 5/7/3- جغ

  •   آبهای زیرزمینی
  •   آبهای سطحی 2-5/7/3- جغ

آبهای موجود در فرورفتگی‌های زمین         آبهای موجود در سطح زمین

 

 
 
  • تالابها           ثابت
  • آبگیرها
  • باتلاقها
  • سیلابها         دوره‌ای

 

 

 

  • · مردابها
  • · رودخانه‌ها
  • · دریاچه‌ها         عمق
  • · دریاها
  • · اقیانوسها

 

  • جزر و مد
  • جابه‌جایی آب
  • جریانهای اقیانوسی       جریانهای عمودی آب
  • درجه حرارت بالا
  • · فیزیک اقیانوسی
  • · اکوسیستم دریایی
  • · ریخت‌شناسی بستر اقیانوسها

اقیانوس‌شناسی 8/3- جغ

 

در کنار هم قرار گرفتن توصیفگرهای اخص از دو مقولة موضوعی متفاوت، ساختار درختی و دو بُعدی اصطلاحنامه را با استفاده از مدلهای معناشناسی،  به ساختار سه بُعدی تبدیل می کند.

توصیفگرهایی که براساس روش تداعی یا مرور اصطلاحنامه، از دو مقولة موضوعی متفاوت در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، یک فضای مفهومی تشکیل می‌دهند. هرچند این فضای مفهومی در برگیرندة توصیفگرهایی از مقوله‌های موضوعی مختلف است، اما این توصیفگرها در اصل به یک حوزة مفهومی تعلق دارند، زیرا نزدیک­سازی آنها به یکدیگر براساس خصیصه­های معنایی انجام­گرفته­است، که طیف توصیفگرها در ابتدا، بر مبنای آن خصیصه­ها چیدمان یافته­است. در حقیقت، فضای مفهومی براساس خصیصه­های معنایی که فصل مشترک توصیفگرها هستند، شکل گرفته­است. همچنین، تغییر خصیصه‌های تنظیم کنندة طیف که چیدمان توصیفگرها را تغییر دهد، به تغییر فضای مفهومی مربوط به آن توصیفگر و امکان نزدیکی آن با توصیفگرهایی از مقوله‌های موضوعی دیگر منجر می‌شود.

مزیتهایی که بر ساخت اصطلاحنامة سه بُعدی می‌توان برشمرد، عبارت است از:     1. تنظیم توصیفگرهای اخص در یک اصطلاحنامه بنا به خصیصه‌های مختلف و ساخت طیف توصیفگرها، امکان به کارگیری منطق فازی در بازیابی اطلاعات را مقدور می‌سازد. در چنین ساختاری، توصیفگرها در یک دستگاه مختصات بنا به نوع خصیصه‌های انتخابی همانند یک طیف تنظیم و از وضعیت نقاط منفک از هم خارج می‌شوند. این امر به کاربر اصطلاحنامه کمک می­کند در گسترش جستجو، امکان وارد ساختن توصیفگرهای نزدیک­تر به توصیفگر انتخابی اول را از یک مقولة موضوعی دیگر، براساس خصیصة مورد نظر خود داشته ­باشد 2. نزدیک‌سازی توصیفگرها از مقوله‌های موضوعی دیگر به توصیفگرهای ابتدایی و انتهایی یک طیف، ایجاد جامعیت در بازیابی‌ها، بدون حرکت به توصیفگرهای عام ترِ یک توصیفگرِ اخص را امکان پذیر می‌سازد. با توجه به اینکه این جامعیت ناشی از گسترش پرسش در دایرة توصیفگرهای اخص است، می‌توان توقع داشت افزایش تعداد مدارک بازیابی شده به اندازة افزایش تعداد مدارک بازیابی شده، ناشی از استفاده از توصیفگر عام‌تر نباشد 3. در چنین ساختاری، گسترش پرسش از طریق استفاده از فضای مفهومی توصیفگرها، حصول جامعیت همراه با حفظ دقت معنایی را امکان‌پذیر می‌سازد؛ بویژه که این دقت معنایی برخاسته از خصیصة انتخابی توسط کاربر در چیدمان توصیفگرها و ساخت طیف توصیفگرهاست 4. با به‌ کارگیری اصطلاحنامه سه بُعدی از ابتدای تدوین فرمول جستجو، انتخاب خصیصه­ها و به دست­ آوردن طیف­ توصیفگرها و گزینش توصیفگرهای مقوله­های موضوعی دیگر، همه بنا به نظر کاربر تعیین می­شود. در چنین شرایطی، می­توان توقع داشت که در نتیجه نهایی بازیابی، ربط از دید کاربر نسبت به شرایطی که این امکان برای وی مهیا نیست، بیشتر تحقق یابد. 5. افزودن خصیصه­های معنایی به ساختار اصطلاحنامه و چیدمان دوبارة توصیفگرهای انتهایی، همراه با نزدیک‌یابی توصیفگرها از مقوله­های موضوعی دیگر به توصیفگر چیدمان یافته، علاوه بر ساختار سلسله مراتبی اصطلاحنامه، نقشه­ مقوله­ای[82] را به بدنة اصطلاحنامه می­افزاید و این مزیتی است که با غنی‌سازی نظام­ مفهومی اصطلاحنامه، فاصلة آن را از نظامهای لغت­مدار افزایش می­دهد. 6. اصطلاحنامه­ای که از پایگاه موجودیتها (توصیفگرها) و روابط بین موجودیت­ها شکل گرفته است، با افزوده شدن خصیصه­ها در ساختار آن،  به توانایی بیشتری در فایق آمدن بر ابهام واژگانی دست می­یابد، و نظامِ ذخیره و بازیابی بهره­مند از چنین اصطلاحنامه­ای، نسبت به نظامهای فاقد آن، عملکرد بهینه و اثربخشی بیشتری را می­تواند تضمین کند.

