نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه فردوسی مشهد
2 دانشیار گروه کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
یکی از خاستگاههای تکامل نظریه ها در متقاعدسازی یا اقناع، «تبلیغ» است. در این حوزه، ارتباط به منظور تأثیرگذاری مطرح می شود. در جریان ارتباط، اطلاعات به صورتی سازمان یافته در قالب پیام منتقل می گردد. همانگونه که هیچ ارتباطی بدون انتقال اطلاعات صورت نمی پذیرد، هیچ فرایند متقاعدسازی نیز بدون انتقال اطلاعات امکان پذیر نخواهد بود؛ با این تفاوت که اطلاعات منتقل شده، باید ویژگیهای متقاعدکننده داشته باشد.
«حکیمآرا» (1384) پنج فعالیت اصلی را به منزلة فعالیتهای همجوار با تبلیغ در نظر می گیرد که کنش متقاعدگرانه دارند. این فعالیتها عبارتند از:
1. اطلاعرسانی: آماده سازی اطلاعات و در معرض استفاده قراردادن آنها برای هر نوع بهره برداری.
2. خبر و خبرگزاری: یکی از اشکال اطلاعرسانی است که طی آن اخبار جمع آوری، تدوین، تنظیم و منتشر می شوند.
3. آموزش: هدف آن انتقال اطلاعات درباره اصول، حقایق و واقعیتهای معیّن است.
4. مشاوره: این شکل از ارتباط متقاعدگرانه مستلزم تعامل دو طرف درگیر است که از طریق ارتقای بهداشت روانی یک فرد، کل جامعه سود خواهد برد.
5. سخن پراکنی یا «پروپاگاند»: طرح یکجانبه عقاید و دیدگاهها به نحوی است که مخاطب را به صورت داوطلبانه به پذیرش آنها بطلبد. این روش درواقع راهی برای جهتدهی به افکار عمومی است.
یکی از فعالیتهایی که در امر سخنپراکنی مطرح میشود، بحث برچسبگذاری است. «حکیمآرا» (1384) از برچسبزنی به منزلة یکی از فعالیتهای مطرح در جنگ روانی یاد می کند. این در حالی است که برچسبزنی پشتوانه نظری قوی تری نیز دارد که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. برچسب، حاوی اطلاعات است و در روانشناسی از آن با نام «میانبر شناختی»[1] نیز یاد می شود. در حوزه علوم اجتماعی، برچسبها به افراد یا گروههای اجتماعی زده می شود. این بستههای اطلاعاتی کوچک، مخاطب را بدون نیاز به اطلاعات زیاد و تفکر موشکافانه، به سرعت به ارزیابی و نتیجه گیری می رسانند و این نتیجه معمولاً با نظر نهاد یا فرد برچسب گذارنده موازی خواهد بود. با چنین رویکردی، برچسب میتواند سوگیری ارزشی مثبت یا منفی داشته باشد. یکی از دلایل رواج این گرایش در متقاعدسازی، آن است که تحلیل اطلاعات کار چندان راحتی نیست، زمان زیادی می برد و این در حالی است که اغلب افراد یا صبر و حوصله چنین کاری را ندارند و یا زمان انجام این کار برای آنها فراهم نیست. در چنین شرایطی، استفاده از برچسبها زحمت توصیف و تحلیل موشکافانه را کم و به صورت مستقیم بار اطلاعاتی ـ ارزشی مصداق متناظر با برچسب را ارائه می کند.
هر برچسب یک بسته فشرده اطلاعاتی است که ارزیابیها و داوریها، پیشتر بر روی آن صورت پذیرفته و میتواند بر جهت دهی، تغییر و یا تشکیل نگرش فرد تأثیر زیادی داشته باشد.
این در حالی است که یکی از فعالیتهای اساسی کتابداران واطلاع رسانان در بحث سازماندهی اطلاعات نیز همین برچسبگذاری است. از برچسبگذاری و برچسبها (مقادیر و اصطلاحهایی که به منزله موضوع به هر مدرک اختصاص می یابد) در این حوزه نیز به منزله میانبرهای شناختی برای آشنایی بیشتر با مدارک و در یک کلام، برای بازنمون محتوای موضوعی مدارک[2]، استفاده می شود. ویژگیهای محوری و اساسی برچسبها به طور کلی عبارت است از:
با این تفاسیر، کلیدواژهها یا اصطلاحهایی که به منزله شناساگر و یا توصیفگر مدارک درکلیه خدمات نمایه سازی و چکیده نویسی کاربرد دارد، همراه با سرعنوانهای موضوعی و یا فرادادههای موضوعی اختصاص یافته به مدارک تحت وب ، همگی شرایط برچسب بودن را دار هستند. البته، نباید فراموش کرد که برچسبهای موضوعی، فاقد سوگیری ارزشی مثبت یا منفی برای مدارک بوده و در نهایت ارزشگذاری مدارک توسط هر کاربر و با توجه به ربط شخصی وی، متفاوت خواهد بود. بنابراین، به نظر می رسد در حوزه توصیف موضوعی و بازیابی، علاوه بر نظریه های بازیابی اطلاعات، زیربناهای فکری عمیق تر اجتماعی همچون ارتباط، اقناع و البته نظریه برچسبگذاری، به صورت ضمنی، ایفای نقش می کند.
مقاله حاضر در پی تبیین واضحتر رابطه نظری و وجوه مشترک برچسبگذاری موضوعی در خدمات اطلاعرسانی و سازماندهی اطلاعات با نظریه برچسبگذاری و فرایندهای ارتباطی ـ اقناعی است.
2. متقاعدسازی
طرح هر پیام به قصد شکل دادن، تقویت یا تغییر پاسخهای شناختی، عاطفی و رفتاری افراد، گونه ای از ارتباط متقاعدگرانه محسوب می شود. به عبارت دیگر، هرگونه تلاش درجهت تأثیرگذاری بر دیگری، حاصلی جز تشکیل یا تغییر نگرش نخواهد داشت. در یک کلام، اصطلاح «متقاعدگرانه» صفت هر ارتباطی است که با هدف نفوذ و تأثیرگذاری بر دیگران طراحی شده باشد. به گفته «پتی و کاکیوپو»،[3] متقاعدسازی کوششی به منظور تغییر باورها، نگرشها و رفتار آدمی است و با مطالعه چگونگی تشکیل و تغییر نگرشها سروکار داشته و به طور دقیق تر به مطالعه متغیرها وفرایندهایی اختصاص دارد که به چنین تحولی می انجامد (Cialdini, Petty & Cacioppo, 1981) . «پرلوف»[4] نکته مهم دیگری را نیز بر این شالوده اضافه مینماید و آن شرایط متقاعدسازی است. وی متقاعدسازی را تنها طی شرایطی صادق می داند که مخاطب حداقل از درجاتی از آزادی انتخاب برخوردار باشد.
ارتباطهای متقاعدگرانه شامل دو فرایند کاملاً متمایز است؛ اول کوشش در جهت متقاعدسازی که به کلیه فرایندها و فعالیتهایی که متقاعدکننده برای متقاعدساختن مخاطب انجام می دهد، مربوط است. در حالی که طی فرایند دوم یا متقاعد شدن، متقاعد شونده به دنبال پردازش درونی اطلاعات است. حاصل این فرایند، تغییر و یا ایجاد نگرش جدید (اقناع) در مخاطب پیام می باشد (حکیم آرا، 1384).
جستجوی موضوعی در پایگاه های اطلاعاتی به واسطة برچسبهای موضوعی اختصاص یافته، اعم از کلیدواژهها و یا توصیفگرها، صورت می پذیرد. به نظر فرد جستجوکننده، مدارک بازیابی شده در مرحله اول با حوزه موضوعی مورد جستجو مرتبط خواهد بود. وی با مطالعه کلیدواژهها، توصیفگرها و یا سرعنوانهای موضوعی اختصاص یافته به هر مدرک، تشخیص می دهد که مدرک مورد نظر در کدام حوزه موضوعی جای می گیرد وآیا این همان حوزه مورد نظر خود اوست. مجموعه برچسبهای موضوعی در کنار یکدیگر، در واقع بدون آنکه به مطالعه عمیق تر چکیده و یا حتی متن اصلی اثر نیاز باشد، این امکان را برای فرد فراهم می کند تا دیدی کلی نسبت به اثر به دست آورد. به عنوان نمونه، اگر کلیدواژه اختصاص یافته به پایاننامهای، «رضایت شغلی»، «کارگران شبکار» و »کارخانه قند» باشد، بدون نیاز به مطالعه چکیدة مدرک می توان دریافت که حوزه کلی موضوعی پایاننامه چیست. پیام حاوی اطلاعات از طریق این کلیدواژهها انتقال یافته و نگرش را درباره کلیت موضوعی مدرک مورد نظر در ذهن به وجود آورده است. بنابراین، کلیدواژهها توانایی برآورده سازی یکی از شروط اصلی متقاعدسازی را دارا بوده و در این مثال اولاً این نگرش را در جستجوکننده ایجاد می کند که مدرک به حوزه رضایت شغلی کارگران مربوط است و در درجه دوم احتمالاً میتواند با موضوع مورد نظر فرد مرتبط باشد. بنابراین، به نگرش او این جهت را می دهد تا به مطالعه دقیق تر چکیده و یا حتی متن اثر بپردازد. همین مسئله به نوعی دیگر در مورد فرادادههای اختصاص یافته به مدارک مختلف در سطح وب نیز صدق میکند. در این وضعیت، کاربر پس از کاوش، با فهرستی از نتایج موتور جستجو روبه رو میشود که بخشی از آنها به واسطه فرادادههای توصیفی (توصیف کننده موضوع) اختصاص یافته به مدارک، به منزله نوعی برچسب موضوعی، بازیابی شدهاند.
اما جهت دهی و تشکیل نگرش به واسطه برچسبهای موضوعی، در مورد جستجو کننده ای که به کلیدواژههای مدارک بازیابی شده توجه نمی کند نیز صادق است. از آنجا که جستجو به واسطه کلیدواژههای موضوعی صورت گرفته است، به صورت غیرمستقیم این نگرش در فرد به وجود می آید که مسلماً مدارکی که ذیل موضوع «رضایت شغلی» بازیابی می شود، ربط قوی با بحث «رضایت شغلی» دارد، زیرا در غیر این صورت چنین کلیدواژه یا توصیفگری به مدرک اختصاص نمی یافت. در این جا نیز استفاده از برچسبهای موضوعی ابتدا این نگرش را به وجود می آورد که مدرک بازیابی شده با حوزه موضوعی کلی مرتبط بوده و سپس به نگرش فرد این جهت داده می شود که باید به مطالعه دقیق تر مدرک پرداخت تا میزان ربط شخصی موضوعی آن برای فرد آشکار شود.
توجه به برچسبهای موضوعی پس از بازیابی پیشینه ها و با در نظر گرفتن پیشفرض مرتبط بودن مدارک بازیابی شده برای برچسبهای مورد جستجو را می توان به نوعی در پیوند با پردازش اطلاعات از سوی مخاطب در بحث اقناع دانست.
این در حالی است که در مرحله برچسبگذاری نیز پردازش اطلاعات چه به صورت دستی (با دخالت انسان) و چه به صورت خودکار (مانند نمایهسازی استخراجی) صورت پذیرفته است. بنابراین، یکی دیگر از ویژگیهای برچسبها که از پیش داوری شدن است نیز در مورد برچسبهای موضوعی صورت میپذیرد.