 

نتیجه­گیری

در تعامل انسان ـ رایانه، ابزارهای ارتباطی متعددی وارد می­شود تا فرایند تعامل شکل گیرد. زبان یکی از این ابزارهاست که بویژه در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات به عنوان ابزاری محوری باید مورد توجه قرارد گیرد. حجم عظیمی از اطلاعات بویژه اطلاعات علمی، در قالب زبان طبیعی[83] تدوین، ثبت و به رشتة تحریر درمی­آید. این اطلاعات مکتوب با به کارگیری یکی از زبانهای آزاد، مهار شده یا اصطلاحنامه­ای، سازماندهی و در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات ذخیره می­شود. در نهایت، نیاز اطلاعاتی کاربر در تعامل با نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات، از طریق عبارت «جستجو»[84] که تلفیقی از زبان طبیعی و عوامل جستجوست، به صورت یک عبارت مطرح می­شود. از آنجا که علم کتابداری و اطلاع­رسانی به موضوع تولید، توزیع و مصرف اطلاعات می­پردازد، نه تنها نمی­تواند نسبت به موضوعِ شناخت زبان و تبدیل و تغییرات آن در طی فرایند تعامل انسان ـ رایانه در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات بی اعتنا باشد، بلکه با توجه به مداخلة زبان در تمام مراحل تولید تا مصرف اطلاعات، باید این موضوع را در زمرة موضوعهای اصلی خود قرار دهد. با چنین رویکردی، تلاش گردید در مقاله حاضر مدل تعامل بین زبان در نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات ارائه شود. نگارنده امید دارد با تداوم این تلاش از سوی جامعه کتابداری و اطلاع­رسانی، نواقص مدل حاضر مرتفع یا مدلهای دیگری در این زمینه ارائه شود.

برخی از نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات مدعی به کارگیری زبان طبیعی در فرایند سازماندهی، ذخیره­سازی و بازیابی اطلاعات هستند، اما این مسئله باید بررسی شود که تا چه میزانی مفهوم واژه برای نظام، ابهام­زدایی شده است و زبانی که برای نمایه­سازی اطلاعات به کار می­رود، در چه سطحی از طیف هستی­شناسی قرار دارد. تعیین روابط میان اصطلاحها و سلسله مراتب میان آنها، چنانکه در اصطلاحنامه انجام می­گیرد، مرحله نخست ابهام­زدایی از مفهوم واژه است. وجود اصطلاحنامه در چنین نظامهایی برای شناخت زبان طبیعی و فایق آمدن بر پیچیدگیهای آن ضروری است، زیرا اصطلاحنامه به شناخت نوع روابط میان واژه­ها کمک می­‌کند. اما آنچه در اصطلاحنامه­های امروزی معطل می­ماند، روشن ساختن خصایص درونی واژه است. شناخت خصایص و ماهیت درونی واژه­ها در زبان طبیعی و انتقال آن به ساختار اصطلاحنامه، به تعریف روابط جدیدی در ساختار اصطلاحنامه، خواهد انجامید و این فرایندی است که برای افزایش فرایند ابهام­زدایی از مفهوم واژه و ارتقای سطح زبان نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات در طیف هستی­شناسی مورد نیاز است. دست یافتن به ابعاد مختلف زبان طبیعی و تعریف این ابعاد مختلف تحت یک ساختار، فایق آمدن بر ساختارهای معنایی زبان و به کارگیری این ساختارها در نظامهای ذخیره‌سازی و بازیابی اطلاعات، از جمله زمینه‌های بین رشته‌ای است که به رشته کتابداری و اطلاع­رسانی مربوط می‌گردد. استفاده از ساختارهای مبتنی بر هستی‌شناسی با هدف شناخت و به کارگیری  فضای مفهومی واژگان در نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات، از جمله راهکارهایی است که امکان دسترسی‌ یکپارچه، همراه با دقت معنایی را در محیطهای شبکه‌ای تأمین می‌کند. زمینه‌های موضوعی جدید مطرح شده در مقالة حاضر، ضرورت انجام پژوهش در عرصه‌های زبانشناسی و معناشناسی با رویکرد به سازماندهی اطلاعات، بویژه در زبان فارسی را اجتناب‌ناپذیر می‌‌سازد. این پژوهشها باید در راستای دست یافتن به راهکارهای نوین برای احاطه و تسلط بر دایرة مفهومی واژگان و ساخت الگوهای ادراکی در حوزة زبان طبیعی به صورتی قابل فهم برای رایانه و نظامهای ذخیره و بازیابی اطلاعات باشد.