با این تفسیر، به نظر ریشه و ذهنیت زیربنایی این دسته از نظریه های روانشناختی با مسئله بازنمون اطلاعات در نظامهای اطلاعرسانی مشترک بوده و با وجود اینکه تا کنون در متون هیچ یک از دو حوزه به صورت مستقیم به این ریشه مشترک اشاره نشده است، اما به نظر میرسد به صورت ناخودآگاه و ضمنی کلیه ویژگیهای مطرح در نظریه ها، در بحث بازنمون اطلاعات نیز لحاظ گردیده است.
1. 1. پردازش اطلاعات
در فرایند ارتباط، پردازش اطلاعات در واقع مبیّن کوششی شناختی است. حال هرچه این فرایند یا کوشش عمیقتر باشد، اعتبار تحلیل یا پردازش بیشتر خواهد بود. به عقیده بسیاری از صاحبنظران، روند پردازش ممکن است تحت تأثیر سوگیری ارزشی و یا مهمتر از آن حجم و آرایش اطلاعات منتقل شده به واسطه پیام باشد (Pierro, et al. 2004). حال از آنجا که در حوزه برچسبگذاری موضوعی در کار سازماندهی اطلاعات، برچسبها فاقد سوگیری ارزشی مثبت یا منفی هستند، وضوح و حجم اطلاعات منتقل شده توسط آنها اهمیتی دو چندان می یابد. دامنه تفکر با این ویژگی ارتباط مستقیم دارد.
پردازش اطلاعات را می توان انگارة غالب در متقاعدسازی به شمار آورد. چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، این پردازش در دو مرحله صورت می پذیرد؛ مرحله اول توسط منبع ارسال و دوم توسط مخاطب (حکیم آرا، 1384).
در پیوند با سازماندهی موضوعی، پردازش اطلاعات بسیار موشکافانه و دقیق از جانب نمایه ساز، فهرست نویس (به صورت غیر خودکار) و یا به واسطه پردازش دقیق و جامع رایانه ای (به صورت خودکار) صورت می پذیرد تا برچسبهای انتخابی حامل بیشترین بار محتوایی مرتبط با مدرک باشد. چنین کاری در نهایت بار پردازش عمیق اطلاعات را از دوش مخاطب برمی دارد، زیرا چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، برچسبها حاوی ارزشها و اطلاعات از پیش تجزیه وتحلیل شده است تا کار تصمیم گیری و تشکیل نگرش را در مخاطب ساده تر سازد.
مدل استشهادی، یکی از مدلهایی است که بر مبنای پردازش اطلاعات استوار بوده و درباره چگونگی توجه افراد به پیامهای متقاعدگرانه است. این مدل توسط «چایکن و ایگلی»[5] ارائه شده و دو اصل «کمترین کوشش» و «کفایت» از بنیانهای نظری آن محسوب میشود. بر پایه این مدل، مخاطب به واسطه سرشت انسانی، در پی کمتر کار کردن و در عین حال رسیدن به نتیجه است (اصل «کمترین کوشش») (دیانی، 1376؛ قریشی، 1383) لذا هر زمان فرد به نتیجه برسد و یا احساس کند درباره موضوعی اطمینان حاصل شده است، پردازش را متوقف می سازد (اصل «کفایت»).
در مدل استشهادی، مخاطب برای پردازش اطلاعات از اطلاعات فوری و در اختیار، استفاده و تصمیمگیری می کند. در واقع، استشهادها، طرحها یا گزینه های شناختی بر داوری افراد تأثیرگذار است. استشهادها، همان میانبرهای شناختی اند که در حوزه سازماندهی موضوعی اطلاعات با نام «برچسبهای موضوعی» نیز شناخته میشوند.
پردازش استشهادی روشی برای تخفیف اطلاعات به منظور استنباط و ارزیابی سریع و راحت است. استفاده از میانبرهای شناختی در زمان پردازش اطلاعات صرفه جویی میکند (حکیمآرا، 1384). هنگامی که فرد به جستجوی موضوعی خاص می پردازد، چنانچه مدارکی بازیابی شود، کاربر در درجه اول به این نتیجه می رسد که به عنوان مثال، در 20 مورد مدرک بازیابی شده برای «ربط» و «مدل برداری» حتماً و الزاماً به گونه ای به ارتباط میان «مدل برداری» و تأثیر آن بر رتبه بندی و در نتیجه «ربط» پرداخته شده است. در مرحله دیگر چنانچه کلیدواژهها و یا توصیفگرهای اختصاص یافته به مدرک ها را مرور نماید، متوجه می شود که برخی از این مدارک در کلیدواژههای خود «مدل مجموعههای فازی» و «مدل بولی» را نیز دارد و تمام این اطلاعات حاصل استفاده از همین کلیدواژهها یا برچسبهای موضوعی اختصاص یافته به مدارک به منزله میانبرهای شناختی است. البته، در این مرحله عنوان مدارک نیز به منزلة یک میانبر شناختی عمل می کند، اما بسیاری از اصطلاحها نه تنها در عنوان ذکر نمی شود، بلکه گاه تنها از طریق اصطلاحهای اختصاص یافته به مدارک قابل دسترسی است؛ بخصوص در مورد متون حوزه های علوم انسانی و اجتماعی که محتوانمایی عنوان در آنها کمتر است. منطق نهفته در این تحلیلها در نهایت به شکل گیری نگرش جستجو کننده نسبت به ارتباط موضوعی و یا موضوعیت مدرک، منجر می شود. این نتایج سپس این جهت را در نگرش جستجو کننده ایجاد می کند که به منظور قضاوت دقیق تر در مورد ربط، تحلیل و دقت بیشتری مورد نیاز است، لذا باید به مطالعه چکیده و یا حداقل بخشهایی از متن اصلی اثر پرداخت. پردازش استشهادی چیزی شبیه به «مدل پیرامونی»[6] پردازش اطلاعات «پتی و کاکیوپو» است(Petty, Weeler & Bizer, 2000) . این دو نظریه پرداز درست بودن قضاوت فرد یا تغییر نگرش را منوط به پردازش اطلاعات به صورت مرکزی یا پیرامونی (جانبی) می دانند. با استفاده از روش مرکزی یا کانونی، تغییر نگرش، تغییری دائمی بوده و بر رفتار نهایی فرد تأثیر می گذارد، درحالی که حاصل پردازش پیرامونی، در نهایت چندان باثبات نیست. با وجود این، از آنجا که حاصل کار پردازش (تفسیر) در واقع عاملی متغیر است و ارتباط مستقیم با بحث ربط شخصی پیدا میکند، مسلم است که در تمام مراحل پردازش اطلاعات، مخاطب از هر دو روش کانونی و پیرامونی استفاده میکند (لیتل جان، 1381).
در بحث برچسبگذاری و پردازش اطلاعات، تحلیل ابتدایی از برچسبهای موضوعی در قالب پردازش پیرامونی است که میتواند تحت تأثیر عوامل نامربوط نیز قرار گیرد (Petty, Weeler & Bizer, 2000). در حوزه بازیابی اطلاعات و برچسبگذاری موضوعی، اطلاعات نامربوط میتواند خطای نمایهساز، خطای ماشین و در حوزه ربط از آن با عنوان «افت اطلاعاتی» یاد می شود. مهم آن است که پردازش پیرامونی اطلاعات روی برچسبهای موضوعی در نهایت این نگرش یا انگیزه را در فرد به وجود آورد تا به پردازش کانونی، که همان مطالعه دقیق تر مدرک و یا چکیده آن است، اقدام نماید.
انگیزهای که جستجوکننده را به سمت پردازش کانونی یا دقت بیشتر درباره مدارک بازیابی شده سوق می دهد، در واقع همان مسئله ربط شخصی است که در حوزه روانشناسی و ارتباطات توسط «پتی و کاکیوپو»[7] (1981)، «سولسو» (1381) و بسیاری دیگر از نظریه پردازان مطرح می شود و در حوزه اطلاعرسانی، «ساراسویک»[8] (1381)، «میزارو»[9] (1998)، «حرّی» (1383) و بسیاری دیگر به صورت مبسوط به آن می پردازند.
2. نگرش و برچسبگذاری
نگرش یکی از مباحث عمده تحقیقاتی در حوزه علوم روانشناسی به شمار می آید. نگرشها به واسطه تأثیرگذاری بر ادراک و تصمیم گیری، در نهایت به بروز رفتارهای خاص منجر می شوند و از آنجا که ایجاد، تغییر و یا جهت دهی به نگرش هدف فرایند متقاعدسازی است، به صورتی غیر مستقیم بر رفتار اثرگذار خواهند بود. در واقع، همانگونه که حکیم آرا (1384) اشاره می کند، تغییر یا ایجاد نگرش و متقاعدشدن، فرایندهای مستقلی به شمار نمی آیند. در حوزه نگرش، دو مسئله بیشتر خودنمایی میکند، که عبارتند از: «شکلگیری نگرش» و «ربط شخصی».
«شکلگیری نگرش» مستلزم برخورد واقعی (عملی) یا مواجهه نمادین (تصور ذهنی) با موضوع نگرش است. هر نگرش مشتمل بر اطلاعاتی است که در قالب عناصر یا سازههای ذهنی مختلف انباشته می شود. این اطلاعات یا از نوع دادههایی هستند که در تجزیه و تحلیل برای رسیدن به نتیجه درباره موضوع دخیل است ویا اطلاعاتی است که مستقیماً از راه برانگیختن احساس به تشکیل نگرش کمک می کند. اما مسلم آن است که نگرش همواره شامل سه دسته مؤلفه می باشد (Petty, Wegener, Fabrigar, 1997):
در شرایط مختلف، وزن هر یک از این مؤلفهها میتواند بسته به نوع نگرش متغیر باشد. یکی از مزایای چنین رویکردی به نگرشها، ارزیابی و در نهایت پیش بینی عوامل مؤثر بر تغییر یا تشکیل نگرشهای مختلف است. مسلماً برای آن دسته از نگرشهایی که عنصر شناختی آنها بیشترین وزن را به خود اختصاص می دهد، راهبردهای شناختی و غنی از اطلاعات، بیشترین کارایی را نشان خواهد داد.
پیشتر نیز اشاره شد که در حوزه سازماندهی و بازیابی اطلاعات، برچسبهای موضوعی فاقد هرگونه سوگیری ارزشی هستند. لذا غنای اطلاعاتی هر برچسب میتواند عنصر مهمی در تشکیل و جهت دهی به نگرش باشد. نکته اساسی اینجاست که غنا و صحت اطلاعات این بستههای فشرده اطلاعاتی (برچسبهای موضوعی) بر آنچه «پتی و کاکیوپو» از آن با نام «صحت قضاوت» یاد می کنند، اثرگذار است نه بر فرایند پردازش پیرامونی یا کانونی اطلاعات(لیتل جان، 1384).
2. 1. نگرش و ربط شخصی
یکی از مهمترین متغیرهای واسطه ای که میتواند انگیزه پردازش کانونی یا مرکزی اطلاعات را افزایش دهد، ربط شخصی است. مفهوم درگیری یا ربط شخصی، بیانگر باور یا احساسی است که در رابطه با یک موضوع یا پیام مربوط به آن، در ذهنیت شکل میگیرد. در سطح موضوع، مفهوم درگیری از ربط شخصی سرچشمه می گیرد و گره خوردن موضوع با منافع فرد به ذهن متبادر می شود.