[1]. Sapir-Whorf hypothesis.

[2]. Linguistic signs.

[3]. Free vocabulary.

[4]. Closed Vocabulary.

[5]. Thesaurus.

[6]. Nicholson, D.

[7]. Dunsire, G.

[8]. Neill, S. 

[9]. Control.

[10]. Word Sense Disambiguation.

[11]. Grammar.

[12]. Stop List.

[13]. Word Taxonomies. 

[14]. Frame-Based Formalisms.

[15]. Description Logic.

[16]. Argument.

[17]. Formal Concept Analysis (FCA).

[18]. Uniterm.

[19]. Compound term.

[20]. Phrase.

1. Model logic.

2. First order Predicate Logic.

3. Local domain theory.

4. Description Logic.

5. DAML+OIL, OWL.

6. Unified modeling language.

7. Conceptual model.

8. Resource Description Framework Schema (RDF/S).

9. Extended Entity Relationship.

10  Entity Relationship.

11 Schema.

12. Taxonomy.

13.Relational model.

14. Synonym ring.

15. Word list.

16. Ontology spectrum.

1.  این مدل برای اولین بار توسط نگارنده ارائه شده­است، بدین لحاظ می­تواند خالی از نقص نباشد، اما نگارنده امیدوار است با دریافت نظرات خوانندگان، بتواند در جهت رفع نقص و تکمیل آن گام بردارد.

[37]. Karl Deutsch.

[38]. Search operators.

2.  مساحت مثلث برابر است با یک دوم قاعده ضرب در ارتفاع.

[40]. Syntax.

[41]. Operating rules.

[42]. Overlap.

[43]. Confusion.

[44]. Vanda Broughton.

[45]. Nicholson, D.

[46]. Bearman.

[47]. Trant.

[48]. Seamless access.

[49]. Knowledge model.

[50]. Sattar Chaudary, Abdus.  

[51]. Pei Jiun, Tan.

[52]. Semantic Precision.

[53]. Peter Mark Roget.

[54]. Reference book thesaurus.

[55]. Information retrieval thesaurus.

[56]. Vanda Broughton.

[57]. Records Manager.

[58]. Item.

[59]. Imposed order.

[60]. Daconta, M. C.

[61]. Knowledge Organization System (KOS).

[62]. Cross-domain.

[63]. Steeamson.

[64]. Semantic interoperability.

[65]. Gill.

[66]. Kang, Sin-Jae.

[67]. Kim, Dong-II.

[68]. Lee, Jong-Hyeok.

[69]. Gruber.

[70]. Specification.

[71]. Shared Conceptualization.

[72]. Maedche, A.

[73]. Relations.

[74]. Concept Hierarchy.

[75]. Non Taxonomically.

[76]. Axiom.

[77]. Logical Language.

[78]. Yao, Haining.

[79]. Orme, Anthony Mark.

[80]. Ltzkorn, Letha.

[81]. Concept Intension.

[82]. Topic map.

[83]. Natural language.

[84]. ُSearch phrase.