در واقع، ربط هسته مرکزی، به مفهوم درگیری شخص با یک پدیده یا موضوع است که به نوعی بیانگر میزان اهمیت رابطه بین شخص و آن پدیده میباشد (حکیمآرا، 1384). از آنجا که این درک یک ارزیابی ذهنی است، برای افراد مختلف میتواند متفاوت باشد (Petty, Wegener, Fabrigar, 1997) . همانگونه که در بحث پردازش اطلاعات نیز مطرح گردید، حاصل کار پردازش، «تفسیر» است ویکی از ویژگیهای تفسیر نسبی بودن آن میباشد (فتاحی، 1383 و(Capurro, 2000 بنابراین، ربط شخصی یک مسئله، کاملاً نسبی بوده و به شخص قضاوتکننده و پردازشگر اطلاعات وابسته است.
ربط شخصی برای جستجو کننده ای که در نهایت به پردازش اطلاعات میپردازد، در دو سطح مطرح است؛ سطح اول ربط شخصی، سطحی است که به گفته «سیالدینی، پتی و کاکیوپو» (1981) این گرایش یا این جهت را در نگرش فرد ایجاد میکند که به سمت پردازش کانونی گام بردارد و در واقع تعمق و تأمل بیشتری در باره مدرک بازیابی شده داشته باشد. این درجه از ربط شخصی در اصل به واسطه پردازش پیرامونی اطلاعات حاصل از برچسبها به صورت مستقیم (از طریق بررسی برچسبهای موضوعی اختصاص یافته به مدارک بازیابی شده) و یا به صورت غیرمستقیم (به واسطه این پندار که مدارک بازیابی شده تحت یک موضوع، حتماً به آن موضوع می پردازد) حاصل می شود.
مرتبه دوم ربط در واقع تأویل و تفسیر مدرک در پیوند با نیاز اطلاعاتی جستجو کننده است. مرحله ای که جستجوگر ـ چنانکه نشاط (1382) اشاره می کند ـ متن یا مدرک بازیابی شده را در پیوند با پیش داشته های ذهنی، نگرشی و یا پیش ادراکهای خود قرار می دهد.
نقش برچسبهای موضوعی در این دوسطح از ربط، در واقع تشکیل بخشی از پیش ادراکها و پیش نگرشهای جستجوکننده است. عناصری که از طریق پردازش پیرامونی اطلاعات حاصل از برچسبها به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم حاصل شده است، در نهایت جهت نگرش را نسبت به لزوم توجه به پردازش کانونی معطوف میسازد. به عبارتی، پیش زمینه های حاصل از پردازش اطلاعات برچسبهای موضوعی در فرایند بازیابی، همانگونه که «کلارک، وگنر و فابریگار»[10] (2006) و نیز «پتی و تورمالا» (2007) در حوزه روانشناسی مطرح می کنند، بر پردازش کانونی و سطح دوم ربط تأثیرگذار خواهد بود.
تفاوت این دو سطح از ربط در واقع به انگاره ای با نام «چارچوب ارجاعی»[11] مربوط است. سطح دوم از ربط شخصی درواقع حاصل مقایسه مدارک بازیابی شده با چارچوب فکری ـ ذهنی جستجوگر به منزلة یک چارچوب ارجاعی است. این در حالی است که سطح اول ربط شخصی ـ آنچه «پتی و کاکیوپو» از آن به منزله انگیزه پردازش کانونی اطلاعات یاد میکنند ـ در مقام مقایسه با یک چارچوب کلی ارجاعی موضوعی حاصل میشود. اما مسلم است اثر برچسبهای اطلاعاتی به منزلة پیامهای ترغیب کننده جهت تشکیل و یا تغییر نگرش ـ همانگونه که کریمی (1379) نیز اشاره میکند ـ اثری کاملاً غیر قطعی است. در واقع، به واسطه تفاوت در آستانه پذیرش دو سطح ربط، مدارک بازیابی شده، به واسطه پردازش پیرامونی مرتبط با یک حوزه تشخیص داده شده و برای پردازش مرکزی مناسب تلقی میشود. در حالی که در نهایت، تعداد مدارکی که واقعاً با نیاز اطلاعاتی مراجعه کننده مرتبط هستند، از مدارک مرتبط در سطح پردازش پیرامونی کمتر خواهد بود. این تفاوت و تعدد، میان جستجوکنندگان مختلف شدیدتر خواهد بود.
3. نظریه برچسبزنی در پیوند با سازماندهی و بازیابی اطلاعات
چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، برچسبها حاوی اطلاعات هستند و در روانشناسی اجتماعی به میانبرهای شناختی معروفند. به عنوان مثال، کارکرد برچسبهایی که افراد و گروههای مختلف به هم می زنند، آن است که مردم را بدون نیاز به اطلاعات زیاد و تفکر موشکافانه، به سرعت به ارزیابی و نتیجه گیری می رسانند.
نظریه برچسبزنی برای اولین بار توسط «هاوارد بکر»[12] در سال 1963 مطرح گردید. این نظریه در واقع یکی از نظریه های حوزه علوم اجتماعی و روانشناسی است که برای کاربرد در زمینههای بزهکاری و جرم شناسی مطرح شده است. براساس این نظریه هر بزه یا جرم به واسطه برچسبی که به رفتار فرد بخصوص از جانب مراجع قانونی اختصاص مییابد، شناخته می شود. پذیره زیربنایی این نظریه آن است که در واقع هیچ کس جز در مواردی که جامعه تشخیص دهد بزه کار نیست و هیچ رفتاری جز با نظر اجتماع بزه تلقی نمی شود. بر اساس این نظریه، کارهایی که امروزه از آنها به منزله بزه یاد می شود، در واقع ممکن است در زمانی و یا مکانی دیگر قابل قبول و عادی تلقی شود.