ـ باد، جان (1377). ارتباط شناسی و کتابداری. (محبوبه مهاجر و نورالله مرادی، مترجمان). تهران : سروش (انتشارات صدا و سیما).
ـ پالمر، فرانک ر. (1380). نگاهی تازه به معنی­شناسی. (کورش صفوی، مترجم). تهران: نشر مرکز، کتاب ماد.
ـ ترسک، رابرت لارنس (1380). مقدمات زبان­شناسی. (فریار اخلاقی، مترجم). تهران: نشر نی.
ـ خسروی، فریبرز (1380). اصطلاحنامه فرهنگی فارسی اصفا. با همکاری نرگس قدیمی، ملیحه کرباسیان. ویرایش 2. تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
ـ زندی­روان، نرگس (1385). تجزیه قراردادی مفهوم زیرساخت پردازش زبان طبیعی در رایانه. در اولین همایش سراسری دانشجویی کتابداری و اطلاع­رسانی پزشکی ایران. دانشگاه علوم پزشکی اصفهان.
ـ ــــــــــــــــ (1385). تجزیه قراردادی مفهوم و اصطلاحنامه سه بعدی دو مدل مبتنی بر هستی­شناسی. در همایش رویکردها و راهکارهای نوین در سازماندهی اطلاعات. تهران: انجمن علمی کتابداری و اطلاع­رسانی ایران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.  
ـ شورای عالی انفورماتیک کشور (1375). فرهنگ بسامدی واژگان کامپیوتر و انفورماتیک. تهران: سازمان برنامه و بودجه، دبیرخانه شورای عالی انفورماتیک کشور.
ـ صفوی، کورش (1383). درآمدی بر معنی شناسی. تهران: سوره مهر (حوزه­ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی)
ـ فلبر، هلموت (1381). مبانی اصطلاح شناسی. (محسن عزیزی، مترجم). تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران.
ـ گراسمن، دیوید و افیر فریدر (1384). بازیابی اطلاعات: الگوریتم­ها و روش­های اکتشافی. (جعفر مهراد، سارا کلینی، مترجمان). مشهد : انتشارات کتابخانه رایانه­ای؛ شیراز: کتابخانه منطقه­ای علوم و تکنولوژی شیراز.
ـ لاینز، جان (1383). مقدمه­ای بر معناشناسی زبان­شناختی. (حسین واله، مترجم). تهران: گام نو.
ـ مشکوة الدّینی، مهدی (1373). سیر زبانشناسی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
ـ مهراد، جعفر و محمدرضا فلاحتی فومنی (1384). معناشناسی و بازیابی اطلاعات : هفت گفتار. مشهد : انتشارات کتابخانه رایانه­ای؛ شیراز: کتابخانه منطقه ای علوم و تکنولوژی شیراز.
ـ نشاط، نرگس (1381). اصطلاح شناسی. (عباس حری، سرویراستار)، دایرةالمعارف کتابداری و اطلاع رسانی. (ج 2). تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
 
- Broughton, Vanda (2006). Essential thesaurus construction. London: Facet publishing.
 
- Bitters, Barry. (2005). A Geographical ontology of objects in the visible domain. A dissertation for a degree of doctor of philosophy. The Florida State University college os social science. 
 
- Daconta, M. C., Obrst, L. J., and Smith, K. T., (2003). The Semantic web : a guide to future of XML web services and knowledge management. Indianapolis: Wiley Publishing, Inc.
 
- Gruber, T. R. (1993). A Translation approach to portable ontology specifications. Knowledge Acquisition. No. 5, P.: 199-220.
 
- Guarino, Nicola. (1999). The Role of Conditions in Ontology Design. Proceeding of the IJCAI-99 Workshop on Ontologies and Problem Solving Method (KRR5). P.: 1-7. Available at: http://ladesb.pd.cnr.it/infor/ontology/ontology.html
 
- Kang, Sin-Jae; Kim, Dong-II and Lee, Jong-Hyeok. (2001). Semi Automatic Ontology Construction by Using Thesaurus, Computational Dictionaries and Large Corpora. ACL 2001 Workshop on Human Language Technology and Knowledge. Available at: http://truth.yust.edu/~dongil/research/ontology.pdf 
 
- Nicholson, D, Dunsire, G, and Neill, S. (2002). HILT: Moving towards interoperability in subject terminology. Journal of Internet Cataloging. Vol. 5, No. 4, P.: 97-111.
 
- Obitko, Marek; Snasel, Vaclav; and Smid, Jan. (2004). Ontology Design with Formal Concept Analysis. CLA. P.: 111-119. Available at: http://ftp.informatik.rwth-aachen.de/Publications/CEUR-WS/Vol-110/paper12.pdf  
 
- Sattar Chaudary, Abdus, Pei Jiun, Tan. (2005). Enhancing access to digital information resources on heritage: a case of development of Taxonomy at the Integrated Museum and Archives Systems in Singapore. Journal of Documentation. Vol. 61, No 6, P.: 751-776.
 
- Steemson, M. (2003). DigiCULT’s experst 13 tangle with the Semantic Web. Towards a Semantic Web for Heritage Resources, DigiCULT Thematic Issue 3, P.: 14-20. Available at: http://www. digicult.info/pages/Themiss.php
 
- Wielinga, B. J. and et all. (2001). From Thesaurus to Ontology. In International Conference On Knowledge . Canada: ACM Special Interest Group on Artificial Intelligence. P: 194 – 201.   
 
- Yao, Haining; Orme, Anthony Mark; and Ltzkorn, Letha. (2005). Cohension metric for Ontology design and application. Journal of Computer Science. Vol. 1, No 1, P.: 107-113. Available at: http://www.scipub.org/fulltext/jcs/jcs11107-113.pdf   (Date: 2006, 25, Dec