به عقیده نظریه پردازان، برچسبگذاری فرایندی اجتماعی است که معمولاً به دو صورت انجام می پذیرد (Downs, 1997):
بر این اساس، به صورت ضمنی این اتفاق نظر وجود دارد که برچسب، بسته اطلاعاتی کوچکی است که در قالب یک بیان لغوی میان جمعی از متخصصان یا غیر متخصصان برای توصیف پاره ای از ویژگیهای مشخص، قبول عام یافته است.
چنانکه «داونز»[13] (1997) اشاره میکند، برچسبگذاری رسمی همواره مقبولیت بیشتری داشته و به واسطه منتسب بودن به یک نهاد قدرتمند اجتماعی، قابلیت اقناع بیشتری دارد. با بهرهگیری از این نظریه روانشناختی، گروههای سیاسی و اجتماعی برای دفاع از موضع فکری خود، به واسطه کارکردهای بسیار و اثربخشی فوق العاده برچسبها دربحث اقناع، از برچسبزنی بخصوص برای ایجاد جنگ روانی و ترور شخصیت استفاده می کنند. در چنین رویکردی، از آنجا که برچسب به لحاظ ماهیت، بار اطلاعاتی زیاد و قابلیت پردازش پذیری بالا، میتواند به منزله میانبر شناختی عمل نموده و در واقع کار پردازش عمیق اطلاعات را تسهیل نماید، همواره به منزله ابزاری برای ایجاد جنگ روانی مورد استفاده واقع شده است.
بر اساس نظریه برچسبگذاری، مبنای داوری در مورد انواع پدیده ها، پس از برچسبگذاری، به چند عبارت یا واژه کاهش مییابد. بدین ترتیب، میتوان به جای پرداختن به پردازش کانونی، به واسطه پردازش پیرامونی نیز نتیجه مطلوب را حاصل نمود (حکیم آرا، 1384).
در حوزه سازماندهی اطلاعات و برچسبگذاری موضوعی، از برچسبها به منزلة روشی برای تبادل و مصالحه اطلاعات کاربران و نظام اطلاعاتی در درجه اول و ایجاد و جهتدهی به نگرش در باره موضوعیت مدارک بازیابی شده (به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) در درجه دوم استفاده میشود. برچسبها دراین حوزه، رسمی، غنی از اطلاعات و در قالب بیانهای لغوی است. به عبارتی، کلیة ویژگیهای اساسی نظریه برچسب و برچسبگذاری در حوزه های روانشناسی و علوم اجتماعی را دارا هستند، اما فاقد سوگیری ارزشی می باشند. از طرفی، از آنجا که عنصر اصلی نگرشهای شکل گرفته بر مبنای این میانبرهای شناختی، مؤلفه ای شناختی است، توجه به دامنه اطلاعاتی و شرایط معنایی واژگان و یا اصطلاحهای انتخابی برای بازنمون محتوا، اهمیت بسزایی می یابد.
پیشتر در بحث پردازش اطلاعات و اقناع مطرح گردید که پردازش اطلاعات در فرایند ارتباطی، هم توسط ارتباطگر و هم توسط مخاطب صورت میگیرد. بحث ویژگیهای واژه ها و یا اصطلاحهایی که به منزلة برچسبهای موضوعی به مدارک اختصاص می یابد، در واقع به فرایند پردازش اطلاعات توسط ارتباطگر و یا در این حوزه خاص نمایهساز، فهرستنویس و یا نظام نمایهسازی خودکار مربوط است.
برای آنکه برچسبهای اختصاص یافته به مدارک بالاترین کارایی را داشته باشند، باید به رفع برخی نارساییها توجه کرد. این نارساییها عبارتند از:
3ـ1. نارساییهای برچسبها از نظر معنایی
یکی از مشکلات معنایی، به تمایز میان مصداق و تعدد واژگانی مربوط است (Crystal, 1987). گاه در جهان خارج مرز تمایز قاطعی میان برخی از مصادیق وجود ندارد و این در حالی است که اصطلاحهای کاملاً متفاوتی برای هر یک از دو مصداق در زبان رایج وجود دارد. به عنوان نمونه، «رود» و «جوی»؛ یک آب جاری چه زمانی «جوی» و چه هنگام «رود» است. ممکن است برخی یک مصداق واحد را «جوی» و دیگری همان را «رود» بپندارند. بنابراین، استفاده از دو برچسب «جوی» و «رود» برای مدارک میتواند به عدم بازیابی تعدادی ازمدارک برای استفادهکنندگان بالقوه آنها منجر شود.
از دیگر نارساییهای ماهوی زبان در امر برچسبگذاری در حالت کلان و در برچسبگذاری موضوعی برای تعامل کاربر با نظام، بحث چند معنایی است. چند معنایی به حالتی اطلاق میشود که یک واژه دارای معانی متعدد اما مربوط به هم باشد. حال، کار ایجاد تمایز میان معانی این واژهها گاه بسیار مشکل ونیازمند مطالعات ریشه شناختی میشود. «جرافسکی و مارتین»[14] (1384) برای واژههایی از این نوع، سه سؤال را مطرح میکنند که به نظر در برچسبگذاری موضوعی مدارک برای بازیابی نیز اهمیت بسزایی دارد:
آنها ارائه پاسخی به این پرسشها را درنهایت برای بهبود عملکرد معناشناسان، موتورهای کاوش و نظامهای ترجمه ماشینی، مؤثر می دانند. این در حالی است که پاسخ به این سؤالها میتواند برای نمایهسازان، نظامهای خودکار نمایهسازی و تدوینکنندگان مستندهای موضوعی (سرعنوانی یا اصطلاحنامه ای) نیز مفید باشد.
از دیگرنارساییهای معنایی، پدیده هم معنایی یا ترادف است. دو واژه زمانی هم معنا میشوند که علاوه بر اینکه قابلیت جایگزین پذیری یکدیگر را در متن دارند، جا به جایی آنها به محتوا و موضوعیت متن صدمه ای وارد نسازد. در چنین حالتی، با طیف وسیعی از واژگان روبه رو خواهیم بود که می توانند به جای یکدیگر به کار روند و انتخاب تمام آنها به منزله برچسب موضوعی برای دسترسی به مدارک مختلف، منجر به پراکندگی مدارک در سطح یک نظام اطلاعاتی شده و در نهایت اصل وحدت که یکی از پذیره های بنیادین جامعیت در بازیابی است، رعایت نمیشود. این نارسایی بیشترین تأثیر خود را بر تفاوت سیاق سخن میان متخصصان و عامه مردم می گذارد. کلام متخصصان و البته متخصصان هر حوزه خاص میتواند بسیار متفاوت از کلام مردم عادی و یا حتی متخصصان سایر حوزههای موضوعی باشد.
یکی دیگر از مسائل و نارساییهای معنایی، ناشی از همین بیان لغوی مفاهیم در قالب زبان طبیعی است. بیان لغوی یک رشته، خطی از نویسه هاست که برای رساندن یک مفهوم یا رابطه مفهومی، مورد توافق واقع شده باشد. مشکل از اینجا آغاز میشود که (فاگمن، 1374):
3ـ2. نارساییهای برچسبها از نظر وابستگی حوزهای
در نظامهای اطلاعرسانی، برچسبهای موضوعی در واقع مقوله هایی مفهومی به شمار می روند. با حذف جنبههای خاص از یک مفهوم می توان به مفهوم عامتر رسید. عامترین مفهوم در سلسله مراتب موضوعی مقوله، مفهومی است که یکی از عناصر سازمان دهنده موضوع مدرک به شمار می آید (فاگمن، 1374). نارسایی های مقوله های مفهومی در حوزه سازماندهی موضوعی، بیش از سایر موارد مربوط به شمول معنایی است. شمول معنایی به رابطه میان دو واژه اشاره دارد، به گونه ای که یک واژه از چنان وسعتی برخوردار است که معنی واژه دیگر را نیز شامل میشود. دراین سلسله مراتب، واژه ها یا «فراگیرنده»[15] و یا «هم شمول»[16] خواهد شد (صفوی، 1380). مشکل برچسبگذاری مدارک نیز ناظر بر انتخاب سطح معنایی جهت بازنمون محتوایی مدارک توسط بیانهای لغوی انتخاب شده است.
فاگمن (1374) در این رابطه به دو مشکل اساسی اشاره میکند:
در هر دوی این موارد، به گونه ای بر اصل اخص بودن در تدوین و اختصاص برچسبهای موضوعی تأکید شده است.
«باکلند» (1382) یکی دیگر از مشکلات مقوله های مفهومی را اثر سلسله مراتبی میداند. به عنوان مثال، درتبیین رابطه میان برچسبهای موضوعی، اثر سلسله مراتبی و یا به بیان فاگمن انتخاب مقوله موضوعی میتواند بسیار مهم باشد. «آبیاری قطره ای» میتواند زیرمجموعه مقوله «آبیاری» و یا مقوله مفهومی عامتر «کشاورزی» باشد. از طرفی به واسطه ویژگی چند سلسله مراتبی، عبارت آبیاری قطره ای میتواند زیرمجموعه ابزارآلات آبیاری و یا مهندسی ابزار نیز قرار بگیرد. رویکرد نظام اطلاعرسانی با توجه به مخاطبان (نگرش و نیاز آنها) هرچه باشد، به صورت مستقیم بر مدارک بازیابی شده و به صورت غیر مستقیم بر نگرش کاربران نظام تأثیرگذار خواهد بود.
3ـ3. نارساییهای برچسبها از نظر ترکیب یا همارایی
یکی از قابلیتهای مطلوب در نظامهای رایانهای، بازیابی اطلاعات با استفاده از ترکیب در جستجوست. اما همین وجود قابلیت پس همارایی و ترکیب درنظامها میتواند به برخی نارساییها منجر شود که گاه از آنها با عنوان «هماراییهای کاذب» یاد میشود. به عقیده «باکلند»[17] این هماراییهای کاذب (1382) میتواند به دلیل مبهم بودن واژهها و یا تعریف ناپذیری مفاهیم پایه آنها باشد. قوانین روابط نماد شناختی در زبانهای نمایهسازی به خوبی رعایت نمیشود که حاصلی جز مشکلات همارایی نخواهد داشت. حاصل هماراییهای کاذب علاوه بر اینکه ممکن است عبارتهایی بی معنا و یا از نظر ساختاری نادرست باشد، ممکن است اصولاً پیوندی با موضوعیت مدرک بازیابی شده نداشته باشد.
به عنوان مثال، چنانچه کلیدواژهها یا برچسبهای موضوعی اختصاص یافته به مدرکی با عنوان «سنجش اثربخشی میزان آشنایی معلمان با مهارتهای سواد اطلاعاتی بر بهبود آموزش متوسطه»، «سنجش اثربخشی»، «مهارتهای سواد اطلاعاتی»، «معلمان» و «آموزش متوسطه» باشد، نتیجه جستجوی ترکیبی «سنجش اثر بخشی» با «معلمان» و یا «سنجش اثربخشی» با «آموزش متوسطه» به بازیابی مدرک مذکور منجر میشود که به احتمال به موضوع مورد نظر جستجوکننده که میتواند بررسی «کارآمدی معلمان» و یا «اثربخشی دوره های آموزش متوسطه» باشد، هیچ ارتباطی ندارد.
4. لزوم توجه به مستند سازی و مهار مستند
چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، برچسبها یا به صورت رسمی و یا به طور غیر رسمی انتخاب میشوند و از آنجا که برچسب رسمی توسط متخصصان و یا مراجع صلاحیت دار به هر پدیده یا فرد اختصاص می یابد، بیشتر از سایر برچسبها قبول عام یافته و مستندتر است. در فرایند اقناع، این ویژگی به بحث معتبر بودن منبع پیام و یا خود پیام مربوط است.
در حوزه سازماندهی اطلاعات، اعتبار بخشی به فرایند برچسبزنی بیش از سایر موارد از طریق مستند سازی و مهار مستند صورت میپذیرد. شایان ذکر است، با استفاده از برخی اصول موضوعه «مهار مستند»، می توان بر بسیاری از مسائل پیش گفته نیز چیره گشت. «مهار مستند» برچسبهای موضوعی فرایندی اصطلاحشناختی است و همانگونه که «فلبر»[18] (1381) بیان میدارد، هدف از آن کار تعیین دقیق حدود مفاهیم است. در این فرایند، یک واحد نام گذاری (اصطلاح) به یک مفهوم نسبت داده میشود. حاصل این کار برای مفاهیم مختلف، اصطلاحنامه ویا فهرست مستند موضوعی است که میتواند به منزلة سند یا معیاری برای اختصاص برچسبهای موضوعی به مدارک مورد استناد قرار گیرد. کلیه نارساییهای بیان لغوی در سطح اصطلاح شناختی مطرح میشود. بنابراین، بخشی از کار پردازش اطلاعات ارتباطگر به منظور تشخیص و انتساب برچسبهای موضوعی به مفاهیم دراین مرحله صورت میپذیرد. مرحله دوم، انطباق مدارک با این مجموعه مستند به منظور اختصاص برچسبهای موضوعی مناسب به هر مدرک است.
بنابراین، پردازش اطلاعات ابتدایی و جامع در قالب دو مرحله اصطلاح شناسی (برای تدوین ابزار مستند موضوعی) و تحلیل موضوعی (برای اختصاص برچسبهای موضوعی مستند شده و مناسب به مدارک) صورت میگیرد تا برچسبهای موضوعی مناسب به منزلة بستههای حاوی اطلاعات به مدارک اختصاص یابد. پیشتر اشاره شد در حوزه روانشناسی و علوم اجتماعی بار اطلاعاتی برچسبها قبل از آنکه به پدیده یا فردی زده شود، مصالحه شده و مورد پردازش قرار گرفته است. این در حالی است که فرایند پردازش اولیه در حوزه سازماندهی اطلاعات نیز صورت میپذیرد. این پردازش باید به گونه ای باشد که برچسبهای منتخب برای بازنمون محتوای مدارک و با توجه به شرایط نظام اطلاعاتی، قابلیت فعال سازی فرایند پردازش پیرامونی را به صورت مستقیم و پردازش کانونی را به صورت غیر مستقیم در کاربر به وجود آورد.
جمع بندی
فرایند برچسبگذاری موضوعی به منظور ذخیره و بازیابی، بنیانهای نظری حوزه روانشناسی و علوم اجتماعی را به صورتی کاملاً ضمنی و غیر مستقیم مورد استفاده قرارداده و به همین خاطر وجوه مشترک بسیاری میان نظرگاههای بنیادین و فعالیتهای اصلی برچسبگذاری موضوعی در سازماندهی و بازیابی اطلاعات و آنچه در قالب نظریه های اقناع و برچسبگذاری مطرح است، وجود دارد. بررسی حاضر نشان می دهد پذیره های زیربنایی فرایندهای مذکور یکسان است. چنین مسئلهای نشانگر لزوم توجه بیشتر به بحثهای زیر بنایی علوم اجتماعی به منظور افزایش میزان کارایی نظامهای اطلاعرسانی کنونی در سطح نظری و سپس عملیاتی سازی فرایند است.
همانگونه که در طول بحث به تناوب مطرح گردیده است، ویژگیهای اساسی برچسبهای موضوعی که مورد استفاده نظامهای اطلاعرسانی واقع میشود، همپوشانی کاملی با ویژگیهای عمومی برچسبهای مورد استفاده در حوزه فعالیت روانشناسان و متخصصان علوم اجتماعی دارد. پردازش اطلاعات توسط ارتباطگر (اصطلاح شناس، نمایهساز و یا فهرستنویس) به ایجاد برچسبهایی غنی از اطلاعات و مناسب منجر میشود. از سوی دیگر، مراجعان و جستجوکنندگان اطلاعات به واسطة پردازش (پیرامونی) مستقیم یا غیر مستقیم اطلاعات حاصل از این برچسبها، به نگرشهای جدیدی در رابطه با موضوعیت مدارک دست پیدا کرده و به سمت پردازش عمیق اطلاعات (مرکزی) سوق پیدا میکنند.
با توجه به چنین انگاره هایی، می توان دریافت که کارکرد برچسبهای موضوعی (و حتی سایر برچسبهای غیر موضوعی) صرفاً تسهیل ذخیره سازی و دسترسی نبوده بلکه میتوان از آنها علاوه بر ایجاد بستری برای تعامل و ارتباط میان نظام و کاربر و ایفای نقش اطلاع دهی، به منظور تشکیل، تغییر و یا جهتدهی به نگرش نیازمندان اطلاعاتی و به عبارت دیگر هدایت حساب شده آنها به سوی مدارک مناسب نیز استفاده نمود.
1. لازم به توضیح است، سایر نقاط دسترسی به هر مدرک را می توان برچسبهایی برای مدارک دانست، اما مقاله حاضر دامنه تمرکز خود را تنها به برچسبهای موضوعی که انتخاب آنها در شکل گیری نگرش جستجوکنندگان و قضاوت ربط، اهمیت بسزایی دارد، محدود ساخته است.